خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۵
... جلاد منابه آب آن تیغ دو روی
یک راه ز من جنابت نفس بشوی
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۲
... فرزین نتوانی شدن اندیشم از آنک
در راه بسی سپاه رهزن داری
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح جلال الدین اخستان شروان شاه
... از خلفای سلطنت تا خلفای راستین
نیست به پای چون منی راه هوای چون تویی
خود نرسد به هر سری تیغ جفای چون تویی ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ - در مدح امام الشارع وحید الدین ابو المفاخر عثمان پسر کافی الدین عمر پسر عم و داماد خاقانی
... غمزگانت قصد کین دارند وز من در غمت
سایه ای مانده است مگر این کین ز پیراهن کشند
آه من چندان فروزان شد که کوران نیم شب ...
... محنت اندر سینه من ره ندانستی کنون
شاهراه سینه من ناردان است از غمت
از لبت چون بوسه خواهم کز پی آن لب مرا ...
... ظاهر است انسابش از کافی عمر درگیر و رو
می شمر تا قد سلف عثمان و ابراهیم او
عیسوی دم باد و احمد دیم و چشم حادثات ...
... خوی تو با ما چه روزی زندگانی کرده بود
کز پی خونریز ما را راه هجران درگرفت
ماتم دل ها عروسی بود ما را پیش ازین ...
... دل که از درگاه تو محروم شد محروم وار
رفت و راه آستان صدر ایران درگرفت
سروری کز روی نسبت وز عروسان صفا ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۵ - در مدح خاقان کبیر جلال الدین ابو المظفر شروان شاه
... شمع در صحرای جان برکرد صبح
چون قراسنقر گریزان شد به راه
آق سنقر دیدبان برکرد صبح ...
... دست من بگرفت و درمیخانه برد
با من از راه نهان آمد برون
گفت می خور تابرون آیی ز پوست ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
... به همه دل امید جان بگسست
بر سر کویت از درازی راه
مرکب ناله را عنان بگسست ...
... گل انصاف کار خاقانی
خسک از راه دوستان برگیر
چون منوچهر خفته در خاک است ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان
... گوش بربط تا به چوب انباشته
ناله ش از راه زبان برخاسته
نای بی گوش و زبان بسته گلو ...
... تا دم من گوش من هم نشنود
سوی لب راه فغان در بسته ام
تا نیاید غور این غم ها پدید
گریه را راه نهان در بسته ام
هرچه خواهد چرخ گو می کن ز جور ...
... از چه شان لجلاج سان دانسته اند
عارفان اجرام را در راه امر
هفت پیک رایگان دانسته اند ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در وعظ و حسن تخلص به نعت پیغمبر اکرم و تخلص به مدح ناصر الدین ابراهیم
... جمال جوهر آدم کمال گوهر هاشم
به راه عاشقی شرط است راه عقل نارفتن
چو درد عشق پیش آید به صد جان پیشوا رفتن ...
... به امر پادشا باید به صدر پادشا رفتن
هوا را راه ده لیکن نه آن راهی که دل خواهد
که نزد عاشقان کفر است بر راه هوا رفتن
به ترکستان اصلی شو برای مردم معنی ...
... گه از سوز جگر در سور سر دلبران بودن
گه از راه صفت برخوان اخوان الصفا رفتن
جرس وار ار تو را دردی است تا کی ناله کردن
نجیب آسا گرت باری است تا کی راه نارفتن
هنوز اندر بیابان باشی آن ساعت که جانت را ...
... ز تو تا غایت مقصد چه یک روزه چه صد ساله
چو راهی در میان داری که می باید تو را رفتن
اگر نه دشمن خویشی چه می باید همه خود را ...
... قوام مرکز سفلی امام حضرت اعظم
اگر پای طلب داری قدم در نه که راه اینک
شمار ره نمایان را قلم درکش که ماه اینک
نخست از عاشقی خود را به راه بی خودی گم کن
که خود ز آنجا ندا آید که ای گم گشته راه اینک
به سر بازی توان دیدن بساط بارگاه او ...
