آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
آن جامه بدل کرد و دگربار برآمد
آن باده همانست اگر شیشه بدل شد
بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد
شب رفت حریفان صبوحی به کجایید
کان مشعله از روزن اسرار برآمد
رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید
امروز در این لشکر جرار برآمد
شمس الحق تبریز رسیدست بگویید
کز چرخ صفا آن مه انوار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک شخص خاص و تغییراتی که در ظاهرا و نشانههای آن ایجاد شده میپردازد. شاعر از سالهای گذشته یاد میکند و میگوید که همان دوست و معشوق با وجود تغییر در لباس و ظواهر، هنوز هم همان فرد است. او به تشبیه باده و میپردازد و اشاره میکند که اگرچه ظرف باده عوض شده، اما خود باده همان است. در نهایت، شاعر به ورود شمس الحق تبریز اشاره میکند که نماد روشنایی و عشق است و از آن به عنوان یک رویداد مهم یاد میکند. بهطور کلی، شعر بر استمرار عشق و زیبایی در پس تغییرات ظاهری تأکید دارد.
هوش مصنوعی: آن دختری که مانند ماه درخشان و زیبا است، امسال در این لباس کهنه و غمگین، نمایان شده است.
هوش مصنوعی: آن جوان زیبای ترک که در سال گذشته به سرقت قلبت پرداخته بود، امسال با شکوه و جذابیتی بیشتر از همیشه درخشان و باوقار به میدان آمده است.
هوش مصنوعی: دوست همان دوست است، حتی اگر لباسش تغییر کند. او فقط جامهاش را عوض کرده و دوباره ظهور کرده است.
هوش مصنوعی: آن نوشیدنی همان موردی است که اگر ظرفش تغییر کند، توجه کن که بر سر مینوشیدنی که مستی به همراه دارد، چه حال خوشی بر سر آمده است.
هوش مصنوعی: شب به پایان رسید و دوستانی که مست بودند به کجا رفتهاند، زیرا که نور و روشنایی از پنجرههای راز و رمزها به بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: در روزی که رومیها از چهرهٔ واقعی خود پنهان شدند و به تماشای لشکری بزرگ و متفاوت از خود پرداختند، به ناگاه متوجه شدند که زمان تغییر کرده و اوضاع دگرگون شده است.
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریز به ما رسید. بگویید که از آسمان پاک، آن ماه نورانی پدیدار شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.