گنجور

 
مولانا

برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه‌یْ شکر گوید

به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید

به سرو سبز وحی آمد که تا جانش بُوَد در تن

میان بندد به خدمت، روز و شب‌ها این سَمَر گوید

همه تسبیح گویانند اگر ماهست اگر ماهی

ولیکن عقل استادست، او مشروح‌تر گوید

درآید سنگ در گریه درآید چرخ در کُدْیه

ز عرش آید دو صد هدیه چو او درسِ نظر گوید

هزاران سیمبر بینی گشاییده بر و سینه

چو آن عنبرفشان قصه‌یْ نسیم آن سحر گوید

که را ماند دل آن لحظه که آن جان شرح دل گوید؟

که را ماند خبر از خود در آن دم کو خبر گوید؟

حدیث عشق، جان گوید؛ حدیث ره‌روان گوید

حدیث سُکر، سر گوید؛ حدیث خون، جگر گوید

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۷۳ به خوانش فاطمه زندی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکالات خوانش

درود و خدا قوت خدمت سرکار خانم عندلیب که تلاش بسیار ارزشمندی دارند. اما در خوانش چند نکته قابل ذکر است:
بیت 7 مصرع اول حدیث عشق جان گوید حدیث ره‌روان گوید – ره‌روان به صورت «ره، روان» خوانده شده است
بیت 7 مصرع دوم حدیث سِکر، سر گوید حدیث خون، جگر گوید – سَر به صورت سِر خوانده شده است اما مشخص است با توجه به «جگر» باید سِر خوانده شود.

فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم