گنجور

 
۵۲۱

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

... ور سزد آن که سرکنی گیر که سرسری گرفت

جاده شناس کوی خصم بودم و دوست راه جوی

منکر ذوق همرهی خرده به رهبری گرفت ...

غالب دهلوی
 
۵۲۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

... روز روشن به وداع شب تار آمد و رفت

هرزه مشتاب و پی جاده شناسان بردار

ای که در راه سخن چون تو هزار آمد و رفت ...

غالب دهلوی
 
۵۲۳

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

... خود را به شاهدی بپرستیم زین سپس

در راه عشق جاده دیگر کنیم طرح

از داغ شوق پرده نشینی نشان دهیم ...

غالب دهلوی
 
۵۲۴

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

... ز سرگرمی نگه صیاد آهودیده را ماند

غبار از جاده تا اوج سپهر ساده می بالد

ز جوش وحشتم صحرا دل رنجیده را ماند ...

غالب دهلوی
 
۵۲۵

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

... آمدم بر راه و غالب گرد دل می گرددم

لغزش پایی که باز از جاده ام دور افگند

غالب دهلوی
 
۵۲۶

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

... سالک نگفته ایم که منزل شناس نیست

بی جاده ماند راه از آن رو که دور بود

نازم به امتیاز که بگذشتن از گناه ...

غالب دهلوی
 
۵۲۷

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

... رفته در حسرت نقش قدمی عمر به سر

جاده ای را که به سرمنزل ما می آید

اتفاق سفر افتاد به پیری غالب ...

غالب دهلوی
 
۵۲۸

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۷

 

... گیرم که خود از تست دری را چه کند کس

آن نیست که صحرای سخن جاده ندارد

واژون روش کج نگری را چه کند کس ...

غالب دهلوی
 
۵۲۹

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

... نیست جز رنگ درین طایفه ازرق پوش

جاده بگذار و پریشان رو و در راهروی

به فریب می و معشوق مشو رهزن هوش ...

غالب دهلوی
 
۵۳۰

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

... از نفس آنچه داشتیم صرف ترانه کرده ایم

خار ز جاده بازچین سنگ به گوشه درفگن

در سر ره گرفتنش ترک بهانه کرده ایم ...

غالب دهلوی
 
۵۳۱

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

بس که بپیچد به خویش جاده ز گمراهیم

ره به درازی دهد عشوه کوتاهیم ...

غالب دهلوی
 
۵۳۲

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

... دل نرباید همی تیغ ز خم داشتن

نقش پی رفتگان جاده بود در جهان

هر که رود بایدش پاس قدم داشتن ...

غالب دهلوی
 
۵۳۳

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

... باری نفسی چند به هنجار کشیدن

از بس که دلاویز بود جاده راهش

زحمت دهدم پای ز رفتار کشیدن ...

غالب دهلوی
 
۵۳۴

غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۲

 

... باید که کنم هزار نفرین بر خویش

لیکن به زبان جاده راه وطن

غالب دهلوی
 
۵۳۵

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳

 

... عجبی نباشد از من که بری ز کفر و دینم

تو و کوچه سلامت من و جاده ملامت

که به عالم مشیت تو چنان و من چنینم ...

فروغی بسطامی
 
۵۳۶

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۴۰ - مؤمن یزدی

 

... در وادی معرفت براهین حکیم

چون جاده هاست در چراگاه دواب

٭٭٭ ...

رضاقلی خان هدایت
 
۵۳۷

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۵ - نظام کرمانی

 

و هو زبدة العلما و قدوة العرفا مولانا احمدبن حاج عبدالواجد والدش از علمای ربانی و از طلاب منهاج عرفانی بود بعد از اینکه در فرزند خود حالات عالیه و مقامات متعالیه دید در طریقه طریقت مرید پسر خود گردید غرض مولانا بعد از تکمیل کمالات دست ارادت به میرزا محمد حسین کرمانی متخلص به رونق داد و قدم در جاده سلوک نهاد و به معارج بلند و مدارج ارجمند رسیده و جمعی از اهل زمان اخلاص و ارادت او را گزیدند و به حالات پسندیده فایض گردیدند الحق مولانا مردی صاحب حال و حمیده خصال بود و فقیر مکرر به فیض صحبت او رسید آخرالامر در کرمان در سنه ۱۲۴۰ به ریاض رضوان خرامید مزارش در خارج کرمان است و زیارتگاه مریدان است گاهی مثنوی منظوم می فرموده از اوست

گر شدیم از پیروان اولیا ...

رضاقلی خان هدایت
 
۵۳۸

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱۸ - د‌ر مدح امیرالمومنین علی بن بیطالب صلواة لله علیه

 

... یکی نخست به دست آر داروی آجال

ز بهر رنج فنا جاده یی بسود گزین

ز بهر درد اجل دارویی شگرف سگال ...

قاآنی
 
۵۳۹

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۵ - در مدح محمدشاه مبرور و لشکر کشیدن به سمت هرات گوید

 

... شه از ری آمد و بگرفت غوریان و پریر

به شاده آمد و در جاده جای داشت پرن

همی به چشم من آیدکه بامداد پگاه ...

قاآنی
 
۵۴۰

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۷ - و له فی المدیحة

 

... صبح زلیخا صفت درید گریبان

جاده ظلمات شب رسیده به آخر

گشت سحرگه پدید چشمه حیوان ...

قاآنی
 
 
۱
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