گنجور

 
۵۴۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۱

 

... دلی از سنگ می باید به درد ما کند گوشی

به آسانی درین دریا سخن چون مستمع یابد

که گوهر را شود دل آب تا پیدا کند گوشی

حباب ساده دل بیجا دهن پرباد می سازد

به گفت وگوی هر بی مغز کی دریا کند گوشی

تواند بی تایمل یافت راز سینه خم را ...

... کف دعوی چو صبح کاذب از لب پاک می سازد

به جوش سینه عاشق اگر دریا کند گوشی

زبان نکته پردازی است هر خاری درین گلشن ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۲

 

... ازان رزق صدف گردید فیض عالم بالا

که با آن دستگه دریا ندارد ظرف خاموشی

همین بس فضل خاموشی که در هر انجمن باشد ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۴

 

... ندارد بازگشتی کفر و دین غیر از سر کویش

به دریا می رود هر سیلی از کهسار ای ساقی

به شکر این که داری شیشه ها پر باده وحدت ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۷

 

... اگر از خامشی بر لب نهی مهر سلیمانی

نه امروزست از اشک یتیمی دامنم دریا

ز طفلی کشتی گهواره من بود طوفانی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۲

 

... شمار داغهای سینه ما را که می داند

ازین دریای پر آتش نشان پا چه می خواهی

ترا چون منعمان نگذاشت بند عافیت بر پا ...

... ازین به حاصلی ای سرو نارعنا چه می خواهی

درین دریا سرشک ابر نیسان سنگ می گردد

سراغ گوهر مقصود ازین دریا چه می خواهی

نفس را تازه کردی برگرفتی توشه عقبی ...

... برآمد گرد از سیل گرانسنگ بهار اینجا

نشان قطره ناچیز ازین دریا چه می خواهی

به نور شمع حاجت نیست چون خورشید طالع شد ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۸۶

 

... ز زندان صدف تا چون گهر بیرون نمی آیی

ز آب شور دریا صلح کن با تلخی غربت

که چون عنبر ز خامی بی سفر بیرون نمی آیی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۰

 

مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی

که دارد هر حبابش در گره طوفان خودرایی ...

... مپرس از زاهد کوتاه بین اسرار عرفان را

چه داند قعر دریا را حباب بادپیمایی

نخوردم بر دل خاری نگشتم بار بر سنگی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۴

 

... گر گشایش ز نسیم سحری می طلبی

دهن خود چو صدف پاک درین دریا کن

اگر از ابر بهاران گهری می طلبی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۴

 

... در دل خویش گره ساز نفس را صایب

اگر از سینه دریا گهری می گیری

صائب تبریزی
 
۵۴۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۲

 

... تا شدم بی خبر از ذوق تماشای کسی

خاک دریا شده از موجه آغوش امید

تا کجا جلوه کند قامت رعنای کسی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۴

 

... تو در آن کوش که فرخنده شمایل باشی

دل دریا صدف گوهر شهوار بود

تو تهی مغز طلبکار به ساحل باشی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۴

 

... روزگارت شود از آب گهر شیرین تر

چون صدف گر حذر از تلخی دریا نکنی

دست چون موج به گردن نکنی ساحل را ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۹

 

اگر مقید کسب هوا نمی گردی

حباب وار ز دریا جدا نمی گردی

لباس فقر بود پینه بر سراپایت ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۵۶

 

... چو خضر اگر هوس عمر جاودان داری

چنان مکن که به دریا شود صدف محتاج

چو ابر تا دل و دست گهرفشان داری ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶۴

 

... که داده هر دو جهان را به آب درویشی

تمام موجه دریا اگر شود شمشیر

نمی خورد غم سر چون حباب درویشی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۶

 

... که می کشیم ز دنبال کاروان پایی

خمش چو آب گهر می رویم تا دریا

نچیده ایم به خود همچو سیل غوغایی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۸۷

 

ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی

سفینه ای است که گردیده است دریایی

مرا چو سایه نهالی که می کشد بر خاک ...

... ز فکر زلف تو شد هر سری که سودایی

چگونه قطره کشد در کنار دریا را

به روزگار تو رحم است بر تماشایی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۹

 

... بتخانه را تصور محراب کرده ای

چون ابر دامن از کف دریا کشیده ای

دل در هوای وصل گهر آب کرده ای ...

صائب تبریزی
 
۵۴۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۰۲

 

... زان تنگ عیش چون گهر افتاده ای که تو

عادت به تلخ و شور چو دریا نکرده ای

در رستخیز رو به قفا حشر می شوی ...

صائب تبریزی
 
۵۴۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۱۲

 

... ای قطره از جدایی قلزم چه می کنی

ای موج بی کشاکش دریا چگونه ای

دریا ز انتظار تو بر خاک می تپد

ای قطره از جدایی دریا چگونه ای

صایب جواب آن غزل مولوی است این

کای گوهر فزوده ز دریا چگونه ای

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۷۱
۲۷۲
۲۷۳
۲۷۴
۲۷۵
۳۷۳