گنجور

 
مسعود سعد سلمان

عجب از دیو پیکری کاو را

دولت آورد نام کرد سروش

خاره خو جثه ایست خاره بدن

خیره کش هیکلی است خیری پوش

قالبی باد خیز خاک آرام

پیکری آب گرد آتش کوش

که تن و پشته پشت و غار دهن

ابر تک برق جوش و رعد خروش

در دهانش دو تا ستون بخرط

در دماغش دو چشمه قیر به جوش

گاه بادش گرفته بر گردن

گاه گردش کشیده در آغوش

بر فکنده جلیل فتح به پشت

بر نهاده سریر ملک به دوش

راست گویی که باد رفتارش

خاستست از دو باد بیزن گوش

اژدهای دهانش بر دشمن

زهر مانند کرده عیش چو نوش

جلف طبعست و تند خو گر چند

هست می خواره و سماع نیوش

نه بساود سرین و گردن او

هیچ جانباز و هیچ عمر فروش

صفت او درست نتوان گفت

کز نهیبش همی نماند هوش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

آن جهان را بدین جهان مفروش

گر سخندانی این سخن بنیوش

پیری آغوش بازکرده فراخ

تو همی گوش با شکافهٔ غوش

مسعود سعد سلمان

یک زمان در بهشت بودم دوش

نوش کردم ز گفته های تو نوش

گر نبودم برسم معذورم

در جمال تو بسته بودم هوش

گاه بودم به مدحتت گویا

[...]

سنایی

چون نهی زلف تافته بر گوش

چون نهی جعد بافته بر دوش

از دل من رمیده گردد صبر

وز تن من پریده گردد هوش

نه عجب گر خروش من بفزود

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۵۰ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ای کریمی که از سخاوت تو

روید از سنگ خاره مرزنگوش

تا جهان اسب دولتت زین کرد

چرخ را هست غاشیه بر دوش

آنکه او تای خدمتت نزند

[...]

حمیدالدین بلخی

رفتم و بارِ منّتت بر دوش

حلقه ای حقّ نعمتت در گوش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه