فلسفهٔ خیام هیچ وقت تازگی خود را از دست نخواهد داد. چون این ترانههای در ظاهر کوچک ولی پرمغز تمام مسایل مهم و تاریک فلسفی که در ادوار مختلف انسان را سرگردان کرده و افکاری که جبراً به او تحمیل شده و اسراری که برایش لاینحل مانده مطرح میکند. خیام ترجمان این شکنجههای روحی شده: فریادهای او انعکاس دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و یأسهای میلیونها نسل بشر است که پیدرپی فکر آنها را عذاب دادهاست. خیام سعی میکند در ترانههای خودش با زبان و سبک غریبی همهٔ این مشکلات، معماها و مجهولات را آشکارا و بیپرده حل بکند. او زیر خندههای عصبانی و رعشهآور مسایل دینی و فلسفی را بیان میکند. بعد راه حل محسوس و عقلی برایش میجوید.
به طور مختصر، ترانههای خیام آیینهای است که هر کس ولو بیقید و لاابالی هم باشد یک تکه از افکار، یک قسمت از یأسهای خود را در آن میبیند و تکان میخورد. ازین رباعیات یک مذهب فلسفی مستفاد میشود که امروز طرف توجه علمای طبیعی است و شراب گس و تلخمزهٔ خیام هرچه کهنهتر میشود بر گیرندگیش میافزاید. به همین جهت ترانههای او در همه جای دنیا و در محیطهای گوناگون و بین نژادهای مختلف طرف توجه شده.
هر کدام از افکار خیام را جداگانه میشود نزد شعرا و فلاسفهٔ بزرگ پیدا کرد. ولی رویهمرفته هیچکدام از آنها را نمیشود با خیام سنجید و خیام در سبک خودش از اغلب آنها جلو افتاده. قیافهٔ متین خیام او را پیش از همه چیز یک فیلسوف و شاعر بزرگ همدوش لوکرس، اپیکور، گوته، شکسپیر و شوپنآور معرفی میکند.
اکنون برای این که طرز فکر و فلسفهٔ گویندهٔ رباعیات را پیدا بکنیم و بشناسیم ناگزیریم که افکار و فلسفهٔ او را چنانکه از رباعیاتش مستفاد میشود بیرون بیاوریم، زیرا جز این وسیلهٔ دیگری در دسترس ما نیست و زندگی داخلی و خارجی او، اشخاصی که با آنها رابطه داشته، محیط و طرز زندگی، تأثیر موروثی، فلسفهای که تعقیب میکرده و تربیت علمی و فلسفی او به ما مجهول است.
اگر چه یک مشت آثار علمی، فلسفی و ادبی از خیام به یادگار مانده ولی هیچکدام از آنها نمیتواند ما را در این کاوش راهنمایی بکند. چون تنها رباعیات افکار نهانی و خفایای قلب خیام را ظاهر میسازد. در صورتی که کتابهایی که به مقتضای وقت و محیط یا به دستور دیگران نوشته حتی بوی تملق و تظاهر از آنها استشمام میشود و کاملاً فلسفهٔ او را آشکار نمیکند.
به اولین فکری که در رباعیات خیام برمیخوریم این است که گوینده با نهایت جرئت و بدون پروا با منطق بیرحم خودش هیچ سستی، هیچ یک از بدبختیهای معاصرین و فلسفهٔ دستوری و مذهبی آنها را قبول ندارد، و به تمام ادعاها و گفتههای آنها پشت پا میزند. در کتاب «اخبارالعلماء باخبارالحکماء» که در سنهٔ ۶۴۶ تألیف شده راجع به اشعار خیام این طور مینویسد: «... باطن آن اشعار برای شریعت مارهای گزنده و سلسله زنجیرهای ضلال بود. و وقتی که مردم او را در دین خود تعییب کردند و مکنون خاطر او را ظاهر ساختند، از کشتهشدن ترسیده و عنان زبان و قلم خود را باز کشید و به زیارت حج رفت... و اسرار ناپاک اظهار نمود... و او را اشعار مشهوری است که خفایای قلب او در زیر پردههای آن ظاهر میگردد و کدورت باطن او جوهر قصدش را تیرگی میدهد.»
پس خیام باید یک اندیشهٔ خاص و سلیقهٔ فلسفی مخصوصی راجع به کاینات داشتهباشد. حال ببینیم طرز فکر او چه بوده: برای خواننده شکی باقی نمیماند که گویندهٔ رباعیات تمام مسایل دینی را با تمسخر نگریسته و از روی تحقیر به علما و فقهایی که از آنچه خودشان نمیدانند دم میزنند حمله میکند. این شورش روح آریایی را بر ضد اعتقادات سامی نشان میدهد و یا انتقام خیام از محیط پست و متعصبی بوده که از افکار مردمانش بیزار بوده. واضح است فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خردهبین داشته نمیتوانسته کورکورانه زیر بار احکام تعبدی، جعلی، جبری و بیمنطق فقهای زمان خودش برود و به افسانههای پوسیده و دامهای خربگیری آنها ایمان بیاورد.
زیرا دین عبارت است از مجموع احکام جبری و تکلیفاتی که اطاعت آن بیچون و چرا بر همه واجب است و در مبادی آن ذرهای شک و شبهه نمیشود بخود راه داد. و یک دسته نگاهبان از آن احکام استفاده کرده مردم عوام را اسباب دست خودشان مینمایند. ولی خیام همهٔ این مسایل واجبالرعایهٔ مذهبی را با لحن تمسخرآمیز و بیاعتقاد تلقی کرده و خواسته منفرداً از روی عمل و علل پی به معلول ببرد. مسایل مهم مرگ و زندگی را به طرز مثبت از روی منطق و محسوسات و مشاهدات و جریانهای مادی زندگی حل بنماید، ازین رو تماشاچی بیطرف حوادث دهر میشود.
خیام مانند اغلب علمای آن زمان به قلب و احساسات خودش اکتفا نمیکند، بلکه مانند یک دانشمند به تمام معنی آنچه که در طی مشاهدات و منطق خود به دست میآورد میگوید. معلوم است امروزه اگر کسی بطلان افسانههای مذهبی را ثابت بنماید چندان کار مهمی نکردهاست، زیرا از روی علوم خودبهخود باطل شدهاست. ولی اگر زمان و محیط متعصب خیام را در نظر بیاوریم بیاندازه مقام او را بالا میبرد.
اگر چه خیام در کتابهای علمی و فلسفی خودش که بنا به دستور و خواهش بزرگان زمان خود نوشته، رویهٔ کتمان و تقیه را از دست نداده و ظاهراً جنبهٔ بیطرف به خود میگیرد، ولی در خلال نوشتههای او میشود بعضی مطالب علمی که از دستش دررفته ملاحظه نمود. مثلاً در «نوروزنامه» (ص۴) میگوید: « به فرمان ایزد تعالی حالهای عالم دیگرگون گشت، و چیزهای نو پدید آمد. مانند آنک در خور عالم و گردش بود.» آیا از جملهٔ آخر فورمول معروف Adaptation du milieu استنباط نمیشود؟ زیرا او منکر است که خدا موجودات را جداجدا خلق کرده و معتقد است که آنها به فراخور گردش عالم با محیط توافق پیدا کردهاند. این قاعدهٔ علمی که در اروپا ولوله انداخت آیا خیام در ۸۰۰ سال پیش به فراست دریافته و حدس زدهاست؟ در همین کتاب (ص۳) نوشته: «و ایزد تعالی آفتاب را از نور بیافرید و آسمانها و زمینها را بدو پرورش داد.» پس این نشان میدهد که علاوه بر فیلسوف و شاعر ما با یک نفر عالم طبیعی سروکار داریم.
