گنجور

 
۴۲۱

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴ - شکار رفتن ارژنگ شاه با شهریار گوید

 

... سپهبد ز رفتن نمیگشت کند

همی راند اسب و به دستش کمند

برانگیخت از جای سرکش سمند ...

... رسیده در آن قلعه بی بدل

سر پاسبان تا به پای زحل

چو برداشت ترک ختن سر ز جای ...

... عنان تکاور بدان سو کشید

فرودآمد از اسب برداشت زین

بیامد سر چشمه گرد گزین ...

عثمان مختاری
 
۴۲۲

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷ - کشتن عباس هامان پسر هیتال شاه را گوید

 

... بگشتند گردان در آن مرغزار

پی اسب آن نامور یافتند

برآن سوی گردان عنان تافتند

بدیدند اسبش به آن کوهسار

گرفتند و بردند مردان کار ...

... بگفتند کای نامدار سترک

بدیدیم اسب یل نامدار

که کردی چرا در لب جویبار ...

عثمان مختاری
 
۴۲۳

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸ - صف آراستن دو لشکر در برابر همدیگر گوید

 

... به میدان درآمد که جوید نبرد

دلیری ز لشکر برون راند اسب

بزین برخروشان چه آزرگشسب ...

عثمان مختاری
 
۴۲۴

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱ - رزم شهریار بافرانک و اظهار عاشقی فرانک گوید

 

... بدانجا یلان کی شکار افکنند

بگفت این و برکند از جای اسب

خروشان و جوشان چه ارزگشسب ...

... رسیدند از راه با گیر و دار

سپهبد نشست از بر اسب زود

برانگیخت آن باره مانند دود ...

... چو آن نعره بشنید برجست تفت

نشست از بر اسب و نیزه گرفت

دلیر اندر آمد سوی کارزار ...

... ز سهراب و برزو نژاد منست

فلک زیر اسب چو باد منست

برزمی که من دست یازم به تیغ ...

... سرنیزه برنامور راست کرد

به یک حمله ز اسبش جدا خواست کرد

سپهبد به پیچید ز افزار اسب

بزد تیغ در دم چو آرزگشسب ...

... سرانجام کامد بر نامور

بزد تیغ افکندش از اسب سر

سپهبد به تندی و تیزی چو شیر ...

عثمان مختاری
 
۴۲۵

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۳ - رفتن شهریار به شکار و کشتن شیرافکن را گوید

 

... سپهبد کمر کینه را بست تنگ

بفرمود تا اسب او زین کنند

یلان را به نخجیر آیین کنند

نشست از بر اسب با ماهروی

برون شد ز قلعه سبک جنگجوی ...

عثمان مختاری
 
۴۲۶

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۷ - برگشتن هر دو لشکر از همدیگر و آوردن شهریار جمهور رابه پیش ارژنگشاه گوید

 

... سمندش یکی شیهه ای برکشید

دلیران شنیدند آواز اسب

بدیدند مردی چو آذر گشسب ...

عثمان مختاری
 
۴۲۷

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۳ - رزم کردن ارژنگ شاه با هیتال شاه و شکست خوردن ارژنگ شاه گوید

 

... همه گنج و مال سپاه سرند

ز اسب و سلاح و چه و چون و چند

همه یکسره زی سراندیب برد ...

عثمان مختاری
 
۴۲۸

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید

 

... برون آمد از گرد چون تیره ابر

یکی اسب گلگون چو ابر آن عقاب

بزیر اندر آن بسته بر رخ نقاب ...

... به نزدیک شاه دلیران فرست

سپارش بلهراسب بسته دو دست

بگو این بدان شاه یزدان پرست ...

عثمان مختاری
 
۴۲۹

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۸ - پیدا شدن نقاب دار زرد پوش و کشتن نصوح را گوید

 

... جوان چون چنین دستبردی نمود

برانگیخت اسب و برون رفت زود

نه بشناخت او راکسی زآن سپاه ...

عثمان مختاری
 
۴۳۰

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۵ - رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید

 

... بگفت و بخوابید در خوابگاه

بشد پاسبان اردشیر سیاه

چو نیمی گذشت از شب دیو چهر ...

... نه آگاه از این لشکر نه پدر

بدادش یکی اسب هامان گذار

شب تیره گردش برون از حصار ...

عثمان مختاری
 
۴۳۱

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۰ - مجلس آراستن ارژنگ شاه با شهریار گوید

 

... ببوسید دستش یل نامدار

چهل اسب بازین زر پیش داد

چهل نازنین خوبرو بیش داد ...

عثمان مختاری
 
۴۳۲

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۱ - صف کشیدن لشکر با همدیگر در برابر همدیگر گوید

 

... بزد بوسه بر پایه تخت شاه

شهش داد اسب و کلاه و کمر

یکی جوشن و تیغ و خود و سپر ...

عثمان مختاری
 
۴۳۳

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۶ - رزم شهریار با نقابدار زرد پوش

 

... فرستاد زی پهلوان سپاه

جهانجوی بر اسب تازی نشست

بغرید زی گرز کین برد دست ...

عثمان مختاری
 
۴۳۴

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۲ - رسیدن شهریار به بیشه اول و جنگ او با فیلان گوید

 

... چو از فیل جنگی برآورد گرد

بزد اسب رخ بر سوی راه کرد

از آن بیشه شیران برون تاختند ...

عثمان مختاری
 
۴۳۵

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۳ - رسیدن شهریار به بیشه دویم و جنگ او با گرگان گوید

 

... من و گرز و شمشیر و این گرگ ترگ

نشست از بر تازی اسب بلند

خروشان و بسته بزین بر کمند ...

... نبرده کسی جان ز چنگال مرگ

نشست از بر اسب آن نامدار

برفتند تا بر لب جویبار ...

عثمان مختاری
 
۴۳۶

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۶ - رسیدن شهریار به بیشه پنجم و رزم او با شیران گوید

 

... سپهدار گفتا مشو رنجه زین

که چون من نهم از بر اسب زین

یکی رزم گرز گران آورم ...

عثمان مختاری
 
۴۳۷

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۶ - رزم شهریار با نقابدار سیه پوش گوید

 

... بشد گرم هنگامه کارزار

برآورد آن اسب کان تیغ تیز

درآمد چه شیر ژیان در ستیز ...

عثمان مختاری
 
۴۳۸

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷۹ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید

 

... چنان دان که هوشت بسر آمداست

و یا اسب بختت بسر آمده است

چنین پاسخش داد یل شهریار ...

عثمان مختاری
 
۴۳۹

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۰ - رزم شهریار با نقابدار سرخ پوش گوید

 

... شنیدم که او بود باذرگشسب

کزینگونه برکاشت از رزم اسب

بیامد بر نامور شهریار ...

... به ایران سپاه آورم من دلیر

نه ارجاسب مانم نه ارهنگ را

نمایم به ایشان ره جنگ را ...

عثمان مختاری
 
۴۴۰

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۸۶ - آمدن ارهنگ به میدان خورشید مینو گوید

 

... بجوشید چون بحر زابل گروه

چه سام آنچنان دید برگاشت اسب

درآمد به میدان چه آذرگشسب ...

عثمان مختاری
 
 
۱
۲۰
۲۱
۲۲
۲۳
۲۴
۱۱۷