هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
نفس ار چه که زاهد شد او راست نخواهد شد
ور راستیی خواهی آن سرو چمن دارد
جانیست تو را ساده نقش تو از آن زاده
در ساده جان بنگر کان ساده چه تن دارد
آیینه جان را بین هم ساده و هم نقشین
هر دم بت نو سازد گویی که شمن دارد
گه جانب دل باشد گه در غم گل باشد
ماننده آن مردی کز حرص دو زن دارد
کی شاد شود آن شه کز جان نبود آگه
کی ناز کند مرده کز شعر کفن دارد
میخاید چون اشتر یعنی که دهانم پر
خاییدن بیلقمه تصدیق ذقن دارد
مردانه تو مجنون شو و اندر لگن خون شو
گه ماده و گه نر نی کان شیوه زغن دارد
چون موسی رخ زردش توبه مکن از دردش
تا یار نعم گوید کر گفتن لن دارد
چون مست نعم گشتی بیغصه و غم گشتی
پس مست کجا داند کاین چرخ سخن دارد
گر چشمه بود دلکش دارد دهنت را خوش
لیکن همه گوهرها دریای عدن دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
غم نیست اگر ماهش افتاد در این چاهش
زیرا رسن زلفش در دست رسن دارد
نفس ار چه که زاهد شد او راست نخواهد شد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.