ولی در ترانههای خودش خیام این کتمان و تقیه را کنار گذاشته. زیرا در این ترانهها که زخم روحی او بوده به هیچ وجه زیر بار کرمخوردهٔ اصول و قوانین محیط خودش نمیرود. بلکه بر عکس از روی منطق همهٔ مسخرههای افکار آنان را بیرون میآورد. جنگ خیام با خرافات و موهومات محیط خودش در سرتاسر ترانههای او آشکار است و تمام زهرخندههای او شامل حال زهاد و فقها و الهیون میشود و به قدری با استادی و زبردستی دماغ آنها را میمالاند که نظیرش دیدهنشده. خیام همهٔ مسایل ماورای مرگ را با لحن تمسخرآمیز و مشکوک و به طور نقل قول با «گویند» شروع میکند:
گویند: «بهشت و حور عین خواهد بود... (۸۸)گویند مرا: «بهشت با حور خوش است... (۹۰)گویند مرا که: «دوزخی باشد مست... (۸۷)
در زمانی که انسان را آینهٔ جمال الهی و مقصود آفرینش تصور میکردهاند و همهٔ افسانههای بشر دور او درست شده بود که ستارههای آسمان برای نشان دادن سرنوشت او خلق شده و زمین و زمان و بهشت و دوزخ برای خاطر او برپا شده و انسان دنیای کهین و نمونه و نمایندهٔ جهان مهین بوده چنانکه بابا افضل میگوید:
افلاک و عناصر و نبات و حیوان، عکسی ز وجودِ روشنِ کاملِ ماست.خیام با منطق مادی و علمی خودش انسان را جامِ جم نمیداند. پیدایش و مرگ او را همانقدر بیاهمیت میداند که وجود و مرگ یک مگس:
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟ آمد مگسی پدید و ناپیدا شد! (۴۱)
حال ببینیم در مقابل نفی و انکار مسخرهآلودی که از عقاید فقها و علما میکند خودش نیز راه حلی برای مسایل ماوراء طبیعی پیدا کرده؟ در نتیجهٔ مشاهدات و تحقیقات خودش خیام به این مطلب برمیخورد که فهم بشر محدود است. از کجا میآییم و به کجا میرویم؟ کسی نمیداند، و آنهایی که صورت حقبهجانب به خود میگیرند و در اطراف این قضایا بحث مینمایند جز یاوهسرایی کاری نمیکنند، خودشان و دیگران را گول میزنند. هیچکس به اسرار ازل پی نبرده و نخواهد برد و یا اصلاً اسراری نیست و اگر هست در زندگی ما تأثیری ندارد. مثلاً جهان چه محدث و چه قدیم باشد آیا به چه درد ما خواهد خورد؟
چون من رفتم. جهان چه محدث چه قدیم. (۹۳)تا کی ز حدیث پنج و چار ای ساقی؟
به ما چه که وقت خودمان را سر بحث پنج حواس و چهار عنصر بگذرانیم؟ پس به امید و هراس موهوم و بحث چرند وقت خودمان را تلف نکنیم. آنچه که گفتهاند و به هم بافتهاند افسانهٔ محض میباشد. معمای کائنات نه به وسیلهٔ علم و نه به دستیاری دین هرگز حل نخواهد شد و به هیچ حقیقتی نرسیدهایم. در ورای این زمینی که رویش زندگی میکنیم نه سعادتی هست و نه عقوبتی. گذشته و آینده دو عدم است و ما بین دو نیستی که سرحد دو دنیاست دمی را که زندهایم دریابیم! استفاده بکنیم و در استفاده شتاب بکنیم. به عقیدهٔ خیام کنار کشتزارهای سبز و خرم، پرتو مهتاب که در جام شراب ارغوانی هزاران سایه منعکس میکند، آهنگ دلنواز چنگ، ساقیان ماهرو، گلهای نوشکفته. یگانه حقیقت زندگی است که مانند کابوس هولناکی میگذرد. امروز را خوش باشیم، فردا را کسی ندیده. این تنها آرزوی زندگی است:
حالی خوش باش زان که مقصود این است. (۱۳۴) در مقابل حقایق محسوس و مادی یک حقیقت بزرگتر را خیام معتقد است، و آن وجود شر و بدی است که بر خیر و خوشی میچربد. گویا فکر جبری خیام بیشتر در اثر علم نجوم و فلسفهٔ مادی او پیدا شده. تأثیر تربیت علمی او روی نشو و نمای فلسفیاش کاملاً آشکار است. به عقیدهٔ خیام طبیعت کور و کر گردش خود را مداومت میدهد. آسمان تهی است و به فریاد کسی نمیرسد:
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل، چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است! (۳۴) چرخ ناتوان و بیاراده است. اگر قدرت داشت خودش را از گردش باز میداشت: در گردش خود اگر مرا دست بدی، خود را برهاندمی ز سرگردانی. (۳۳)
بر طبق عقاید نجومی آن زمان خیام چرخ را محکوم میکند و احساس سخت قوانین تغییرناپذیر اجرام فلکی را که در حرکت هستند مجسم مینماید. و این در نتیجهٔ مطالعهٔ دقیق ستارهها و قوانین منظم آنهاست که زندگی ما را در تحت تأثیر قوانین خشن گردش افلاک دانسته، ولی به قضا و قدر مذهبی اعتقاد نداشته زیرا که برعلیه سرنوشت شورش میکند و ازین لحاظ بدبینی در او تولید میشود. شکایت او اغلب از گردش چرخ و افلاک است نه از خدا. و بالاخره خیام معتقد میشود که همهٔ کواکب نحس هستند و کوکب سعد وجود ندارد:
افلاک که جز غم نفزایند دگر... (۲۸)در نوروزنامه (ص ۴۰) به طور نقل قول مینویسد: « ... و چنین گفتهاند که هر نیک و بدی که از تأثیر کواکب سیاره بر زمین آید به تقدیر و ارادت باری تعالی، و به شخصی پیوندد، بدین اوتار و قسی گذرد.» نظامی عروضی در ضمن حکایتی که از خیام میآورد میگوید که ملکشاه از خیام درخواست میکند که پیشگویی بکند هوا برای شکار مناسب است یا نه و خیام از روی علم نیورنیوار Météro
ogie پیشگویی صحیح میکند(۱) [زیرنویس: یک کتاب در خصوص همین علم به خیام منسوب است موسوم یه «لوازمالامکنه»] بعد میافزاید: « اگر چه حکم حجةالحق عمر بدیدم، اما ندیدم او را در احکام نجوم هیچ اعتقادی...»
در رباعی دیگر علت پیدایش را در تحت تأثیر چهار عنصر و هفت سیاره دانسته:ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی،وز هفت و چهار دایم اندر تفتی. (۲۹)
چنانکه سابق گذشت بدبینی خیام از سن جوانیش وجود داشته (نمرهٔ۱۶) و این بدبینی هیچوقت گریبان او را ول نکرده. یکی از اختصاصات فکر خیام است که پیوسته با غم و اندوه و نیستی و مرگ آغشتهاست (۱) [۱- نوروزنامه (ص ۹): « ... و دنیا در دل کسی شیرین مباد.» (صفحهٔ ۶۹) همین کتاب: «مردان مرگ را زادهاند.»] و در همان حال که دعوت به خوشی و شادی مینماید لفظ خوشی در گلو گیر میکند. زیرا در همین دم با هزاران نکته و اشاره هیکل مرگ، کفن، قبرستان و نیستی خیلی قوی تر از مجلس کیف و عیش جلو انسان مجسم میشود و آن خوشی یکدم را از بین میبرد.
طبیعت بیاعتنا و سخت کار خود را انجام میدهد. یک دایهٔ خونخوار و دیوانه است که اطفال خود را میپروراند و بعد با خونسردی خوشههای رسیده و نارس را درو میکند. کاش هرگز به دنیا نمیآمدیم، حالا که آمدیم، هر چه زودتر برویم خوشبختتر خواهیمبود:
ناآمدگان اگر بدانند که ما، از دهر چه میکشیم، نایند دگر. (۲۸)خرم دل آنکه زین جهان زود برفت،
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر. (۲۳) (۲) [۲- در رومان پهلوی «یادگار زریران» وزیر گاماسپ میگوید: «خوشبخت کسی که از مادر نزاد و یا اگر زاد مرد و یا هرگز بدین جهان نیامد!» ]
این آرزوی نیستی که خیام در ترانههای خود تکرار میکند آیا با نیروانهٔ بودا شباهت ندارد؟ در فلسفهٔ بودا دنیا عبارت است از مجموع حوادث بههمپیوسته که تغییرات دنیای ظاهری در مقابل آن یک ابر، یک انعکاس و یا یک خواب پر از تصویرهای خیالی است:احوال جهان و اصل این عمر که هست،خوابی و خیالی و فریبی و دمی است. (۱۹۰)
اغلب شعرای ایران بدبین بودهاند ولی بدبینی آنها وابستگی مستقیم با حس شهوت تند و ناکام آنان دارد. در صورتی که در نزد خیام یک جنبهٔ عالی و فلسفی دارد و ماهرویان را تنها وسیلهٔ تکمیل عیش و تزیین مجالس خودش میداند و اغلب اهمیت شراب بر زن غلبه میکند. وجود زن و ساقی یک نوع سرچشمهٔ کیف و لذت بدیعی و زیبایی هستند. هیچکدام را به عرش نمیرساند و مقام جداگانهای ندارند. از همهٔ این چیزهای خوب و خوشنما یک لذت آنی میجسته. ازین لحاظ خیام یک نفر پرستنده و طرفدار زیبایی بوده و با ذوق بدیعیات خودش چیزهای خوشگوار، خوشآهنگ و خوشمنظر را انتخاب میکرده. یک فصل از کتاب «نوروزنامه» در بارهٔ صورت نیکو نوشته و این طور تمام میشود: «... و این کتاب را از برای فال خوب بر روی نیکو ختم کردهآمد.» پس خیام از پیشآمدهای ناگوار زندگی شخصی خودش مثل شعرای دیگر مثلاً از قهر کردن معشوقه و یا نداشتن پول نمینالد. درد او یک درد فلسفی و نفرینی است که بر پایهٔ احساس خویس به اساس آفرینش میفرستد. این شورش در نتیجهٔ مشاهدات و فلسفهٔ دردناک او پیدا شده. بدبینی او بالاخره منجر به فلسفهٔ دهری شده. اراده، فکر، حرکت و همه چیز به نظرش بیهوده آمده:
ای بیخبران، جسم مجسم هیچ است،وین طارم نهسپهر ارقم هیچ است (۱۰۱)بنظر میآید که شوپنآور از فلسفهٔ بدبینی خودش به همین نتیجهٔ خیام میرسد: «برای کسی که به درجهای برسد که ارادهٔ خود را نفی بکند. دنیایی که به نظر ما آن قدر حقیقی میآید. با تمام خورشیدها و کهکشانهایش چیست؟ هیچ!»
خیام از مردم زمانه بری و بیزار بوده. اخلاق، افکار و عادات آنها را با زخم زبانهای تند محکوم میکند و به هیچ وجه تلقینات جامعه را نپذیرفتهاست. از اشعار عربی و بعضی از کتابهای او این کینه و بغض خیام برای مردمان و بیاعتمادی به آنان به خوبی دیده میشود. در مقدمهٔ جبر و مقابلهاش میگوید: « ما شاهد بودیم که اهل علم ازبینرفته و به دستهای که عدهشان کم و رنجشان بسیار بود منحصر گردیدند. و این عدهٔ انگشتشمار نیز در طی زندگی دشوار خود همتشان را صرف تحقیقات و اکتشافات علمی نمودند. ولی اغلب دانشمندان ما حق را به باطل میفروشند و از حد تزویر و ظاهرسازی تجاوز نمیکنند؛ و آن مقدار معرفتی که دارند برای اغراض پست مادی به کار میبرند، و اگر شخصی را طالب حق و ایثار کنندهٔ صدق و ساعی در رد باطل و ترک تزویر بینند استهزا و استخفاف میکنند.» گویا در هر زمان اشخاص دورو و متقلب و کاسهلیس چاپلوس کارشان جلو است!
دیوژن معروف روزی در شهر آتن با فانوس روشن جستوجوی یک نفر انسان را مینمود و عاقبت پیدا نکرد. ولی خیام وفت خود را به تکاپوی بیهوده تلف نکرده و با اطمینان میگوید:
گاوی است بر آسمان، قرین پروین،گاوی است دگر بر زبرش جمله زمین؛گر بینایی چشم حقیقت بگشا:زیرو زبر دو گاو مشتی خر بین.
واضح است در این صورت خیام از بس که در زیر فشار افکار پست مردم بوده به هیچ وجه طرفدار محبت، عشق، اخلاق، انسانیت و تصوف نبوده، که اغلب نویسندگان و شعرا وظیفهٔ خودشان دانستهاند که این افکار را اگر چه خودشان معتقد نبودهاند برای عوام فریبی تبلیغ بکنند. چیزی که غریب است، فقط یک میل و رغبت یا سمپاتی و تأسف گذشتهٔ ایران در خیام باقی است. اگر چه به واسطهٔ اختلاف زیاد تاریخ ما نمیتوانیم به حکایت مشهور سه رفیق دبستانی باور بکنیم که نظامالملک با خیام و حسن صباح همدرس بودهاند. ولی هیچ استبعادی ندارد که خیام و حسن صباح با هم رابطه داشتهاند. زیرا که بچهٔ یک عهد بودهاند و هر دو تقریباً در یک سنه ۵۱۷ - ۵۱۸ مردهاند. انقلاب فکری که هردو در قلب مملکت مقتدر اسلامی تولید کردند این حدس را تایید میکند و شاید به همین مناسبت آنها را با هم همدست دانستهاند. حسن به وسیلهٔ اختراع مذهب جدید و لرزانیدن اساس جامعه آن زمان تولید یک شورش ملی ایرانی کرد. خیام به واسطهٔ آوردن مذهب حسی، فلسفی، و عقلی و مادی همان منظور او را در ترانههای خودش انجام داد. تأثیر حسن چون بیشتر روی سیاست و شمشیر بود بعد از مدتی از بین رفت. ولی فلسفهٔ مادی خیام که پایهاش روی عقل و منطق بود پایدار ماند.
نزد هیچیک از شعرا و نویسندگان اسلام لحن صریح نفی خدا و برهم زدن اساس افسانههای مذهبی سامی مانند خیام دیده نمیشود شاید بتوانیم خیام را از جملهٔ ایرانیان ضد عرب مانند: ابنمقفع، بهآفرید، ابومسلم، بابک و غیره بدانیم. خیام با لحن تأسفانگیزی اشاره به پادشاهان پیشین ایران میکند. ممکن است از خواندن شاهنامهٔ فردوسی این تأثر در او پیدا شده و در ترانههای خودش پیوسته فر و شکوه و بزرگی پایمالشدهٔ آنان را گوشزد مینماید که با خاک یکسان شدهاند و در کاخهای ویران آنها روباه لانه کرده و جغد آشیانه نموده. قهقهههای عصبانی او، کنایات و اشاراتی که به ایران گذشته مینماید پیداست که از ته قلب از راهزنان عرب و افکار پست آنها متنفر است، و سمپاتی او به طرف ایرانی میرود که در دهن این اژدهای هفتادسر غرق شده بوده و با تشنج دست و پا میزده.
نباید تند برویم، آیا مقصود خیام از یادآوری شکوه گذشته ساسانی مقایسهٔ بیثباتی و کوچکی تمدنها و زندگی انسان نبودهاست و فقط یک تصویر مجازی و کنایهای بیش نیست؟ ولی با حرارتی که بیان میکند جای شک و شبهه باقی تمیگذارد. مثلاً صدای فاخته که شب مهتاب روی ویرانهٔ تیسفون کوکو میگوید مو را به تن خواننده راست میکند:
آن قصر که بر چرخ همیزد پهلو،بر درگهِ او شهان نهادندی رو،دیدیم که بر کنگرهاش فاختهایبنشسته همیگفت که: «کوکو، کوکو؟»آن قصر که بهرام درو جام گرفت،آهو بچه کرد و روبَهْ آرام گرفت؛بهرام که گور میگرفتی همه عمر،دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟
چنانکه سابقاً ذکر شد خیام جز روش دهر خدایی نمیشناخته و خدایی را که مذاهب سامی تصور میکردهاند منکر بودهاست. ولی بعد قیافهٔ جدیتر به خود میگیرد و راه حل علمی و منطقی برای مسایل ماورای طبیعی جستوجو میکند. چون راه عقلی پیدا نمیکند به تعبیر شاعرانهٔ این الفاظ قناعت مینماید. صانع را تشبیه به کوزهگر میکند و انسان را به کوزه و میگوید:
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف، میسازد و باز بر زمین میزندش! (۴۳)
به حقیقت مطلب کاری نداریم ولی مجلس این کوزهگر دیوانه را به قیافهٔ احمق و خونخوارش که همهٔ همّ خود را صرف صنایع ظریف میکند ولی از روی جنون آن کوزهها را میشکند، فقط قلم آقای درویش نقاش توانسته روی پردهٔ خودش مجسم بکند.
بهشت و دوزخ را در نهاد اشخاص دانسته:دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست، فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست. (۱۴۲)
گلهای خندان، بلبلان نالان، کشتزارهای خرم، نسیم بامداد، مهتاب روی مهتابی، مهرویان پریوش، آهنگ چنگ، شراب گلگون، اینها بهشت ماست. چیزی بهتر از اینها روی زمین پیدا نمیشود، با این حقایقی که در این دنیای بیثبات پر از درد و زجر برایمان مانده استفاده بکنیم. همین بهشت ماست، بهشت موعودی که مردم را به امیدش گول میزنند! چرا به امید موهوم از آسایش خودمان چشم بپوشیم؟
کس خلد و جحیم را ندیدهاست، ای دل،گویی که از آن جهان رسیدهاست؟ ای دل... (۹۱)
یک بازیگرخانهٔ غریبی است. مثل خیمهشببازی یا بازی شطرنج، همهٔ کاینات روی صفحه گمان میکنند که آزادند. ولی یک دست نامرئی که متعلق به یک ابله یا بچه است مدتی با ما تفریح میکند. ما را جابهجا میکند، بعد دلش را میزند، دوباره این عروسکها یا مهرهها را در صندوق فراموشی و نیستی میاندازد:
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز، از روی حقیقتی نه از روی مجاز... (۵۰)خیام میخواسته این دنیای مسخره، پست غمانگیز و مضحک را از هم بپاشد و یک دنیای منطقیتری روی خرابهٔ آن بنا بکند:گر بر فلکم دست بدی چون یزدان، برداشتمی من این فلک را ز میان... (۲۵)
برای اینکه بدانیم تا چه اندازه فلسفهٔ خیام در نزد پیراوان او طرف توجه بوده و مقلد پیدا کرده این نکته را میگوییم که مؤلف «دبستان مذاهب» در چند جا مثل از رباعیات خیام میآورد و یک جا رباعی غریبی به او نسبت میدهد (ص ۶۳): «... سمراد در لغت و هم پندار را گویند ... فرهمند شاگرد فرایرج گفته: اگر کسی موجود باشد داند که عناصر و افلاک و انجم و عقول و نفوس حق است. و واجبالوجودی که میگوید هستیپذیر نشد و ما از وهم گمان بریم که او هست و یقین که او هم نیست. منالاستشهاد حکیم عمر خیام بیت:
«صانع به جهان کهنه همچون ظرفی است.آبی است به معنی و به ظاهر برفی است؛بازیچهٔ کفر و دین به طفلان بسپار،بگذر ز مقامی که خدا هم حرفی است!»
در جای دیگر (ص ۱۵۹) راجع به عقاید چارواک میگوید: «... عاقل باید از جمع لذات بهره گیرد و از مشتهیات احتراز ننماید. از آنکه چون به خاک پیوست باز آمدن نیست. ع: باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی.
روشنتر گوییم عقیده، چارواک آن است که ایشان گویند: چون صانع پدیدار نیست و ادراک بشری به اثبات آن محیط نیارد شد، ما را چرا بندگی امری مظنون، موهوم، بل معدوم باید کرد؟... و بهر نوید جنت و راحت آن از کثرت حرص ابلهانه دست از نعمتها و راحتها باز داشت؟ عاقل نقد را به نسیه ندهد... آنچه ظاهر نیست باور کردن آن را نشاید ترکیب جسد موالید از عناصر اربعه است، به مقتضای طبیعت یکچند با هم تألیف پذیر شده...، چون ترکیب متلاشی شود، معاد عنصر جز عنصر نیارد بود. بعد از تخریب کاخ تن، عروجی به برین وطن و ناز و نعیم و نزول نار و جحیم نخواهد بود.»
آیا تجزیهٔ افکار خیام را از این سطور درک نمیکنیم؟ هرون آلن دراضافات به رباعیات خیام (ص۲۹۱) از کتاب «سرگذشت سلطنت کابل» تألیف الفینستن که در سنهٔ ۱۸۱۵ میلادی به طبع رسیده نقل میکند و شرح میدهد که فرقهای دهری و لامذهب به اسم ملازکی شهرت دارند: « به نظر میآید که افکار آنها خیلی قدیمی است و کاملاً با افکار شاعر قدیم ایران خیام وفق میدهد، که در آثار او نمونههای لامذهبی به قدری شدید است که در هیچ زبانی سابقه ندارد... این فرقه عقاید خودشان را در خفا آشکار میکردند و معروف است که عقاید آنها بین نجبای رند دربار شاه محمود رخنه کرده بود.»
اختصاص دیگری که در فلسفهٔ خیام مشاهده میشود دقیق شدن او در مسألهٔ مرگ است که نه از راه نشئات روح و فلسفهٔ الهیون آن را تحت مطالعه درمیآورد، بلکه از روی جریان و استحالهٔ ذرات اجسام و تجزیهٔ ماده تغییرات آن را با تصویرهای شاعرانه و غمناکی مجسم میکند.
برای خیام ماورای ماده چیزی نیست. دنیا در اثر اجتماع ذرات به وجود آمده که بر حسب اتفاق کار میکنند. این جریان دایمی و ابدی است، و ذرات پیدرپی در اشکال و انواع داخل میشوند و روی میگردانند. از این رو انسان هیچ بیم و امیدی ندارد و در نتیجهٔ ترکیب ذرات و چهار عنصر و تأثیر هفت کوکب به وجود آمده و روح او مانند کالبد مادی است و پس از مرگ نمیماند:
باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی. (۲۹)چون عاقبت کار جهان «نیستی» است. (۱۴۰)هر لالهٔ پژمرده نخواهد بشکفت. (۴۷)
اما خیام به همین اکتفا نمیکند و ذرات بدن را تا آخرین مرحلهٔ نشأتش دنبال مینماید و بازگشت آنها را شرح میدهد. در موضوع بقای روح معتقد به گردش و استحالهٔ ذرات بدن پس از مرگ میشود. زیرا آنچه که محسوس است و به تمیز درمیآید این است که ذرات بدن در اجسام دیگر دوباره زندگی و یا جریان پیدا میکنند. ولی روح مستقلی که بعد از مرگ زندگی جداگانه داشته باشد نیست. اگر خوشبخت باشیم، ذرات تن ما خُم باده میشوند و پیوسته مست خواهند بود، و زندگی مرموز و بیارادهای را تعقیب میکنند. همین فلسفهٔ ذرات سرچشمهٔ درد و افکار غمانگیز خیام میشود. در گِل کوزه، در سبزه، در گُل لاله در معشوقهای که با حرکات موزون به آهنگ چنگ میرقصد، در مجالس تفریح و در همه جا ذرات تن مهرویان را میبیند که خاک شدهاند، ولی زندگی غریب دیگری را دارند. زیرا در آنها روح لطیف باده در غلیان است.
در اینجا شراب او با همهٔ کنایات و تشبیهات شاعرانهای که در ترانههایش میآورد یک صورت عمیق و مرموز به خود میگیرد. شراب در عین حال که تولید مستی و فراموشی میکند، در کوزه حکم روح را در تن دارد. آیا اسم همهٔ قسمتهای کوزه تصغیر همان اعضای بدن انسان نیست مثل: دهنه، لبه، گردنه، دسته، شکم... و شراب میان کوزه روح پر کیف آن نمیباشد؟ همان کوزه که سابق بر این یک نفر ماهرو بوده! این روح پرغلیان زندگی دردناک گذشتهٔ کوزه را روی زمین یادآوری میکند! از این قرار کوزه یک زندگی مستقل پیدا میکند که شراب به منزلهٔ روح آن است.(۱) [۱- این گونه تشبیه زیاد در افکار خیام دیده میشود. مثلاً در نوروزنامه (ص ۴۰) در مورد کمان میگوید: «... و به یک روی کمان بر صورت مردم نگاشتهاست از رگ و استخوان و پی و پوست و گوشت، و زه وی چون جان وی بود که به وی زنده است، با جان که از هنرمند بیابد.» ]
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز. (۱۳۹)این دسته که بر گردن او میبینی،دستی است که بر گردن یاری بودهاست. (۷۲)
از مطالب فوق به دست میآید که خیام در خصوص ماهیت و ارزش زندگی یک عقیده و فلسفهٔ مهمی دارد. آیا او در مقابل اینهمه بدبختی و این فلسفه چه خط مشی و رویهای را پیش میگیرد؟
در صورتی که نمیشود به چگونگی اشیا پی برد، در صورتی که کسی ندانسته و نخواهد دانست که از کجا میآییم و به کجا میرویم و گفتههای دیگران مزخرف و تلهٔ خربگیری است. درصورتی که طبیعت آرام، بیاعتنا وظیفهٔ
خودش را انجام میدهد و همهٔ کوششهای ما در مقابل او بیهوده است و تحقیقات فلسفی غیر ممکن میباشد، در صورتی که اندوه و شادی ما نزد طبیعت یکسان است و دنیایی که در آن مسکن داریم پر از درد و شرّ همیشگی است و زندگی هراسناک ما یک رشته خواب، خیال، فریب و موهوم میباشد، در صورتی که پادشاهان بافر و شکوه گذشته با خاک نیستی همآغوش شدهاند، و پریرویان ناکامی که به سینهٔ خاک تاریک فرورفتهاند ذرات تن آنها در تنگنای گور از هم جدا میشود و در نباتات و اشیا زندگی دردناکی را دنبال میکند. آیا همهٔ اینها به زبان بیزبانی سستی و شکنندگی چیزهای روی زمین را به ما نمیگویند؟ گذشته به جز یادگار درهم و رؤیایی بیش نیست، آینده مجهول است. پس همین دم را که زندهایم، این دم گذرنده که به یک چشم به هم زدن در گذشته فرومیرود، همین دم را دریابیم و خوش باشیم. این دم که رفت دیگر چیزی در دست ما نمیماند، ولی اگر بدانیم که دم را چگونه بگذرانیم! مقصود از زندگی کیف و لذت است. تا میتوانیم باید غم و غصه را از خودمان دور بکنیم، معلوم را به مجهول نفروشیم و نقد را فدای نسیه نکنیم. انتقام خودمان را از زندگی بستانیم پیش از آنکه در چنگال او خرد بشویم!
بربای نصیب خویش کت بربایند. (۴۵) باید دانست هرچند خیام از ته دل معتقد به شادی بوده ولی شادی او همیشه با فکر عدم و نیستی توأم است. از این رو همواره معانی فلسفه خیام در ظاهر دعوت به خوشگذرانی میکند اما در حقیقت همهٔ گُل و بلبل، جامهای شراب، کشتزار و تصویرهای شهوتانگیز او جز تزیینی بیش نیست، مثل کسی که بخواهد خودش را بکشد و قبل از مرگ به تجمل و تزیین اطاق خودش بپردازد. ازین جهت خوشی او بیشتر تأثرآور است. خوش باشیم و فراموش بکنیم تا خون، این مایع زندگی، که از هزاران زخم ما جاری است نبینیم!
چون خیام از جوانی بدبین و در شک بوده و فلسفهٔ کیف و خوشی را در هنگام پیری انتخاب کرده به همین مناسبت خوشی او آغشته با فکر یأس و حرمان است:پیمانهٔ عمر من به هفتاد رسید،این دم نکنم نشاط، کی خواهم کرد؟ (۱۴۱)
این ترانه که ظاهراً لحن یکنفر رند کارکشته و عیاش را دارد که از همه چیز بیزار و زدهشده و زندگی را میپرستد و نفرین میکند، در حقیقت شتاب و رغبت به باده گساری در سن هفتادسالگی این رباعی را بیش از رباعیات بدبینی او غم انگیز میکند و کاملاً فکر یک نفر فیلسوف مادی را نشان میدهد که آخرین دقایق عمر خود را در مقابل فنای محض میخواهد دریابد!
روی ترانههای خیام بوی غلیظ شراب سنگینی میکند و مرگ از لای دندانهای کلید شدهاش میگوید: « خوش باشیم؟»
موضوغ شراب در رباعیات خیام مقام خاصی دارد. اگر چه خیام مانند ابنسینا در خوردن شراب زیادهروی نمیکرده ولی در مدح آن تا اندازهای اغراق میگوید. شاید بیشتر مقصودش مدح منهیات مذهبی است. ولی در «نوروزنامه» یک فصل کتاب مخصوص منافع شراب است و نویسنده از روی تجربیات دیگران و آزمایش شخصی منافع شراب را شرح میدهد و در آنجا اسم بوعلیسینا و محمد زکریای رازی را ذکر میکند (ص۶۰) میگوید: «هیچ چیز در تن مردم نافعتر از شراب نیست، خاصه شراب انگوری تلخ و صافی. خاصیتش آن است که غم را ببرد و دل را خرم کند.» (ص ۷۰): «... همهٔ دانایان متفق گشتند که هیچ نعمتی بهتر و بزرگوارتر از شراب نیست.» (ص۶۱): « ... و در بهشت نعمت بسیار است و شراب بهترین نعمتهای بهشت است.» آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جمله را از روی ایمان نوشته در صورتی که با تمسخر میگوید:
گویند: بهشت و حوض کوثر باشد! (۸۹)ولی در رباعیات، شراب برای فرونشاندن غم و اندوه زندگی است. خیام پناه به جام باده میبرد و با می ارغوانی میخواهد آسایش فکری و فراموشی تحصیل بکند. خوش باشیم، کیف بکنیم، این زندگی مزخرف را فراموش بکنیم. مخصوصاً فراموش بکنیم، چون در مجالس عیش ما یک سایهٔ ترسناک دور میزند. این سایهٔ مرگ است، کوزه شراب لبش را که به لب ما میگذارد آهسته بغل گوشمان میگوید: منهم روزی مثل تو بودهام، پس روح لطیف باده را بنوش تا زندگی را فراموش بکنی!
بنوشیم، خوش باشیم، چه مسخرهٔ غمناکی! کیف؟ زن، معشوق دمدمی، بزنیم، بخوانیم، بنوشیم که فراموش بکنیم پیش از آن که این سایهٔ ترسناک گلوی ما را در چنگال استخوانیش بفشارد. میان ذرات تن دیگران کیف بکنیم که ذرات تن ما را صدا میزنند و دعوت به نیستی میکنند و مرگ با خندهٔ چندشانگیزش به ما میخندد.
زندگی یک دم است. آن دم را فراموش بکنیم!می خور که چنین عمر که غم در پی اوست.آن به که به خواب یا به مستی گذرد! (۱۴۳)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: فلسفه خیام همواره تازه و جذاب است زیرا اشعار او به مسائل پیچیده و تاریک فلسفی و انسانی اشاره دارد. خیام با ترانههایش دردها و احساسات نسلهای بشر را بیان میکند و سعی دارد این مشکلات را با زبانی صریح حل کند. او به مسایل دینی و فلسفی با تمسخر نگاه میکند و از اصالت فکر آزاد خود دفاع میکند. خیام معتقد است که زندگی بیپایه و موقتی است، و به همین خاطر اهمیت استفاده از لحظهها و لذت بردن از زندگی را آموزش میدهد.
او به نوعی با خرافات و اعتقادات مذهبی زمانش مخالفت میکند و بر این باور است که انسان باید به واقعیتهای ملموس زندگی توجه کند. به نظر خیام، مرگ و زندگی بیاهمیتاند و انسان باید به جای غصه خوردن، از لحظههای خود بهره ببرد. او از شراب به عنوان نماد لذتی که به فراموشی و شادی میانجامد، استفاده میکند و بر دوری از غم و ناامیدی تاکید دارد.
خیام، با نگاهی بدبینانه به زندگی و تقدیر، زندگی را به سراب تشبیه میکند و به انسانها هشدار میدهد که از لحظات خود غافل نشوند و به دنبال شادی باشند، حتی اگر این شادی توأم با اندوه و حسی از بیمعنایی باشد. در مجموع، خیام یک فیلسوف و شاعر عمیق است که در اشعارش نظرات فلسفی ویژهای را با زبانی ساده و قابل فهم به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: فلسفه خیام همواره تازگیاش را حفظ میکند، زیرا اشعارش که به ظاهر ساده اما عمیقاند، به بررسی مسائل مهم و پیچیده فلسفی میپردازند که در دورههای مختلف، ذهن انسان را مشغول کرده است. خیام نمایانگر دردها، اضطرابها، ترسها، امیدها و ناامیدیهای میلیونها نسل است که همیشه تحت فشار افکار و معماهای لاینحل قرار داشتهاند. او در اشعارش تلاش میکند با زبانی خاص و خلاق، این مشکلات و سوالات را به شیوهای آشکار و روشن مورد بررسی قرار دهد. او به نقد مسائل دینی و فلسفی میپردازد و سپس در پی یافتن راه حلهای منطقی و قابل فهم برای آنها میرود.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، اشعار خیام مانند آینهای هستند که هر فرد، حتی اگر بیتوجه و سهلانگار باشد، میتواند بخشی از افکار و ناامیدیهای خود را در آن ببیند و تحت تأثیر قرار گیرد. از این رباعیات میتوان یک مذهب فلسفی استخراج کرد که امروزه مورد توجه دانشمندان طبیعی قرار گرفته است. هرچه شراب تلخ و گس خیام کهنهتر میشود، قدرت جذب آن بیشتر میشود. به همین دلیل، اشعار او در سراسر جهان و در بین فرهنگها و نژادهای مختلف مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: افکار خیام را میتوان در نوشتههای شاعران و فیلسوفان بزرگ دیگر یافت، اما هیچکدام از آنها را نمیتوان با خیام مقایسه کرد؛ زیرا او در سبک خود از بسیاری از آنها پیشی گرفته است. شخصیت باوقار خیام او را به عنوان یک فیلسوف و شاعر بزرگ در کنار شخصیتهای مطرحی چون لوکرس، اپیکور، گوته، شکسپیر و شوپنآور معرفی میکند.
هوش مصنوعی: برای درک و شناخت طرز فکر و فلسفه گویندهٔ رباعیات، باید از طریق اشعار او به افکار و ایدههایش دست پیدا کنیم، چرا که تنها راهی که در اختیار داریم، همین است. اطلاعاتی درباره زندگی شخصی و اجتماعی او، ارتباطاتش با دیگران، محیط زیستش، تأثیرات خانوادگی، فلسفهای که دنبال میکرده و آموزشهای علمی و فلسفیاش برای ما نامشخص است.
هوش مصنوعی: اگرچه تعدادی آثار علمی، فلسفی و ادبی از خیام باقی مانده، اما هیچکدام از آنها نمیتوانند ما را در این جستجو یاری کنند. زیرا تنها رباعیات او است که افکار پنهان و اسرار درونی خیام را نمایان میسازد. در حالی که کتابهایی که به اقتضای زمان و محیط یا به دستور دیگران نوشته شدهاند، حتی بوی تملق و تظاهر از آنها به مشام میرسد و نتوانستهاند بهخوبی فلسفه او را روشن کنند.
هوش مصنوعی: در رباعیات خیام، گویا شاعر با قدرت و بدون ترس از واکنشها، به نقد باورها و اندیشههای زمان خود میپردازد و هیچیک از مشکلات مردم و آموزههای فلسفی و مذهبی آنها را نمیپذیرد. نوشتهای که در سال ۶۴۶ درباره اشعار خیام منتشر شده، بیان میکند که این اشعار به نوعی با اصول دینی و باورهای مردم در تضاد است. وقتی اعتقادات او زیر سؤال رفت و احساساتش فاش شد، او از خطراتی که ممکن بود متوجهاش شود، ترسید و به سفر حج رفت. در این سفر، او برخی از اسرار خود را آشکار کرد و اشعارش به گونهای است که عمق احساسات او را تحت پردهای از الفاظ پنهان میکند، در حالی که در دلش نوعی کدورت و ناپاکی وجود دارد که بر هدف واقعیاش تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: خیام باید دیدگاه و سلیقهٔ فلسفی خاصی دربارهٔ جهان داشته باشد. وقتی به طرز فکر او توجه کنیم، به وضوح متوجه میشویم که او به مسایل دینی با تمسخر نگاه کرده و به علما و فقهایی که دربارهٔ موضوعاتی حرف میزنند که خودشان به خوبی نمیدانند، حمله میکند. این رویکرد نشاندهندهٔ نارضایتی خیام از محیطی است که به شدت متعصب و ناپسند بوده و او از افکار مردم آن محیط دل خوشی نداشته است. برای فیلسوفی چون خیام که دارای اندیشهای آزاد و انتقادی بوده، طبیعی است که نتواند بهطور کورکورانه به احکام تعبدی و بیمنطق فقهای زمان خود تن دهد و به افسانههای بیپایه آنها اعتماد کند.
هوش مصنوعی: دین مجموعهای از قوانین و وظایف است که همه باید بدون شک و تردید به آن عمل کنند و در اصول آن هیچ گونه شبههای جایز نیست. برخی افراد به عنوان حافظان این احکام از آنها بهرهبرداری کرده و مردم عادی را تحت تأثیر خود قرار میدهند. اما خیام به این مسائل مذهبی با لحنی تمسخرآمیز و عدم اعتقاد نگاه میکند و تلاش میکند که بهصورت مستقل و از طریق عمل و علل، به نتایج واقعی برسد. او مسایل اساسی زندگی و مرگ را با استفاده از منطق، تجربیات حسی و مشاهدات و جریانهای واقعی زندگی مورد بررسی قرار میدهد و به نوعی ناظر بیطرف رویدادهای دنیا میشود.
هوش مصنوعی: خیام به احساسات و قضاوتهای خود بسنده نمیکند و مانند یک دانشمند تمام جوانب مشاهدات و استدلالهای خود را مورد بررسی قرار میدهد. در دنیای امروز، اگر کسی بتواند نادرستی افسانههای مذهبی را نشان دهد، این کار چندان ارزشمندی به نظر نمیرسد، چرا که با توجه به پیشرفتهای علمی، این افسانهها به خودی خود تضعیف شدهاند. اما اگر زمان و شرایط متعصبانهای که خیام در آن زندگی میکرد را در نظر بگیریم، مقام او به طرز چشمگیری ارتقا مییابد.
هوش مصنوعی: اگرچه خیام در آثار علمی و فلسفیاش که به درخواست بزرگان زمانش نوشته شده، سعی کرده با احتیاط و پنهانکاری عمل کند و ظاهراً بیطرفی را رعایت کند، اما در متنهای او برخی نکات علمی که بهطور ناخواسته بیان کرده وجود دارد. به عنوان مثال، در «نوروزنامه» اشاره دارد که خداوند به واسطه ارادهاش، وضعیتهای عالم را دگرگون کرده و چیزهای نو پدید آورده است، بهطوری که این تغییرات با گردش خورشید و عالم در ارتباط هستند. آیا از این جمله نمیتوان نتیجه گرفت که او به نظریه معروف «تطبیق با محیط» نزدیک شده است؟ زیرا او باور ندارد که خداوند موجودات را به طور جداگانه خلق کرده، بلکه اعتقاد دارد که آنها بهتدریج با محیط پیرامون خود سازگار شدهاند. آیا خیام ۸۰۰ سال پیش به این قاعده علمی که در اروپا سر و صدای زیادی به پا کرده است، پی برده است؟ در بخش دیگری از همین کتاب نوشته است که خداوند آفتاب را از نور آفرید و آسمانها و زمینها را به وسیله آن پرورش داد. این نشان میدهد که او تنها یک شاعر و فیلسوف نیست، بلکه با یک دانشمند طبیعی نیز سر و کار داریم.
هوش مصنوعی: در ترانههای خود، خیام به صراحت به انتقاد از خرافات و باورهای بدون دلیل جامعهاش میپردازد و هیچ ترسی از ابراز افکارش ندارد. او با زبانی تند و طعنهآمیز به تحلیل و تمسخر اصول و قوانین محیط خود میپردازد. در این آثار، جنگ او با عقاید نادرست و بیپایه به وضوح نمایان است و حملاتش شامل حال زهاد و فقها نیز میشود. به گونهای که انتقاداتش به قدری هوشمندانه و استادانه است که بینظیر به نظر میرسد. خیام با لحنی تمسخرآمیز درباره مسایل ماورای مرگ صحبت میکند و موضوعات را با اشاره به نظرات دیگران مطرح میسازد.
هوش مصنوعی: میگویند که بهشت و حور همانی هستند که توصیف شدهاند. همچنین، میگویند که بهشت با حور زیبا خواهد بود. برخی نیز بر این باورند که دوزخی به حالت نشئه خواهد بود.
هوش مصنوعی: در دورهای که انسان به عنوان تجلی زیبایی الهی و هدف خلقت در نظر گرفته میشد، تمام افسانهها و داستانهای بشری حول او شکل گرفته بودند. بر اساس این باور، ستارههای آسمان برای تعیین سرنوشت انسان خلق شدهاند و زمین، زمان، بهشت و جهنم همگی به خاطر او موجودیت یافتهاند. انسان به عنوان نماینده و نشانهای از جهانی بزرگتر شناخته میشد، چنانکه بابا افضل اشاره کرده است.
هوش مصنوعی: آسمانها، عناصر، گیاهان و حیوانات همه تجلیاتی از وجود روشن و کامل ما هستند. خیام با رویکرد مادی و علمیاش، انسان را معادل جام جمشید نمیبیند. او به پیدایش و مرگ انسان همانقدر اهمیت میدهد که به وجود و مرگ یک مگس.
هوش مصنوعی: ورود و خروج انسانها در این جهان چه معنایی دارد؟ آیا همچون مگسی هستند که به وجود میآید و سپس ناپدید میشود؟
هوش مصنوعی: بیایید ببینیم آیا او که بهطور مسخرهای به عقاید فقها و علما طعنه میزند، خود نیز برای مسائل ماوراء طبیعی پاسخی دارد یا نه. خیام در نتایج مشاهدات و تحقیقاتش به این نکته پی میبرد که درک بشر محدود است. هیچکس نمیداند از کجا آمده و به کجا میرود. افرادی که خود را حق به جانب میدانند و درباره این مسائل بحث میکنند، در واقع فقط در حال گفتن حرفهای بیپایه هستند و خودشان و دیگران را فریب میدهند. هیچکس به رمز و رازی از زمان آغاز پی نبرده و هرگز نخواهد توانست پی ببرد، و اگر هم اسراری وجود داشته باشد، تأثیری بر زندگی ما نخواهد داشت. به عنوان مثال، اینکه جهان تازه خلق شده است یا قدیمی، چه اهمیتی برای ما دارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که من از این دنیا رفتم، چه چیز جدیدی باشد و چه چیز قدیمی. ای ساقی، تا کی باید از داستانهای پنج و چهار صحبت کنیم؟
هوش مصنوعی: از چه نظر باید وقت خود را صرف بحثهای بیاهمیت درباره حواس و عناصر کنیم؟ بیایید به امیدها و ترسهای بیاساسی که وجود دارند، توجهی نکنیم و زمان خود را بیهوده صرف نکنیم. آنچه که دیگران گفته و بافتهاند، تنها افسانه است. معمای جهان نه با علم و نه با دین هرگز حل نخواهد شد و به حقیقتی نخواهیم رسید. در فراسوی این دوران که در آن زندگی میکنیم، نه خوشبختی وجود دارد و نه عذاب. زمان گذشته و آینده، هر دو عدم هستند و ما باید از لحظهای که در آن زندگی میکنیم، بهره ببریم. باید از آن استفاده کنیم و در این استفاده عجله کنیم. خیام بر این باور است که تنها حقیقت زندگی، لحظاتی از شادی و زیبایی است که مانند یک کابوس زودگذر میگذرد. بیایید امروز را به خوبی سپری کنیم، زیرا فردا برای هیچکس مشخص نیست. این تنها آرزوی زندگی است.
هوش مصنوعی: خیام معتقد است که در کنار حقایق ملموس و مادی، یک حقیقت بزرگتر وجود دارد و آن وجود شر و بدی است که غالباً بر خوبی و خوشی غلبه میکند. به نظر میرسد که نگرش جبری او بیشتر تحت تأثیر علم نجوم و فلسفه مادیاش شکل گرفته است. تأثیر آموزش علمیاش به وضوح بر رشد فلسفی او نمایان است. خیام بر این باور است که طبیعت کور و کر است و به طور مداوم به کار خود ادامه میدهد. آسمان خالی است و هیچکس را نمیبیند که به او کمک کند.
هوش مصنوعی: به رفتار و چرخ زندگی تکیه نکن، زیرا چرخ زندگی از تو نیز به مراتب ناتوانتر و بیارادهتر است. اگر چرخ قدرت داشت، قطعاً از حرکت خودداری میکرد. اگر تو در این گردش دچار سردرگمی هستی، او نیز نمیتواند تو را از این سردرگمی نجات دهد.
هوش مصنوعی: خیام در زمان خودش به ستارهشناسی اعتقاد داشت و از قوانین سختی که بر حرکت اجرام آسمانی حاکم بود، انتقاد میکرد. او به تأثیر این قوانین بر زندگی انسانها توجه داشت اما به قضا و قدر مذهبی اعتقادی نداشت و به نوعی با سرنوشت به چالش میپرداخت. این سبب میشد که در او بدبینی ایجاد شود. او بیشتر از گردش چرخ و افلاک گلایه میکرد و از خدا شکایت نمیکرد. در نهایت، خیام به این نتیجه میرسید که تمامی ستارهها بدشگون هستند و ستارهای خوشیمن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: افلاک فقط باعث ناراحتی و غم انسانها میشوند. در یک متن تاریخی به نام "نوروزنامه" نوشته شده که گفتهاند هر نیکی و بدی که به زمین میرسد، تحت تأثیر سیارات و به اراده خداوند است و به فردی خاص نسبت داده میشود. نظامی عروضی در داستانی از خیام نقل میکند که ملکشاه از خیام میخواهد پیشگویی کند که آیا هوا برای شکار مناسب است یا نه. خیام از علم خود استفاده میکند تا پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: اگی پیشبینیهایی درست انجام میدهد. سپس میگوید: «با اینکه حکم حجةالحق عمر را مشاهده کردم، اما هیچ اعتقادی به احکام نجوم از او ندیدم...»
هوش مصنوعی: در یک رباعی دیگر، شاعر به این موضوع اشاره کرده که منشا پیدایش مربوط به تأثیر چهار عنصر و هفت سیاره است و میگوید: ای کسی که نتیجه چهار و هفتی، همیشه در تلاش و تکاپو هستی.
هوش مصنوعی: بدبینی خیام از دوران جوانیاش وجود داشته و هرگز او را رها نکرده است. یکی از ویژگیهای تفکر او این است که همیشه با غم، اندوه، فنا و مرگ آمیخته است. در حالی که او دعوت به خوشی و شادی میکند، اما کلمه خوشی در گلویش میماند. زیرا در همین لحظه، تصاویری از مرگ، کفن، قبرستان و فنا به وضوح از لذت و شادی قویترند و این حس خوشی را ناپدید میکنند.
هوش مصنوعی: طبیعت به کارش ادامه میدهد و هیچ توجهی به انسانها ندارد. مانند یک دایهای بیرحم و دیوانه است که بچههایش را بزرگ میکند و سپس به راحتی میوههای رسیده و نارس را برداشت میکند. ای کاش هرگز به دنیا نمیآمدیم، اما حال که به دنیا آمدهایم، هر چه سریعتر برویم تا خوشبختتر شویم.
هوش مصنوعی: اگر کسانی که نیامدهاند از سختیها و مشکلاتی که ما در این دنیا تحمل میکنیم باخبر شوند، دیگر به این دنیا نخواهند آمد. خوشا به حال کسی که زودتر از این جهان رفته باشد.
هوش مصنوعی: خوشبخت کسی است که از مادر به دنیا نیامده است.
هوش مصنوعی: آیا آرزوی نبودن که خیام در اشعارش همیشه به آن اشاره میکند، شبیه به مفهوم نیروانه در فلسفهٔ بودا نیست؟ در این فلسفه، دنیا به مجموعهای از حوادث مرتبط تبدیل میشود که تغییرات ظاهری آن، همچون ابر، انعکاس یا رویایی پر از تصاویر خیالی به نظر میآید: وضعیت جهان و ذات این زندگی که وجود دارد، چیزی جز یک خواب، خیال و فریبی گذرا نیست.
هوش مصنوعی: بسیاری از شاعران ایرانی تمایل به بدبینی داشتهاند، اما بدبینی آنها به طور مستقیم به احساسات عمیق و ناکامشان نسبت به عشق و زیبایی مربوط میشود. در مورد خیام، بدبینی او جنبهای فلسفی و عمیق دارد و او زیبایی را تنها ابزاری برای لذت و تزیین مجالس خود میبیند. در شعرهای او، اهمیت شراب بر زن غالب است و وجود هر دو به نوعی منبع لذت و زیبایی به حساب میآید، اما در نظر او هیچکدام جایگاه و مقام خاصی ندارند. او بیشتر به دنبال لذتهای آنی است و از زیباییها به عنوان پرستندهای بهرهبرداری میکند. خیام در آثارش، به ویژه در «نوروزنامه»، به توصیف زیباییها میپردازد و رویکردش به زندگی و زیباییها با دیگر شاعران متفاوت است. او به جای اینکه از مشکلات شخصیاش مانند جدایی از محبوب یا مشکلات مالی شکایت کند، در جستجوی دردهای فلسفی و عمیقتری است که به سرشت آفرینش مربوط میشود. بدبینی خیام نتیجه تفکرات و مشاهدات عمیق اوست و به مرور به فلسفهای در زندگی منجر شده که در آن همه چیز را بیهوده میبیند.
هوش مصنوعی: ای ناآگاهان، واقعیت مادی هیچ ارزشی ندارد و این دنیای ظاهری که به نظر میرسد، اصلاً وجود ندارد. شوپنهاور به نظر میرسد که به همین نتیجهٔ خیام نزدیک شده است: برای کسی که بتواند ارادهٔ خود را نادیده بگیرد، واقعیتی که ما آن را بسیار واقعی میپنداریم، با تمام خورشیدها و کهکشانهایش، هیچ چیز است.
هوش مصنوعی: خیام از مردم زمان خود ناراحت و دلخور بوده و با زخم زبانهای تند، اخلاق، افکار و عادات آنها را به شدت مورد انتقاد قرار میدهد. او هیچگاه به باورهای جامعه اعتقادی نداشته است. در اشعار عربی و برخی آثارش، این کینه و بیاعتمادی به مردم به وضوح دیده میشود. وی در مقدمه کتاب جبر و مقابلهاش مینویسد که ما شاهد از بین رفتن اهل علم بودهایم و تنها گروهی کوچک که از رنج دست کم برخوردار بودند، به تحقیقات و اکتشافات علمی مشغول شدهاند. اما بسیاری از دانشمندان، حق را به باطل میفروشند و تنها به ظاهرسازی و تزویر میپردازند. آن مقدار دانش که دارند، به منظور نیات پست مادی به کار میبرند و اگر کسی طالب حق و صداقت باشد، آن را مسخره میکنند. به نظر میرسد در هر زمانی، افراد دورو و فریبکار در جلو هستند.