... قدر دستی که فرق عرش نطع پای او آمد
ز درگاه قدم در تاخت تیغ و نطق همراهش
ازل دستور او گشت و ابد مولای او آمد ...
... که تارایات او آمد نگون شد چتر بد دینان
ابو اسحق ابراهیم کاندر جنب انعامش
به یک ذره نمی سنجد سپهر و هفت اجرامش ...
... برآمد اختر اقبال و دید و هم نشد رامش
بلی در معجز و برهان براهیم این چنین باید
که نه صیدش کند اختر نه دامن گیرد اصنامش ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح خاقان کبیر جلال الدین والدنیا شروان شاه اخستان
... دجله ز تف آه خود کردم تیمم گاه خود
بغداد را در راه خود از دیده طوفان دیده ام
خاقانیا جان برفشان در من یزید عاشقان
کان گوهر ار بخری به جان ارزد که ارزان دیده ام
چون عزم داری راه را چون دل دهی دل خواه را
فرمان شروان شاه را بر جان نگهبان دیده ام ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح رکنالدین ارسلان شاه بن طغرل
... پیش بر و یال او چیست پر و بال خصم
کز پی کوری ظفر قاید راهش سزد
بر سر کیوان رسد پای کمیتش چنانک ...
... زانگله زهره ساخت زنگل هارون فلک
چون گه کین بنگرند زیر کف و راه شاه
ابلق پر خون زمین ازرق پر خون فلک ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان
... باد آتش فشان برانگیزد
فر شروان شهی ز راه زبان
آب آتش نشان برانگیزد ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح ملک الوزراء مختار الدین
... پرده خاقانی افغان می درد
کاشکی راه فغان دربستمی
گر هم از دستور دستوریستی ...
... نعل اسبش لعل مسمار آمده است
از نثار خون دل در راه او
کرکس شب کبک منقار آمده است ...
... سرو پیرای و سریر آرای باد
از گل راه و که دیوار او
مشتری بام مسیح اندای باد ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه
... ره بر چهار سوی امان چون گذاشتی
این راه غول دار و پل هفت طاق را
تا چار سوی هشت جنان چون گذاشتی ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷ - در مرثیهٔ امیر عضد الدین فریبرز و خواهر او، دو فرزند شروان شاه
... گردون قبا زره زده بر انتقام مرگ
مرگش ز راه درز قبای اندر آمده
گویی شبی به خنجر روز و عمود صبح ...
... گریند بر تو جانوران تا به حد آنک
عقرب ز راه نیش و زبانا گریسته
چندان گریسته دل خارا به سوک تو ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مرثیهٔ خواجه ابوالفارس
... همچو خرچنگ طالع خویشم
که همه راه باز پس سپرم
دور گردون گسست بیخ و بنم ...
خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - در مرثیهٔ فرزند خود رشید الدین
... چون جهان را نظری سوی وفا نیست ز اشک
دیده را سوی جهان راه نظر بربندیم
از سر نقد جوانی چه طرف بربستیم ...
... بام گردون بتوانیم شکست از تف آه
راه غم را نتوانیم که در بربندیم
نه نه ما را هنری نیست که گردون شکنیم ...
... بی چراغ رخ تو تیره بصر باد پدر
تا شریکان تو را بیش نبیند در راه
از جهان بی تو فروبسته نظر باد پدر ...
... بی چلیپای خم مویت و زنار خطت
راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر
ز آنکه چون تو دگری نیست و نبیند دگرت ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات عربی » مطلع دوم
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹
ای در آبدار توانی ز پیچ و خم
در آب شد ز شرمم صد راه زیر آب
تو چون کتان کاهی و من چون کتان کاه ...
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶
... نتوان کان ورای غایت هاست
راه شکرش به پای هرکس نیست
که حدش زان سوی نهایت هاست ...
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹
چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی
که صبح فام شد از راه و شام گون آمد
در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف ...