گنجور

 
۳۴۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - هم در ستایش او

 

... اندر خور ایام تو ای مفخر عالم

خواهم ز خدا تا بود این گردش ایام

بهتر بودت حال مؤخر ز مقدم ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود

 

... خسته ز پیش تیغ تو و نعل رخش تو

خونش به نهروان شد و گردش به قیروان

خاکستری شد آن کوه از آتش نبرد ...

... تا دایمست جنبش گردون و آفتاب

تا واجبست گردش نوروز و مهرگان

از چرخ حل و عقد زمانست بر زمین ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - ثنای ابوالرشد رشید

 

... پر ز دینار کرد باد بزان

هر چه گردش بهار سوزن کرد

تیر ماهش همی کند یکسان ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۱ - ستایش علی خاص

 

... بشد ز جای زمین چون فرو گرفت رکاب

بماند چرخ ز گردش چو برکشید عنان

زمانه وار همی کند هر چه یافت ز جای ...

... چگونه بودی حال من اندرین زندان

گهی صفت کندم حالهای گردش چرخ

گهی بیان دهدم رازهای چرخ کیان ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۵ - ستایش دیگر از آن پادشاه

 

... غریوان کوس محمودی چو رعد از ابر نیسانی

سپاه گرد بر گردش چو ابری کش بلا باران

خروش نای رویینش تو گفتی نفخ صورستی ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۰ - مدح ثقة الملک طاهربن علی

 

... گر ز جاه توام امان باشد

دهدم گردش زمانه امان

حکم و فرمان خدای راست بلی ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۶ - مدح سیف الدوله محمود

 

... از بدایع همچنان چون نوشکفته بوستان

گرد بر گردش نوشته دست پیروزی و عز

نام تو خسرو که گردی در جهان صاحبقران ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶۹ - مدح عمیدالملک ابوالقاسم

 

... به خدایی که صنع و حکمت او

ماند از گردش شهور و سنین

که به باقی عمر یک لحظه ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۴۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۰ - مدیح سیف الدوله محمود

 

... گر نه قطب دولت و بخت جوان شد تخت تو

پس چرا گردند گردش دولت و بخت جوان

مهرگان آمد به خدمت شهریارا نزد تو ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۲ - ناله از حصار نای

 

... عونم نکرد همت دور فلک نگار

سودم نداد گردش جام جهان نمای

بر من سخن نبست نبندد بلی سخن ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۵ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود

 

... جز کوه نیست رخشش و در گردکار زار

گرد مصاف گردش نکبا کند همی

اندر کنار او ننهد چرخ نعمتی ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳ - توصیف پیل

 

... گاه بادش گرفته بر گردن

گاه گردش کشیده در آغوش

بر فکنده جلیل فتح به پشت ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - در زندان

 

روزن سمج مرا ز گردش گردون

رنگ سپیده زنند و گونه دوده ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رشیدالدین

 

... بخشش باد را به گلها بر

گردش کردگار پرگارست

چمن و برگ را به ذات و به طبع ...

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

... آزاده هر آنچه بود کردی تو هلاک

از گردش تو کنون چه ترسست و چه باک

مسعود سعد سلمان
 
۳۵۶

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲

 

... حکمی که قضا بود ز من می دانی

در گردش خویش اگر مرا دست بدی

خود را برهاندمی ز سرگردانی

خیام
 
۳۵۷

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » خیام فیلسوف

 

... خیام مانند اغلب علمای آن زمان به قلب و احساسات خودش اکتفا نمی کند بلکه مانند یک دانشمند به تمام معنی آن چه که در طی مشاهدات و منطق خود به دست می آورد می گوید معلوم است امروزه اگر کسی بطلان افسانه های مذهبی را ثابت بنماید چندان کار مهمی نکرده است زیرا از روی علوم خود به خود باطل شده است ولی اگر زمان و محیط متعصب خیام را در نظر بیاوریم بی اندازه مقام او را بالا می برد

اگر چه خیام در کتاب های علمی و فلسفی خودش که بنا به دستور و خواهش بزرگان زمان خود نوشته رویه کتمان و تقیه را از دست نداده و ظاهرا جنبه بی طرف به خود می گیرد ولی در خلال نوشته های او می شود بعضی مطالب علمی که از دستش دررفته ملاحظه نمود مثلا در نوروزنامه ص۴ می گوید به فرمان ایزد تعالی حال های عالم دیگرگون گشت و چیزهای نو پدید آمد مانند آنک در خور عالم و گردش بود آیا از جمله آخر فورمول معروف Adaptation du milieu استنباط نمی شود زیرا او منکر است که خدا موجودات را جداجدا خلق کرده و معتقد است که آن ها به فراخور گردش عالم با محیط توافق پیدا کرده اند این قاعده علمی که در اروپا ولوله انداخت آیا خیام در ۸۰۰ سال پیش به فراست دریافته و حدس زده است در همین کتاب ص۳ نوشته و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمان ها و زمین ها را بدو پرورش داد پس این نشان می دهد که علاوه بر فیلسوف و شاعر ما با یک نفر عالم طبیعی سروکار داریم

ولی در ترانه های خودش خیام این کتمان و تقیه را کنار گذاشته زیرا در این ترانه ها که زخم روحی او بوده به هیچ وجه زیر بار کرم خورده اصول و قوانین محیط خودش نمی رود بلکه بر عکس از روی منطق همه مسخره های افکار آنان را بیرون می آورد جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانه های او آشکار است و تمام زهرخنده های او شامل حال زهاد و فقها و الهیون می شود و به قدری با استادی و زبردستی دماغ آن ها را می مالاند که نظیرش دیده نشده خیام همه مسایل ماورای مرگ را با لحن تمسخرآمیز و مشکوک و به طور نقل قول با گویند شروع می کند ...

... به ما چه که وقت خودمان را سر بحث پنج حواس و چهار عنصر بگذرانیم پس به امید و هراس موهوم و بحث چرند وقت خودمان را تلف نکنیم آن چه که گفته اند و به هم بافته اند افسانه محض می باشد معمای کاینات نه به وسیله علم و نه به دستیاری دین هرگز حل نخواهد شد و به هیچ حقیقتی نرسیده ایم در ورای این زمینی که رویش زندگی می کنیم نه سعادتی هست و نه عقوبتی گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست دمی را که زنده ایم دریابیم استفاده بکنیم و در استفاده شتاب بکنیم به عقیده خیام کنار کشتزارهای سبز و خرم پرتو مهتاب که در جام شراب ارغوانی هزاران سایه منعکس می کند آهنگ دلنواز چنگ ساقیان ماه رو گل های نوشکفته یگانه حقیقت زندگی است که مانند کابوس هولناکی می گذرد امروز را خوش باشیم فردا را کسی ندیده این تنها آرزوی زندگی است

حالی خوش باش زان که مقصود این است ۱۳۴ در مقابل حقایق محسوس و مادی یک حقیقت بزرگ تر را خیام معتقد است و آن وجود شر و بدی است که بر خیر و خوشی می چربد گویا فکر جبری خیام بیشتر در اثر علم نجوم و فلسفه مادی او پیدا شده تأثیر تربیت علمی او روی نشو و نمای فلسفی اش کاملا آشکار است به عقیده خیام طبیعت کور و کر گردش خود را مداومت می دهد آسمان تهی است و به فریاد کسی نمی رسد

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است ۳۴ چرخ ناتوان و بی اراده است اگر قدرت داشت خودش را از گردش باز می داشت در گردش خود اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی ۳۳

بر طبق عقاید نجومی آن زمان خیام چرخ را محکوم می کند و احساس سخت قوانین تغییرناپذیر اجرام فلکی را که در حرکت هستند مجسم می نماید و این در نتیجه مطالعه دقیق ستاره ها و قوانین منظم آن هاست که زندگی ما را در تحت تأثیر قوانین خشن گردش افلاک دانسته ولی به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که برعلیه سرنوشت شورش می کند و ازین لحاظ بدبینی در او تولید می شود شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا و بالاخره خیام معتقد می شود که همه کواکب نحس هستند و کوکب سعد وجود ندارد

افلاک که جز غم نفزایند دگر ۲۸در نوروزنامه ص ۴۰ به طور نقل قول می نویسد و چنین گفته اند که هر نیک و بدی که از تأثیر کواکب سیاره بر زمین آید به تقدیر و ارادت باری تعالی و به شخصی پیوندد بدین اوتار و قسی گذرد نظامی عروضی در ضمن حکایتی که از خیام می آورد می گوید که ملکشاه از خیام درخواست می کند که پیشگویی بکند هوا برای شکار مناسب است یا نه و خیام از روی علم نیورنیوار Météro ...

... باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی ۲۹چون عاقبت کار جهان نیستی است ۱۴۰هر لاله پژمرده نخواهد بشکفت ۴۷

اما خیام به همین اکتفا نمی کند و ذرات بدن را تا آخرین مرحله نشأتش دنبال می نماید و بازگشت آن ها را شرح می دهد در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحاله ذرات بدن پس از مرگ می شود زیرا آن چه که محسوس است و به تمیز درمی آید این است که ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی و یا جریان پیدا می کنند ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانه داشته باشد نیست اگر خوشبخت باشیم ذرات تن ما خم باده می شوند و پیوسته مست خواهند بود و زندگی مرموز و بی اراده ای را تعقیب می کنند همین فلسفه ذرات سرچشمه درد و افکار غم انگیز خیام می شود در گل کوزه در سبزه در گل لاله در معشوقه ای که با حرکات موزون به آهنگ چنگ می رقصد در مجالس تفریح و در همه جا ذرات تن مهرویان را می بیند که خاک شده اند ولی زندگی غریب دیگری را دارند زیرا در آن ها روح لطیف باده در غلیان است

در این جا شراب او با همه کنایات و تشبیهات شاعرانه ای که در ترانه هایش می آورد یک صورت عمیق و مرموز به خود می گیرد شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی می کند در کوزه حکم روح را در تن دارد آیا اسم همه قسمت های کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل دهنه لبه گردنه دسته شکم و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمی باشد همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشته کوزه را روی زمین یادآوری می کند از این قرار کوزه یک زندگی مستقل پیدا می کند که شراب به منزله روح آن است۱ ۱- این گونه تشبیه زیاد در افکار خیام دیده می شود مثلا در نوروزنامه ص ۴۰ در مورد کمان می گوید و به یک روی کمان بر صورت مردم نگاشته است از رگ و استخوان و پی و پوست و گوشت و زه وی چون جان وی بود که به وی زنده است با جان که از هنرمند بیابد ...

خیام
 
۳۵۸

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » از ازل نوشته [۳۴-۲۶] » رباعی ۳۳

 

... حکمی که قضا بود ز من می دانی

در گردش خود اگر مرا دست بدی

خود را برهاندمی ز سر گردانی

خیام
 
۳۵۹

خیام » نوروزنامه » بخش ۲ - آغاز کتاب نوروز نامه

 

درین کتاب که بیان کرده آمد در کشف حقیقت نوروز که بنزدیک ملوک عجم کدام روز بوده است و کدام پادشاه نهاده است و چرا بزرگ داشته اند آن را و دیگر آیین پادشاهان و سیرت ایشان در هر کاری مختصر کرده آید ان شاء الله تعالی اما سبب نهادن نوروز آن بوده است که چون بدانستند که آفتاب را دو دور بود یکی آنک هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز باول دقیقه حمل باز آید بهمان وقت و روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند آمدن چه هر سال از مدت همی کم شود و چون جمشید آن روز را دریافت نوروز نام نهاد و جشن آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند و قصه آن چنانست که چون گیومرت اول از ملوک عجم بپادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند بنگریست که آن روز بامداد آفتاب باول دقیقه حمل آمد موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ ازینجا آغاز کنند موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند و چنین گفتند موبدان عجم که دانا آن روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوانزده فریشته آفریده است از آن چهار فرشته بر آسمانها گماشته است تا آسمان را بهر چه اندروست از اهرمنان نگاه دارند و چهار فریشته را بر چهار گوشه جهان گماشته است تا اهرمنان را گذر ندهند که از کوه قاف بر گذرند و چنین گویند که چهار فرشته در آسمانها و زمینها میگردند و اهرمنان را دور میدارند از خلایق و چنین میگویند که این جهان اندر میان آن جهان چون خانه ییست نو اندر سرای کهن برآورده و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پرورش داد و جهانیان چشم بروی دارند که نوریست از نورهای ایزد تعالی و اندر وی با جلال و تعظیم نگرند که در آفرینش وی ایزد تعالی را عنایت بیش از دیگران بوده است و گویند مثال این چنانست که ملکی بزرگ اشارت کند بخلیفتی از خلفاء خویش که او را بزرگ دارند و حق هنر وی بدانند که هر که وی را بزرگ داشته است ملک را بزرگ داشته باشد و گویند چون ایزد تبارک و تعالی بدان هنگام که فرمان فرستاد که ثبات بر گیرد تا تابش و منفعت او بهمه چیزها برسد آفتاب از سر حمل برفت و آسمان او را بگردانید و تاریکی از روشنایی جدا گشت و شب و روز پدیدار شد و آن آغازی شد مر تاریخ این جهان را و پس از آن بهزار و چهارصد و شصت و یک سال بهمان دقیقه و همان روز باز رسید و آن مدت هفتادو سه بار قرآن کیوان و اورمزد باشد که آن را قرآن اصغر خوانند و این قران هر بیست سال باشد و هر گاه که آفتاب دور خویشتن سپری کند و بدین جای برسد و زحل و مشتری را بهمین برج که هبوط زحل اندروست قرآن بود با مقابله این برج میزان که زحل اندروست یک دور اینجا و یک دور آنجا برین ترتیب که یاد کرده آمد و جایگاه کواکب نموده شد چنانک آفتاب از سر حمل روان شد و زحل و مشتری با دیگر کواکب آنجا بودند بفرمان ایزد تعالی حالهای عالم دیگرگون گشت و چیزها نو بدید آمد مانند آنک در خورد عالم و گردش بود چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم از بهر بزرگ داشت آفتاب را و از بهر آنکه هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند و این روز را جشن ساختند و عالمیان را خبر دادند تا همگنان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند و چنین گویند که چون گیومرت این روز را آغاز تارخی کرد هر سال آفتاب را و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصدوشصت و پنج روز بدوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز و هر یکی را از آن نامی نهاد و بفریشته ای باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است پس آنگاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزیست سال بزرگ نام کرد و بچهار قسم کرد چون چهار قسم ازین سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نوگشتن احوال عالم باشد و بر پادشاهان واجبست آیین و رسم ملوک بجای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن باول سال هر که روز نوروز جشن کند و بخرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده اند

فروردین ماه بزبان پهلوی است معنیش چنان باشد که این آن ماهست که آغاز رستن نبات در وی باشد و این ماه مر برج حمل راست که سر تا سر وی آفتاب اندرین برج باشد ...

خیام
 
۳۶۰

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح سیف الدوله محمود ابراهیم

 

... در ناصیه دولت او حکم قران را

چون تیر همی راست رود گردش ایام

تا بازوی عدلش به خم آورد کمان را ...

ابوالفرج رونی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۱۳۰