هوش مصنوعی: دیوژن، فیلسوف معروف، روزی در آتن با یک فانوس روشن به دنبال انسانی میگشت و در نهایت نتوانست کسی را پیدا کند. اما خیام، در زمان خود، با تلاشهای بیهوده وقتش را تلف نکرد و با اطمینان خاطر بیان میکرد که...
هوش مصنوعی: در آسمان گاوی وجود دارد که نزدیک به صورت فلکی پروین است و گاوی دیگر در پایینتر بر روی زمین قرار دارد. اگر چشمان حقیقت بین خود را بگشایی، متوجه خواهی شد که این دو گاو در واقع دو دسته از خران هستند که در کنار هم قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که خیام به خاطر فشارهای اجتماعی و فرهنگی زمان خود هرگز تمایلی به عشق، محبت، اخلاق و تصوف نداشته است و برعکس، بسیاری از نویسندگان و شاعران این مفاهیم را تنها برای فریب دادن مردم تبلیغ میکردند. شاید تنها چیزی که از گذشتهٔ ایران در خیام باقی مانده، احساس تاسف و نوعی همدردی است. هرچند نمیتوان به داستان مشهوری که حکایت از دلبستگی نظامالملک با خیام و حسن صباح دارد، کاملاً اعتماد کرد، اما امکان ارتباط بین خیام و حسن صباح به دلیل همعصر بودن و مرگ آنها در سالهای مشابه وجود دارد. هر دو در ایجاد انقلاب فکری در جامعه اسلامی تأثیر داشتند و احیاناً به همین دلیل با هم مرتبط دانسته شدهاند. حسن صباح با تاسیس یک مذهب جدید و ایجاد تغییرات اجتماعی، نوعی شورش ملی در ایران به راه انداخت، در حالی که خیام با طرح افکار مادّی و فلسفی خود در اشعارش، پیام مشابهی را منتقل کرد. تأثیر حسن صباح بیشتر در حوزههای سیاسی و نظامی بود و پس از مدتی از بین رفت، اما فلسفهٔ مادی خیام که بر اساس عقل و منطق بنا شده بود، باقی ماند.
هوش مصنوعی: در میان شاعران و نویسندگان مسلمان، هیچکس بهوضوح به نفی خدا یا زیر سؤال بردن اصول افسانههای مذهبی اشاره نکرده است. شاید خیام را بتوان از جمله ایرانیانی دانست که با عربها ضدیت داشتند. او بهطرز غمانگیزی به پادشاهان پیشین ایران اشاره میکند و ممکن است این احساس از خواندن شاهنامه فردوسی شکل گرفته باشد. در آثار خود، به طور مداوم از عظمت و شکوهی یاد میکند که از بین رفته و اکنون در خرابههای کاخهایشان فقط حیواناتی مانند روباه و جغد زندگی میکنند. خشم و ناامیدی او از راهزنان عرب و افکار زشت آنان به وضوح قابل مشاهده است و او به ایرانیانی که در چنگال این غول هفت سر گرفتار شدهاند، وابستگی و همدردی دارد.
هوش مصنوعی: نباید شتابزده عمل کنیم. آیا هدف خیام از اشاره به بزرگی گذشته ساسانی، مقایسه ناپایداری و کوچکی تمدنها و زندگی انسان نیست؟ یا این فقط یک تصویر استعاری و کنایهآمیز است؟ اما حرارت و شدت بیان او، جای تردید باقی میگذارد. به عنوان مثال، صدای فاخته که در شب روشن ماه بر ویرانههای تیسفون کوک میزند، موها را به تن شنونده سیخ میکند.
هوش مصنوعی: آن قلعهای که بر فراز آسمان میچرخید، پادشاهان در درگاه آن حضور داشتند. ما دیدیم که بر بالای آن، یک فاخته نشسته بود و مدام میگفت: «کوکو، کوکو؟» این قصر، جایی بود که بهرام در آن دست به شرابنوشی میزد، جایی که آهوان زاد و ولد میکردند و روباهها آرام میگرفتند. بهرام، که در تمام عمر به دنبال گور میگشت، حالا ببینید که چگونه گور او را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: خیام تنها به روشهای علمی و منطقی فکر میکرد و اعتقادات مذهبی رایج را نپذیرفته بود. اما بعدها به موضوعات جدیتری پرداخت و تلاش کرد تا راهحلهای منطقی برای مسائل فراتر از طبیعت پیدا کند. وقتی نتوانست به نتیجهای منطقی برسد، از استعارات شاعرانه استفاده کرد و خالق را به کوزهگر و انسان را به کوزه تشبیه کرد و بیان کرد که انسان مانند کوزهای ساخته شده است.
هوش مصنوعی: این سازنده ظروف دنیای امروز، چنین جام زیبا و نازکی میسازد و سپس آن را به زمین میکوبد!
هوش مصنوعی: ما به حقیقت موضوع کاری نداریم، اما تنها نقاشی که توانسته شکل و قیافهی این کوزهگر دیوانه را با ظاهر احمق و خطرناکاش، که تمام تلاشش را صرف صنعتهای ظریف میکند ولی به دلیل جنونش آن کوزهها را میشکند، روی پرده به تصویر بکشد، فقط قلم آقای درویش است.
هوش مصنوعی: بهشت و دوزخ در درون انسانها وجود دارد؛ دوزخ نشأتگرفته از زحمات بیفایده ماست و بهشت نتیجه لحظات آرامش و راحتیمان است.
هوش مصنوعی: گلهای زیبا، پرندگان غمگین، مزارع سبز و خرم، نسیم صبحگاهی، نور مهتاب، چهرههای زیبا، نغمههای موسیقی، شراب خوش رنگ، همهی اینها بهشت ما به شمار میآید. هیچ چیز بهتر از اینها در زمین یافت نمیشود. باید از همین چیزهای واقعی که در این دنیای ناپایدار و پر از درد و رنج برای ما باقی مانده، بهره ببریم. این همان بهشت ماست؛ بهشتی که برخی مردم برای امیدواری به آن، ما را فریب میدهند! چرا باید به امید غیرواقعی از راحتی و آسایش خود دور شویم؟
هوش مصنوعی: کسی که به بهشت و جهنم نرسیده، چطور میتواند بگوید که به آن دنیا آمده است؟ ای دل...
هوش مصنوعی: زندگی همانند یک نمایش عجیب است. مشابه نمایشهای عروسکی یا بازی شطرنج، به نظر میرسد که همهچیز بر روی صحنه آزادانه حرکت میکند. اما در واقع یک نیروی نامرئی، که ممکن است به نوعی بچگانه یا احمقانه باشد، مدتی با ما بازی میکند و ما را جابهجا میکند. سپس این نیرو خسته میشود و ما را به صندوق فراموشی و عدم وجود پرتاب میکند.
هوش مصنوعی: ما انسانها فقط بازیچههای این دنیا هستیم و جهان هم به مانند یک بازیگر ما را بازی میدهد. خیام میخواست این دنیای بیمحتوا و ناامیدکننده را نابود کند و جای آن دنیایی منطقیتر بسازد. اگر بتواند، مانند خدا این دنیا را از میان بردارد.
هوش مصنوعی: برای درک اهمیت فلسفه خیام و تأثیر آن بر پیروانش، باید اشاره کنیم که نویسنده اثر «دبستان مذاهب» در چندین بخش به رباعیات خیام اشاره کرده و در یک مورد نیز رباعی عجیبی را به او نسبت میدهد. وی در این متن به بررسی مفاهیمی چون وجود، عناصر، افلاک و رابطه آنها با حقیقت و وهم میپردازد و بیان میکند که برخی افراد ممکن است وجود حقیقتی را درک کنند، اما در واقع یقین دارند که ممکن است آن حقیقت وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: سازنده به دنیای قدیمی مانند یک ظرف نگاه میکند. آبی وجود دارد که از نظر ظاهری مانند برف است؛ در حالی که مضامین کفر و دین را باید به کودکان سپرد و از مقاماتی گذر کرد که حتی خدا هم در آنجا سخنی دارد!
هوش مصنوعی: در نقطهای دیگر به عقاید چارواک اشاره شده است که میگوید: «انسان عاقل باید از لذتها بهرهمند شود و از خواستههای خود دست نکشد. چون وقتی که به خاک میرود، دیگر بازگشتی وجود ندارد. این یعنی وقتی که رفتی، دیگر نمیتوانی برگردی.»
هوش مصنوعی: عقیدهی چارواکیها این است که وقتی خدایی وجود ندارد و ادراکات انسانی نمیتوانند وجود او را ثابت کنند، چرا باید به چیزی که مشکوک و نامعلوم است، به عنوان موجودی مطلق باور داشته باشیم و خود را به بندگی آن درآوریم؟ و چرا باید به خاطر وعدههای بهشت و آسایشی که به خاطر طمع زیاد به دست نمیآید، از لذتها و راحتیهای دنیوی خودمان بگذریم؟ آدم عاقل به چیزی که وجود ندارد اعتماد نمیکند. همچنین آنچه که برای ما قابل دیدن نیست، باور کردنش درست نیست. بدن آدمی از چهار عنصر طبیعی ساخته شده و برای مدتی با هم ترکیب میشوند. وقتی این ترکیب از هم بپاشد، دیگر دوباره به آن عناصر اولیه برنمیگردد. پس بعد از مرگ و نابودی بدن، عروج به دنیای بالاتر و لذتهای آن یا ورود به عذابی در دوزخ وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: آیا نمیتوانیم از این جملات به درک افکار خیام برسیم؟ هرون آلن در اضافههای خود به رباعیات خیام اشاره میکند که در کتاب «سرگذشت سلطنت کابل» نوشته الفینستن، که در سال ۱۸۱۵ منتشر شده، آمده است. او توضیح میدهد که گروهی ملحد با نام ملازکی وجود داشتهاند که به نظر میرسد افکارشان بسیار قدیمی است و با اندیشههای خیام همخوانی دارد. خیام در آثار خود نشانههایی از غیرمذهبی بودن دارد که در هیچ زبانی پیشینه ندارد. این گروه عقاید خود را به طور مخفیانه بیان میکردند و گفته میشود که نظریات آنها در بین نجبای رند دربار شاه محمود نفوذ کرده بود.
هوش مصنوعی: در فلسفه خیام، توجه ویژهای به موضوع مرگ وجود دارد. او این مسأله را نه از دیدگاههای روحی و فلسفی بررسی میکند، بلکه با توجه به تحولات و تغییرات ذرات اجسام و تجزیه ماده، آن را به شکلهای شاعرانه و غمانگیز به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: خیام بر این باور است که هیچ چیزی فراتر از دنیای مادی وجود ندارد. او معتقد است که جهان به واسطه تجمع ذرات ایجاد شده و این تجمع تحت تأثیر تصادفات کار میکند. این فرآیند دائمی و ابدی است و ذرات همواره در اشکال و انواع مختلف حرکت میکنند. به همین دلیل انسان نه بیمی دارد و نه امیدی، و به نتیجه ترکیب این ذرات و عناصر چهارگانه و تأثیر کرات آسمانی، روح او نیز همانند بدن مادیاش است و پس از مرگ باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: وقتی که رفتی، دیگر باز نخواهی گشت. در نهایت، سرنوشت همه چیز به «نیستی» ختم میشود. هر گل لالهای که پژمرده شده، دیگر شکوفا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: خیام به بررسی و تحلیل اجزای بدن تا آخرین مرحلهٔ وجودشان ادامه میدهد و دربارهٔ بازگشت آنها توضیح میدهد. او به این باور است که بعد از مرگ، ذرات بدن به طرز دیگری تجزیه و ترکیب میشوند و در نهایت به زندگی جدیدی در موجودات دیگر تبدیل میشوند. به اعتقاد او، روح مستقل و جداگانهای پس از مرگ وجود ندارد. اگر بخت با ما یار باشد، ذرات بدن ما به شکل شراب در میآیند و به آرامی در حال زندگی و حرکت هستند، در حالی که یک زندگی پنهان و بیاراده را تجربه میکنند. فلسفهٔ ذرات، منبع درد و افکار غمانگیز خیام است. او در وجود خاکستری خودش، در گل و گیاهان و در چهرههای زیبا، ذراتی را میبیند که به خاک تبدیل شدهاند اما همچنان زندگی متفاوتی دارند، زیرا در آنها جوهر لطیف و پرشور زندگی جاری است.
هوش مصنوعی: در اینجا، شراب با تمامی تشبیهات و کنایاتی که شاعر در ترانههایش به کار میبرد، حالت عمیق و اسرارآمیزی به خود میگیرد. شراب در عین تولید حس مستی و فراموشی، در کوزه به عنوان روح درون آن موجود است. آیا تمام اجزای کوزه نماد اعضای بدن انسان نیستند، مانند دهنه، لبه، گردنه، دسته و شکم؟ و آیا شراب درون کوزه به عنوان روحی سرشار از زندگی دردناک گذشته آن نیست؟ این کوزه به نوعی زندگی مستقلی پیدا میکند که شراب به عنوان روح آن عمل میکند.
هوش مصنوعی: با شور و شوق، لب به لب کوزه آوردم. این دستهایی که بر گردن او میبینی، دستهایی است که بر گردن دوستی قرار داشته است.
هوش مصنوعی: براساس مطالب گفته شده، خیام نظریه و فلسفه مهمی درباره ماهیت و ارزش زندگی دارد. او در برابر این همه بدبختی و اندیشههای فلسفی چه راه و روشی را انتخاب میکند؟
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم به ماهیت اشیا پی ببریم و کسی نخواهد بداند از کجا آمده و به کجا میرود، آنگاه سخنان دیگران بیارزش و فریبنده به نظر میرسند. در این حالت، طبیعت به آرامی پیش میرود و بیتوجه به وظایف خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: همهچیز در دست طبیعت است و تلاشهای ما در برابر آن بیفایده به نظر میرسد. احساسات ما مانند شادی و اندوه برای طبیعت تفاوتی ندارند و دنیایی که در آن زندگی میکنیم پر از درد و رنج است. زندگی ما مانند یک خواب یا خیال است و شخصیتهای بزرگ گذشته نیز در نهایت به خاک سپرده شدهاند و حالا تنها کلماتی از آنها باقی مانده است. آیا این وضعیت به ما نشان نمیدهد که همهچیز در روی زمین سست و شکننده است؟ گذشته فقط خاطراتی پراکنده است و آینده نامعلوم. بنابراین، باید از لحظهای که زندهایم بهره ببریم و خوشحال باشیم. لحظهای که میگذرد دیگر به ما تعلق ندارد، اما اگر روش زندگی را درست انتخاب کنیم، میتوانیم از آن لذت ببریم. هدف زندگی لذت و شادابی است و باید سعی کنیم غم و اندوه را کنار بگذاریم و از فرصتهای موجود به بهترین نحو استفاده کنیم و قبل از آنکه زندگی ما را خرد کند، انتقام خود را از آن بگیریم.
هوش مصنوعی: نکتهای که باید در نظر داشت این است که هرچند خیام واقعاً به شادی معتقد بوده، اما این شادی همواره با اندیشه مرگ و عدم همراه است. در ظاهر، نوشتههای او دعوت به خوشگذرانی میکنند، اما در اصل، تمامی جلوههای زیبایی طبیعی و نمادهای لذتجویی او بیشتر به عنوان تزئیناتی برای زندگی موقتی او دیده میشوند، مانند کسی که در آستانه مرگ، به زیباسازی محیط زندگیاش مشغول است. از این منظر، شادی خیام بیشتر جنبهای غمانگیز دارد. او پیشنهاد میکند که بگذاریم فراموشی ما را در بر بگیرد تا از درد و رنجهایمان دور شویم و از زندگی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: خیام از جوانی به بدبینی و تردید دچار بوده و در دوران پیری به فلسفهٔ لذت و شادی روی آورده است. به همین خاطر، شادی او با تفکرات یأس و ناکامی همراه است. او میگوید: "عمر من به هفتاد سال رسیده، اگر اکنون شاد نباشم، چه وقتی باید شاد باشم؟"
هوش مصنوعی: این ترانه به نظر میرسد که صدای یک فرد با تجربه و ولخرج را منتقل میکند که از همه چیز سیر شده و همزمان زندگی را ستایش و نفرین میکند. اما در واقع، علاقه و شوق به نوشیدن در سن هفتادسالگی، این اثر را به مراتب غمانگیزتر از دیگر اشعار بدبینانه او میکند و کاملاً نشاندهنده تفکر یک فیلسوف مادی است که در آخرین لحظات عمرش تلاش میکند مفهوم فنا را درک کند.
هوش مصنوعی: بر روی اشعار خیام بوی شدید شراب حس میشود و مرگ از میان دندانهای بستهاش میپرسد: «آیا باید خوش باشیم؟»
هوش مصنوعی: موضوع شراب در اشعار خیام جایگاه ویژهای دارد. اگرچه خیام همانند ابنسینا در مصرف شراب افراط نمیکرد، اما در ستایش آن به نوعی اغراق میکند. احتمالاً هدف او بیشتر مدح چیزهایی بوده که در دین ممنوع شمرده شدهاند. اما در «نوروزنامه» فصلی به ویژگیهای مثبت شراب اختصاص داده شده که نویسنده بر اساس تجربیات دیگران و آزمایشهای شخصی خود، فواید شراب را توضیح میدهد و در این خصوص به نام بوعلیسینا و محمد زکریای رازی اشاره میکند. او میگوید هیچ چیز برای بدن انسان نافعتر از شراب نیست، بهخصوص شراب انگوری تلخ و خالص. خاصیت آن این است که غم را از بین میبرد و دل را شاد میکند. به گفتهاش، همه دانشمندان به این نتیجه رسیدهاند که هیچ نعمتی برتر و ارزشمندتر از شراب نیست و در بهشت نیز شراب بهترین نعمتها به حساب میآید. آیا میتوانیم باور کنیم که نویسنده این جملات را از روی ایمان بیان کرده در حالی که با طعنه آن را میگوید؟
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده که بهشت و حوض کوثر آرمانهایی هستند، اما در اشعار خیام، شراب به عنوان وسیلهای برای کاستن از غم و اندوه زندگی معرفی میشود. خیام به شراب پناه میبرد تا آرامش فکری پیدا کند و بتواند دردهای زندگی را فراموش کند. او تأکید میکند که باید از زندگی - که به نظرش نیز مزخرف است - لذت ببریم و آن را فراموش کنیم. به ویژه این که در مراسم شادی، سایه مرگ همیشه در کنار ماست. این سایه مرگ به ما یادآوری میکند که روزی مثل ما بوده و از ما میخواهد که روح لطیف شراب را بنوشیم تا بتوانیم زندگی را از یاد ببریم.
هوش مصنوعی: بنوشیم و خوش باشیم، چه چیز غمانگیز و مسخرهای! خوشی؟ زن، معشوقی که حالش دائم عوض میشود، بیایید بخوانیم و بنوشیم تا فراموش کنیم قبل از اینکه این سایهٔ ترسناک ما را به چنگال استخوانیش بکشاند. در کنار دیگران لذت ببریم در حالی که اجساد ما به نیستی دعوتمان میکنند و مرگ با خندهای زشت به ما میخندد.
هوش مصنوعی: زندگی فقط یک لحظه است. اما این لحظه را فراموش نکنیم! از زندگی لذت ببریم، زیرا این عمر کوتاه پر از غم و اندوه است. بهتر است که این لحظهها را در خواب یا در حال مستی بگذرانیم!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.