صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵۳
... کشته بسیارست جان چند کس خواهی شدن
شد جگرگاه زمین از کشتگانت لاله زار
مرهم داغ نهان چند کس خواهی شدن ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶۰
... بر سیه چشمان مگردان سرخ صایب چشم خویش
کاسه در خون جگر چون لاله حمرا مزن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۳
... سرد مهری های یاران مرهم کافور من
شد سیاهی صایب از داغ درون لاله محو
کی ندانم صبح خواهد شد شب دیجور من
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۹
بلبلم اما رسد بر لاله و گل ناز من
دست گلچین می رود از کار از آواز من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۵
سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من
پنجه با دریای آتش می زند مرجان من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۸
... کی شود سنگ ملامت لنگر مجنون من
می تپم در خون چون داغ لاله از بی طاقتی
گر بود در دامن لیلی سر مجنون من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱۹
... می توان دیدن در آن آیینه رنگ خون من
دامنش چون لاله گون گردد ز رنگ خون من
خاک می مالد به لب تیغش ز ننگ خون من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۲۶
... تازه می دارد رخ خود را به آب تیغ کوه
داغ دارد باغبان را لاله خودروی من
گرچه از همواری از کلکم نمی خیزد صفیر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳۴
... فکر رنگین جلوه دیگر کند با بخت سبز
خوش نماید لاله ای کز طرف کشت آمد برون
چون زلیخا کز پی یوسف ز خود بیرون دوید ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۴
... جامه فانوس می گردد ز غیرت شمع را
لاله ای کز تربت پروانه می آید برون
در سواد خامه من گفتگوی سهل نیست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵۸
... گرنه شب بر چشم مجنون آستین مالیده است
لاله چون افکنده بر دامان صحرا پیرهن
داغ ناسور مرا با پنبه راحت چه کار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۵
... می چکد خون حلال من ز طرف دامنش
لاله بی داغ صحرای شهادت را ببین
می درخشد دولت از بال هما چون آفتاب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۹
... نیست صایب بی غبار تیرگی پای چراغ
لاله رویان چمن را از برون در ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۲
... کی توانی شست در سرچشمه کوثر جبین
روز محشر سرخ رو چون لاله برخیزد ز خاک
آل تمغای شهادت هر که دارد بر جبین ...
... چون لباس غنچه از هم می شکافد سنگ را
تا به داغ او رساند لاله احمر جبین
صحبت روشن ضمیران کیمیای دولت است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۶
... می دهد داغ عزیزان را فشار تازه ای
لاله ای هر جا که می گردد هویدا بر زمین
سفره اهل قناعت صایب از نعمت پرست ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۸
در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین
در لباس لاله گردد جلوه گر گل بر زمین
زود در چاه ندامت سرنگون خواهد فتاد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷۹
... از گرانباری گذارد سینه محمل بر زمین
لاله بی داغ تا دامان محشر سر زند
خون ما هر جا چکد از تیغ قاتل بر زمین ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۰
ریخت مژگان تر من رنگ گلشن بر زمین
شد ز آه من چراغ لاله روشن بر زمین
با سبکروحان گرانجانان نگیرند الفتی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸۳
می از خود آورد بیرون ایاغ لاله رخساران
ازان پیوسته تر باشد دماغ لاله رخساران
دلیل گمرهان است آتش سوزنده در شبها
چراغی نیست حاجت در سراغ لاله رخساران
ز آه سرد روی آتشین را نیست پروایی
به روی صبح می خندد چراغ لاله رخساران
نظربازی کند هنگامه گرم آتش عذاران را
که تر گردد به یک شبنم دماغ لاله رخساران
ز خودداری نمی سازند کام خاکساران تر
اگر چه سرنگون باشد ایاغ لاله رخساران
نگه را دور باش شرم در بیرون در سوزد
ندارد هیچ کس رنگی ز باغ لاله رخساران
نمی باشد تهی پای چراغ از تیرگی صایب
سیاهی کم نمی گردد ز داغ لاله رخساران
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۱۰
... درین گلشن که دارد آب و رنگش نعل در آتش
چو داغ لاله می باید به برگ عیش چسبیدن
مده در مستی از کف رشته اشک ندامت را ...