ایرانشان » کوشنامه » بخش ۸۸ - پیام طیهور به آتبین
... فرستادگان را بسی داد زر
چه اسب و قبا و کلاه و کمر
فرستادگان بهک را بخواند ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۲ - پرورش اسب در سرزمین طیهور
... ستوران ما هم بکردار باد
که دارند از اسبان آبی نژاد
به نخچیر برنگذرد زو شکار ...
... بپرسید کاین رای چون آورید
که اسبان ز دریا برون آورید
بدو گفت طیهور گاه بهار ...
... نگهبان گمارم بدیشان بسی
ز دریا برآید شب تیره اسب
دمان و دنان همچو آذرگشسب ...
... بهار دگر کره آرد پدید
از آن اسب آمد که خسرو شنید
به ده سالگی زیر زین آوریم ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۴ - زنهار دادن طیهور آتبین را
... بداد آن بتان آتبین را همه
دو اسب گرانمایه دادش بنیز
ز دیبای زربفت و هرگونه چیز ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۹۶ - گفتار اندر رسیدن شاه چین به خمدان و آرایش کردن شهر
... فرستاد نزدیک او صد غلام
صد اسب گزیده به زرین ستام
ز خوبان خلخ صد و ده کنیز ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰۵ - آگاه شدن طیهور و آتبین از مرگ پدر کوش
... فرستاده آمد کسی داد چیز
ز اسب و ز دیبا و دینار نیز
بدو گفت آن نیکدل را بگوی ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۰۷ - نامه کردن کوش به سوی ضحاک
... ز لشکر گزین کرد پس دو هزار
دو اسبه سواران نیزه گزار
به دستورشان داد و اندرز کرد ...
... به تیر آورد مرغ پران به زیر
بگیرد به یک پای اسب سوار
برآرد به جای آن یل نامدار
از اسبان تازی به تگ بگذرد
همی پنجه ی پیل با هم درد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱۰ - رفتن کوش پیل دندان به نزدیک ضحاک
... هنوزش تهی بود مانده کنار
هزار اسب رهوار زرین ستام
کنیزان هزار و هزاران غلام ...
... چو مرغی شدش پیش بی پای و سر
از اسب اندر آمد چو آذرگشسب
ببوسید ضحاک را سم اسب
رکابش ببوسید و یال و برش ...
... به بر درگرفتش گرانمایه شاه
نشاندش بر اسب و بریدند راه
به نزدیک شهرش یکی جای کرد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱۶ - گذشتن آتبین از دریا در شب و شکست دادن چینیان
... سپاهش چنانچون رمه ی بی شبان
بجای طلایه نه کس پاسبان
همی هرکس از خواب آسیمه سر
بجست و دوان شد به نزدیک در
به اسب برهنه برآورد پای
نه بر سر کلاه و نه در بر قبای ...
... چو از گرگ گردد گریزان رمه
جهانجوی بر پی همی راند اسب
دمان با گروهی چو آذرگشسب ...
... ز خون دلیران چین بست یخ
چو باد دمان اسب آن سروران
ستوران چین پیششان چون خران ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۱۸ - لشکرکشی آتبین به چین و گرفتن شهر خمدان
... بدان حمله افزونتر از دو هزار
تبه شد گریزنده اسب و سوار
فگندند پس خویشتن را به شهر ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۲۴ - آگاه شدن کوش از پیروزی آتبین
... شتابان رسیدند نزیک کوش
نه با مرد کوش و نه با اسب توش
چو پیغام و نامه بدید و بگفت ...
... هم از یاره و افسر خسروان
هم از اسب و ساز و سلیح گوان
بدو گفت دشمن بنیرو بود ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۲۸ - نامه نوشتن کوش به سوی بهک و پاسخ وی
... دژم گشت و بر روی شادی نمود
فرستاده را اسب داد و ستام
خورش خواست پیشش می آورد و جام ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۳۴ - گوی زدن آتبین با طیهور شاه
... جز این نیست آیین این کارزار
نه هر کاو به اسب اندر آورد پای
هنر داده باشد مر او را خدای ...
... وزآن پس درآمد بر افراخت یال
برانگیخت اسب آن یل بی همال
ز چوگان چنان داد پرتاب گوی ...
... دلیران ز چوگان کشیدند دست
که گفتی زمین پای اسبان ببست
همی هر کسی گفت با این سوار ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۴۰ - برگزیدن آتبین فرارنگ را
... یکی نافه ی مشک در موی کرد
به اسب اندر آمد هم از بامداد
فرع بود با شاه و بس کامداد ...
... همه زیور از تن بیفشاندند
چو تازی بود اسب اگرچه ستام
ندارد تو تازیش خوانی به نام ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۴۵ - خواب دیدن آتبین
... فراوانش بخشید هرگونه چیز
ز اسب و ستام و ز دینار نیز
بر این راز بر سالیان برگذشت ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۵۶ - گفتار اندر خواب دیدن آتبین بار چهارم
... ز ناگاه جمشید فرمانروا
نشسته بر اسبی میان هوا
فرود آمدی اندر آن بزمگاه ...
... مرا گویدم کز پسم برنشین
نشستیم و برخاست اسب از زمین
نشستن همان است و رفتن همان ...
... جهاندار جمشید کز آسمان
درآمد بر اسبی چو باد دمان
چو تاج از سرشاه برداشت شاد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۳ - گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک
... همین جا کنم خویشتن را تباه
که گرد پی اسب شاه زمین
مرا بهتر از پادشاهی چین ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۷ - هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر
... که اندر جهان هیچ شاهی ندید
ده اسب گرانمایه آبی نژاد
که هر یک به تگ برگذشتی زباد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۸ - نیرنگ کوش با طیهور
... همه رزمزن درخور کارزار
مر آن هر یکی را یکی اسب داد
در گنج پرمایه تر برگشاد ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۷۹ - اندر پیروزی یافتن کوش بر جزیره ی بسیلا
... چو کوش آتش تیز دید اندر آب
براندند چون باد اسب از شتاب
ز دریا برون رفت با آن سپاه ...
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۱۹۴ - هدایای کارم به نزد فریدون و وصف اسبان آبی نژاد
... به فتنه همه چهره ی و جان کرای
صد از تازی اسبان آبی نژاد
گزین کرد شاه آن به آیین و داد ...
... بریدی شبانروز فرسنگ صد
ز دریا گرفته یکی اسب نر
چو سیل روان و چو مرغ به پر ...
... سیاه سیاوش بهزاد نام
از این اسب بوده ست و این نیست خام