اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۴۰
... غنچه بی یاد لبت بر رخ بلبل نشکفت
لاله بی داغ وفایت به گلستان ننشست
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۴
دلم به لاله و گل بی رخت جدل دارد
بهار داغم از این عیش بیمحل دارد
به باغ خاطر ما هر طرف که می نگری
گلی شکفته که صد لاله در بغل دارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۱
بوی گل و رنگ لاله دارد
روی مه و خوی هاله دارد ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۸
... بهار سینه صافیها عجب گل چیدنی دارد
زخاکم لاله می روید ز اشکم غنچه می خندد
تماشاگاه وحدت خوشنما خندیدنی دارد
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۳
شبی کز دیده سیل لاله گون بیرون نمی آید
دلم از خجلت بخت زبون بیرون نمی آید ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۴
... گریه تخم شرار می کارد
دیده ها وقف لاله زار کنید
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۳
... سپند گریه خویشم در آرزوی کسی
چو لاله بر لب جویی در آتشم که مپرس
ز تاب سوختنم شعله رنگ می بازد ...
سلطان باهو » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
... لیک آن هم عنان بدستم نیست
بردلم همچو لاله داغ بماند
چون کنم نظر تو مجالم نیست ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
... چراغ آیینه گل می کند ز منزل ما
به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم
سپند سبز شود از بهار حاصل ما ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
ز خون دل شده رنگین دو دیده تر ما
بهار لاله ما گل کند ز ساغر ما
چرا چو شمع به بالین ما نمی آیی ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
... نامم میان سوختگان تا بلند شد
خود را به لاله زار کشیدند داغ ها
زان یار خانگی خبری هیچ کس نگفت ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
ای بی لب تو خشک دهان پیاله ها
وز دوریی تو غرقه به خون داغ لاله ها
خطی است آنکه بر رخ جانان دمیده است ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
... نهاده ام سر خود را به آستانه بیا
چو لاله در جگرم داغ ها شده پیدا
فتاده بی رخ تو آتشم به خانه بیا ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
... پری همچون کمان در خانه بی نام و نشانی را
چمن مانند داغ لاله در گرداب خون افتد
اگر گویم به بلبل از جدایی داستانی را ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
ز بخت تیره بود تازه داغ لاله ما
فتیله آه بود در چراغ ناله ما ...
... دماغ سوختگان را که می کند روشن
تهی شدست ز روغن چراغ لاله ما
ز خانه پا نگذاریم سیدا بیرون ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
... بر سر واعظ اگر مانند دستار مرا
تاب عشق لاله رخساران ندارم بیش ازین
روزیی آتش مکن یارب خس و خار مرا ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
... بر سر صید خود ای صیاد بی پروا بیا
سینه را چون لاله از داغت چراغان کرده ام
در چمن بهر تماشا ای گل رعنا بیا ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
رویت گل سرسبد لاله زارها
خطت متاع قافله نوبهارها ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
... می کنم خار سر دیوار کویت شانه را
ساغر ما را زدی چون لاله بر خاک سیاه
کرده چشم باده نوشت سرمه دان پیمانه را ...
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
... سرخرویی ده مرا و دشمنان را داغ کن
از بهار تندرستی لاله زاری ده مرا
از پریشانی دلم را نیست در یکجا قرار ...