گنجور

 
مولانا

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن یار همانست اگر جامه دگر شد

آن جامه بدل کرد و دگربار برآمد

آن باده همانست اگر شیشه بدل شد

بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد

شب رفت حریفان صبوحی به کجایید

کان مشعله از روزن اسرار برآمد

رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید

امروز در این لشکر جرار برآمد

شمس الحق تبریز رسیدست بگویید

کز چرخ صفا آن مه انوار برآمد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سنایی

روزی بت من مست به بازار برآمد

گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد

صد دلشده را از غم او روز فرو شد

صد شیفته را از غم او کار برآمد

رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر

[...]

عطار

عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد

فریاد ز کفار به یک بار برآمد

در صومعه‌ها نیم شبان ذکر تو می‌رفت

وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد

گفتم که کنم توبه در عشق ببندم

[...]

عراقی

ناگه بت من مست به بازار برآمد

شور از سر بازار به یکبار برآمد

بس دل که به کوی غم او شاد فروشد

بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد

در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد

امسال در این خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی

آنست که امسال عرب وار برآمد

آن یار همانست اگر جامه دگر شد

[...]

سعدی

سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد

غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان

زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد

آب از گل رخساره او عکس پذیرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه