مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶
بتی کو زهره و مه را همه شب شیوه آموزد
دو چشم او به جادویی دو چشم چرخ بردوزد
شما دل ها نگه دارید مسلمانان که من باری ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱
... جمال ماه نورافشان بدان رخسار می ماند
به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره
که از سوز دل ایشان خرد از کار می ماند ...
... شب ما روز ایشانست که بی اغیار می ماند
جز این چرخ و زمین در جان عجب چرخیست و بازاری
ولیک از غیرت آن بازار در اسرار می ماند
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳
... ولیکن عقل استادست او مشروح تر گوید
درآید سنگ در گریه درآید چرخ در کدیه
ز عرش آید دو صد هدیه چو او درس نظر گوید ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸
... وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد
چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم
امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۲
اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند
بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴
... امروز قد سروت بالای دگر دارد
امروز خود آن ماهت در چرخ نمی گنجد
وان سکه ی چون چرخت پهنای دگر دارد
امروز نمی دانم فتنه ز چه پهلو خاست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۳
... شمس الحق تبریزی خورشید وجود آمد
کآن چرخ چه چرخ است آن کآن جا سیران دارد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴
... با تنگی چشم او کان خوب ختن دارد
از عکس ویست ای جان گر چرخ ضیا دارد
یا باغ گل خندان یا سرو و سمن دارد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷
... تا دل به قمر دادم از گردش او شادم
چون چرخ شدم گردان یعنی بنمی ارزد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹
... پرواز چنین مرغی از کون برون باشد
بر گرد خسان گردد چون چرخ دل تاری
آن دل که چنین گردد او را چه سکون باشد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶
... عالم ز تو پرنور ست ای دلبر دور از تو
حق تو زمین داند یا چرخ سما داند
این پرده نیلی را بادی ست که جنباند ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴
... مستست از آن باده با قامت خم داده
این چرخ بر این بالا ناقوس صلا کوبد
این عشق که مست آمد در باغ الست آمد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۶
... چون مست نعم گشتی بی غصه و غم گشتی
پس مست کجا داند کاین چرخ سخن دارد
گر چشمه بود دلکش دارد دهنت را خوش ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۱
... نومید مشو گرچه مریم بشد از دستت
کان نور که عیسی را بر چرخ کشید آمد
نومید مشو ای جان در ظلمت این زندان ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۵
... پر ده قدحی میرم آخر نه چو کمپیرم
تا شینم و می میرم کاین چرخ چه می زاید
فرمای تو ساقی را آن شادی باقی را ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۹
... شمس الحق تبریز رسیدست مگویید
کز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۹
بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد
چون باز که برباید مرغی به گه صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد
در خود چو نظر کردم خود را بندیدم ...
... تا سر تجلی ازل جمله بیان شد
نه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشد
کشتی وجودم همه در بحر نهان شد ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۰
... شمس الحق تبریز رسیدست بگویید
کز چرخ صفا آن مه انوار برآمد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴
... در چاه زنخدان تو هر جان که وطن ساخت
زود از رسن زلف تو بر چرخ برآید
هین توشه ده از خوشه ابروی ظریفت ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲
... دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بی کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد ...