... چو کف راد بگشاید در ایوان

یکی را خشک باشد پیش دریا

یکی را نرم باشد پیش سندان ...

... شنبلید از خون بدخواهان کند چون ارغوان

پیش کف راد او دریا بود چون بادیه

پیش تیغ تیز او آهن بود چون پرنیان ...

... بگاه حلم زمین و بگاه خشم زمان

نه پای دارد پیش سخای او دریا

نه تاب دارد پیش سنان او سندان ...

... بداندیشت ز نادانی همیشه باد در زندان

بود بی آب چون بیدا به پیش دست تو دریا

بود بی تاب چون دیبا بپیش خشت تو سندان ...

... مرا ز دیدن دیدار اوست دیده و دل

یکی چو دریا بارو یکی چو آتشگاه

نخست برد دلم بی سلاح غمزه او ...

... بسان آهو صحرا نورد روز نبرد

بسان ماهی دریا گذار گاه شناه

بحمل کذا سلطان مشغول گشته هر دو امیر ...

... چو از نی خون و از پولاد چو پو

سخاوت را دل او هست دریا

فصاحت را زبان او ترازو ...

... فرو بارم از دیده لؤلؤ گناری

نه لؤلؤ بود چون تو در هیچ دریا

نه چون چشم من هیچ دریا کناری

دل من ترا خواهد از هر حسابی ...

... شر تو درنگی بود و خیر تو آنی

فانی شود از آتش شمشیر تو دریا

دریا شود از کف گهربار تو فانی

چندانکه بکوشم نتوان گفت که روزی ...

... بصحرا نوشتن بکردار رنگی

بدریا بریدن بکردار والی

بگیتی درون یک شمال است لیکن ...

... ولی نیست نادیده از تو نوالی

ز کف تو دریا گرفته نشانی

ز تیغ تو گردون گرفته مثالی ...

... فراق کنار تو دارد کنارم

ز خون مژه همچو دریا کناری

دل و جان من یادگار است با تو ...

... وز شقایق کوه را شنگرف گون بینی همه

ابر برگیرد ز دریا لؤلؤ خوشاب را

باد بر دارد ز معدن عنبر نایاب را ...

... کف گوهر بخش او بزدود یکسر زنگ او

کوه و دریا برنگیرد روز رادی جود او

چرخ و انجم برندارد روز مردی جنگ او ...

... مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزاری ز دریا روی در صحرا کند

باد نیسانی ز صحرا روی در دریا کند

آن دهان لاله ها پر لؤلؤ لالا کند ...

... ابر نالان گشته همچون سوگواران آمده است

گوهر از دریا همه بر میوه داران آمده است

ابر بر صحرا و بستان ژاله باران آمده است ...

یافت زی دریا دگر بار ابر گوهر بار بار

باغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهر بار بار ...

... اشکم بموج گشت ز بیداد او چنانک

دریا به پیش دجله بغداد داد شد

غمگین چرا کند دلم آن دلبری کزو ...

... ایا ابر سیه بر چرخ نیلی

نه دریایی نه جیحونی نه نیلی

چرا چندین گهر باری نه سیلی

چرا تندی کنی نه ژنده پیلی

بآب اندرا با دریا عدیلی

بتاب از آتش دوزخ بدیلی ...

... جهان طلب نکند هرکه یافت در گه تو

کسی که دریا بیند شمر طلب نکند

اگر کسی بوفا و سخا نسب جوید ...

... بقهر باد فراق از کنار منش بکند

از آب چشمم دریا کنار کرد کنار

چو یاد آیدم از مشگبوی نرگس او ...

... بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل

بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا

ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل ...

... با دولت تو خاری سروی شود سهی

گر پیشت اندر آید دریا بروز جنگ

با اسب و با سلاح ز دریا برون جهی

امسال هست بار خدایا رهیت را ...

... ز تیغ و کفش رنج بر ببر و ابر

ز دریا گه جود بخشنده تر

ز آتش عدو را گدازنده تر ...