گنجور

 
۵۰۱

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷

 

... از کف پیر میکده درد مغانه یافتم

راست که درد خورده شد موج بخاست از دلم

تا ز دو چشم خون فشان سیل روانه یافتم ...

عطار
 
۵۰۲

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰

 

... این نیز بر آن دگر نهادم

دریای غم تو موج می زد

من روی به موج در نهادم

ناگاه به درد غرق گشتم ...

عطار
 
۵۰۳

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳

 

... از آن شد کشتیم غرقاب و من با پاره ای تخته

که در گرداب این دریای موج آور فرو ماندم

چو از شوق گهر رفتم بدین دریا و گم گشتم ...

عطار
 
۵۰۴

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۲

 

... به دمی دفع صد سپاه کنم

بحر خون در دلم چو موج زند

من به خون در روم شناه کنم

موج آن خون چو بگذرد از حد

خون دل را به دیده راه کنم ...

عطار
 
۵۰۵

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳

 

... من حیران بی خبر چکنم

گرچه جان موج می زند از تو

چون زبان نیست کارگر چکنم ...

عطار
 
۵۰۶

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸

 

... زنار و کلیسیا همی جویم

در بحر هزار موج عشق او

غرقه شده و آشنا همی جویم ...

عطار
 
۵۰۷

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۴

 

... وز سابقان پیشرو آخر غبار کو

عطار سوی گوهر آن بحر موج زن

جز در درون سینه تورا رهگذار کو

عطار
 
۵۰۸

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۸

 

... دری نهفته ای تو به دریای عشق در

ما از نهیب موج به ساحل بمانده

جان ها ز یک شراب الست تو تا به حشر ...

عطار
 
۵۰۹

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۵

 

... همه عالم تویی تو در میان نه

چه دریایی است این دریای پر موج

همه در وی گم و از وی نشان نه ...

عطار
 
۵۱۰

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۴

 

... اثر آن ز دور دیدستی

لیک عالم ز عشق موج زن است

ورنه عاشق نیارمیدستی ...

عطار
 
۵۱۱

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۴

 

... گر نشان راه می خواهی نشان راه اینک

کاندرین ره تا ابد در بند موج و دم نباشی

گر تو مرد راه عشقی ذره ای باشی به صورت ...

عطار
 
۵۱۲

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱

 

... سرگشتگی است مصلحت ذره در هوا

وانجا که بحر نامتناهی است موج زن

شاید که شبنمی نکند قصد آشنا ...

عطار
 
۵۱۳

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵

 

... هزار کوه به خود درکشد چو کاه ربا

ز موج بحر کف تو چو نشو یافت نمی

نبات سدره و طوبی گرفت نشو و نما ...

عطار
 
۵۱۴

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳

 

... ظاهر شد و به پیر و به برنا دراوفتاد

در زیر چرخ باد هوا دید موج زن

چونان که نور دیده بینا دراوفتاد ...

عطار
 
۵۱۵

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶

 

... جمله ز نقد علم نمودار آمده

بحری است غیر ساخته از موج های خویش

ابری است عین قطره به بازار آمده ...

... از کفر و دین هرآینه بیزار آمده

گر هر دو کون موج برآورد صد هزار

جمله یکی است لیک به صد بار آمده ...

عطار
 
۵۱۶

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت

 

... با که سازد اینت سودا و هوس

هست دریایی ز جوهر موج زن

تو ندانی این سخن شش پنج زن ...

عطار
 
۵۱۷

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار

 

... می زند او خود ز شوق دوست جوش

گاه در موج است و گاهی در خروش

او چو خود را می نیابد کام دل ...

عطار
 
۵۱۸

عطار » منطق‌الطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف

 

... گشت یعقوب از فراقش بی بصر

موج می زد بحر خون از دیدگانش

نام یوسف مانده دایم در زفانش ...

عطار
 
۵۱۹

عطار » منطق‌الطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان

 

... تن زدند آخر بدان تیمار در

موج زن شد پرده دلشان ز خون

تا چه آید خود ازین پرده برون ...

... قرب پنجه سال راهم بود باز

موج می زد در دلم دریای راز

ذره ای عشق از کمین درجست چست ...

... از تف یک توبه برخیزد ز راه

بحر احسان چون درآید موج زن

محو گرداند گناه مرد و زن ...

... بت پرست روم شد یزدان پرست

موج زد ناگاه دریای قبول

شد شفاعت خواه کار تو رسول ...

... چون شد آن بت روی از اهل عیان

اشک باران موج زن شد در میان

آخر الامر آن صنم چون راه یافت ...

عطار
 
۵۲۰

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » به کعبه رفتن رابعه

 

... تا تو می گردی درین بحر فضول

موج برمی خیزد از رد و قبول

گه ز پیش کعبه بازت می دهند ...

عطار
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۲۶۳