اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۰ - جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو
... همان اژدها فش درفش سیاه
همی درکشد گفتی از چرخ ماه
ستاده به پیش گو شیر دل ...
... چنان تف خنجر جهان برفروخت
که برچرخ ازو گاو و ماهی بسوخت
به دریا رسید از تف تیغ تاب ...
... بسی بایدم رنج و هم روزگار
دگر ره ز چرخ ار بود یار بخت
بر آراست خواهم یکی رزم سخت ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۳ - رزم سوم گرشاسب با خسرو هندوان
... ز خون دو دیده بسی راند نم
به چرخ و زمین کرد سوگند یاد
که امروز بدهم درین جنگ داد ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۴ - رزم چهارم گرشاسب با هندوان
... ابر کوهه پیل در قلبگاه
بلورین یکی تخت چون چرخ ماه
بهو از بر تخت بنشسته پست ...
... بد افکنده چون مجمری پر بخار
شده گرد چون چرخی و خشت و شل
ستاره شده برج او مغز و دل ...
... دل که ز بانگ یلان کافته
ز چرخ اختران برگرفته غریو
ز کوه و بیابان رمان غول و دیو ...
... که صندوق پیلان شد از زیر پی
ز بس کشته هندو چو چرخشت می
همان ده سر گرد از ایران سپاه ...
... از آوای گرزش همی ریخت کوه
شده چرخ گردان ز گردش ستوه
سنانش همی مرگ را جنگ داد ...
... ز که با سپه نعره برداشتی
غو کوس از چرخ بگذاشتی
مه پیلبانان شد آگه که بخت
ربود از بهو تخت و شد کار سخت
نه با چرخ شاید به نزد آزمود
نه چون بخت بد شد بود چاره سود ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳۵ - قصه زنگی با پهلوان گرشاسب
... رسن در گلو دست کرده به بند
خروشی برآمد به چرخ برین
گرفتند بر پهلوان آفرین ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۰ - رفتن مهراج با گرشاسب
... به کوه دهو بر گرفتند راه
چه کوهی بلندیش بر چرخ ماه
که گویند آدم چو فرمان بهشت ...
... بد از هر سوی میوه داران دگر
بن اش بر زمین و سوی چرخ سر
که در سایه شاخ هر میوه دار ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۲ - دیگر پرسش گرشاسب از برهمن
... برهمن چنین گفت کز رای پاک
همه چیزی از چرخ تا تیره خاک
به هستی یزدان سراسر گواست ...
... جوانست گیتی گهی گاه پیر
زمان تا زمان چرخ را کار نو
شب و روز همواره بر راه او ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۳ - دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان
... ز موجش همه کوهها کرد و غار
زمین از کف و چرخها از بخار
ز دانا دگر سان شنیدم درست ...
... پس از جان هیولی و این گوهران
پس از گوهران چرخ و این اختران
از آغاز بد جنبشی کافرید ...
... چو شد هفت بار آن بخار از زبر
شد این هفت چرخ از بر یکدگر
پس آتش ز نو جنبش انگیخت باز ...
... از آن هر بخار اختری تابناک
برافروخت از چرخ یزدان پاک
ز کیوان گرفت این چنین تا به ماه
به هر چرخ در اختری جایگاه
از آن پس دگر بیکران شد بخار ...
... مرین گوهران راچو جنبش فتاد
ز دو پهلوی چرخ برخاست باد
از آن باد گردون به گشتن گرفت ...
... چو بسته شدند این گهر هر چهار
بماندند ازین چرخها در حصار
سرشت جهان پاک از آمیختن ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان
... همه هر چه پیدا شود بر زمی
نگارندش اختر شناسد ز چرخ
طبایع به هر یک رسانند برخ ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۵ - در مذهب فلاسفه گوید
... درین تیره گیتی که زندان ما
جهان چار طبع و ستارست و چرخ
پس اینان ز دانش ندارند برخ ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۴۶ - پرسش های دیگر از برهمن
... دمان شیر مرگست و ما ورزکار
همان چرخ و دریا و در کشت کار
ره نیک و بد کشتن تخم ماست ...
... تو بگشای اگر دانی این بند سخت
به پرسنده گفت آن که چرخ و زمین
همو کرد ازو کی شگفت آید این ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۱ - دیگر جزیره که آن رامنی خوانند
... همان جای دیدند کوهی سیاه
گرفته سرش راه بر چرخ ماه
درختی گشن شاخ بر شخ کوه
از انبوه شاخش ستاره ستوه
بلندیش با چرخ همباز بود
ستبریش بیش از چهل باز بود ...
... به هر آفرینش توانا تویی
تو سازیدی این هفت چرخ روان
ستاره معلق زمین در میان ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۲ - شگفتی جزیره هر دو زور و خوشی هوا و زمین
... همه راغ پر سوسن و شنبلید
زمین چرخ و ابرش بخار بهشت
هوا مشکبوی آب عنبر سرشت ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۳ - شگفتی دیگر جزیره
... همی گشتی آن همچنان سوی خور
چو خورشید بفکندی از چرخ رخت
شدی سست و لرزان بجای آن درخت ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۵۸ - آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر
... میانش درختی گشن برگ و شاخ
بلندیش بگذشته از چرخ تیر
فزون سایش از نیم پرتاب تیر ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۰ - جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال
... ز زهرش همه کوه و هامون سیاه
دم و دودشان رفته بر چرخ و ماه
یکایک پراکنده بر دشت و غار ...
... سپهبد برآشفت و گفت از نبرد
مرا چرخ گردان نگوید که گرد
به یزدان که داد از بر خاک و آب ...
... ز بوق و دهل وز جرس وز خروش
رسانند بر چرخ گردنده جوش
به هر سو سک ترش دارند و تیز ...
... ازین به شگفت ار بجویی چه چیز
شگفت خداوند چرخ بلند
به گیتی که داند شمردن که چند ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۴ - شگفتی جزیره قالون و جنگ گرشاسب با سگسار
... روان را هش و چهره را رنگ نه
ز چرخ اختر از بیم بگریخته
شب از روز دست اندر آویخته ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
... پدید آمد ایوانی از جزع پاک
چو چرخ شب از گوهر تابناک
همه بوم و دیوار تا کنگره ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب
... چهی ژرف دیدند صد باز راه
یکی چرخ گردنده بد در به چاه
ز چه سار زنجیری آویخته
همه زر و با گوهر آمیخته
سر حلقه در خم چرخ استوار
دگر سر کمر بر میان سوار
شکستند چرخ و به چه درفکند
گسستند زنجیر یکسر ز بند ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی
... بدلشان در اندوه و بار آن بدی
چو بر روی چرخ ابر دامن کشان
شدی چون صدف های لولو فشان ...
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
... درم ریز کردند و گوهرفشان
فتاد از بم و زیر در چرخ جوش
ز کوس و تبیره برآمد خروش
هوا سر به سر مشک سارا گرفت
زمین چرخ در چرخ دیبا گرفت
از آذین در و بام شد پر نگار ...
... یکی گفت کای ابله روز کور
همی دست با چرخ سایی به زور
تو چون بفکنی زاسپ او دم و گوش ...
... کسی از شما زنده ماندست نوز
مه چرخ کین برکشید از نیام
سر از تن بینداختش بیست گام
به چرخ و مه و مهر سوگند خورد
کزین پس فرستم بهر جای مرد ...