گنجور

 
۳۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶۱

 

... همچو سرو از سیلی باد خزان آسوده ایم

سیلی بی زنهار را در زیر پل آرام نیست

ما ز غفلت زیر طاق آسمان آسوده ایم ...

صائب تبریزی
 
۳۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹۴

 

... فیضی که من ز چشم گهربار یافتم

طاق پل مجاز اساس حقیقت است

من ساق عرش را ز سر دار یافتم ...

صائب تبریزی
 
۳۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲۷

 

... مرغان نمی کنند غلط آشیان هم

چون پل ز سیل حادثه از جا نمی روند

جمعی که بسته اند میان بر میان هم ...

صائب تبریزی
 
۳۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۶

 

... زیر سپهر پای به دامن کشیده ایم

در فصل نوبهار ته پل نشسته ایم

چون نوبهار جلوه ما یک دو هفته است ...

صائب تبریزی
 
۳۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳۸

 

... گشته است در میانه روی عمر ما تمام

ما از پل صراط همین جا گذشته ایم

عزم درست کار پر و بال می کند ...

صائب تبریزی
 
۳۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶۵

 

... بگذر از سر جوهر تیغ شهادت را ببین

سیر سیل نوبهاران بر فراز پل خوش است

در جهان آب و گل شور حقیقت را ببین ...

صائب تبریزی
 
۳۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۰۶

 

... که باشد بر خلایق پشت کردن مقتدا بودن

چو پل از بردباری بگذران تقصیر خلق از خود

نباید تند چون سیلاب با قد دو تا بودن ...

صائب تبریزی
 
۳۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳۵

 

... از گرد کلفت و غم شستند دست دلها

روزی که بر میان بست از پل کمر صفاهان

در ظلمت سوادش آب حیات درج است ...

صائب تبریزی
 
۳۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۱

 

... ایستاده است بپا دار فنا بسم الله

بود موقوف به پل گر گذر از عالم آب

قدت از بار گنه گشت دوتا بسم الله ...

صائب تبریزی
 
۳۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۷۸

 

... آسمان سنگدل از گریه ما فارغ است

یاد دارد پل ازین سیلاب بی پروا بسی

از هزاران کس که می بینی یکی صاحبدل است ...

صائب تبریزی
 
۳۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۰

 

... از قد خم گشته پیران ندارد هیچ شرم

از سر پل می رود پیوسته آب زندگی

گر درین عالم نبودی موج اشک و مد آه ...

صائب تبریزی
 
۳۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۹۹

 

من کیستم چو پل دل خود آب کرده ای

آغوش باز در ره سیلاب کرده ای ...

صائب تبریزی
 
۳۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شاه عباس دوم و تهنیت ورود او به اصفهان

 

... کرد نهری هر طرف از گریه شادی روان

چشم پل کز انتظار شاه آب آورده بود

شد منور همچو چشم پیر کنعان در زمان ...

... گرد و خاک اصفهان از کیمیای مقدمش

چون جواهر سرمه شد در پله قیمت گران

هیچ کس را در دل از گردون تمنایی نماند ...

صائب تبریزی
 
۳۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در تهنیت ورود شاه عباس دوم به اصفهان

 

... که خندان همچو صبح آن کام بخش روزگار آمد

به شکر مقدمش در سجده آمد زنده رود از پل

ز چشمش اشک شادی همچو سیل نوبهار آمد ...

صائب تبریزی
 
۳۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در توصیف دومین پلی که بر زاینده رود بسته شده

 

شد دو بالا زین پل نوآب و تاب زنده رود

طاق ابرویی چنین می خواست آب زنده رود

شد چو نقش ثانی این پل دلپذیر و پایدار

نقش اول بود اگر آن پل بر آب زنده رود

تا به آیین تمام این پل نقاب از رخ گشود

چشم حیران گشت سر تا سر حباب زنده رود

مصرع برجسته مطلع را کند شادابتر

زین پل نوشد دو چندان آب و تاب زنده رود

دوربادا چشم بد زین پل که هر طاقی ازو

شد مه عید دگر از بهر آب زنده رود

پیش ازین گر سرمه از خاک صفاهان خورده بود

زین پل نو شد بلند آوازه آب زنده رود

برنمی خیزد صدا از دست چون تنها بود

شد دو بالا زین دو پل گلبانگ آب زنده رود

همچو داغ تازه در زیر سیاهی شد نهان ...

صائب تبریزی
 
۳۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - ایضا در وصف زاینده رود

 

... تا زداید زنگ از دلها مهیا کرده است

صیقلی از هر خم پل جویبار زنده رود

از چنار و بید چندین فوج طاوس بهشت ...

صائب تبریزی
 
۳۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در توصیف زاینده‌رود و پل آن

 

زنده رود از جلوه مستانه طوفان می کند

پل به آیین تمام امسال جولان می کند

سایبان ها می دهد یاد از پر و بال پری

پل ز شوکت جلوه تخت سلیمان می کند

این کمر کامسال زرین رود از پل بسته است

خانمان زهد را با خاک یکسان می کند

در سر هرکس که زهد خشک چون پل خانه کرد

حکم ساقی از می روشن چراغان می کند

هر خم طاقی ز پل در دیده دریاکشان

جلوه طاووسی از گل های الوان می کند

این کمانی را که از سیلاب پل زه کرده است

کوه غم را چون کف دریا پریشان می کند

در سر پل می کشان محتاج کشتی می شوند

گر چنین زرینه رود امسال طغیان می کند ...

... ابر رحمت گر به این دستور طوفان می کند

از گل و می خیره می سازد نظر را روی پل

سنگ را این کیمیا لعل بدخشان می کند ...

صائب تبریزی
 
۳۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - در افتتاح پل خواجو

 

اصفهان یک دل روشن ز چراغان شده است

پل ز آراستگی تخت سلیمان شده است

باده چون سیل ز هر چشمه روان گردیده است

کمر پل ز می لعل بدخشان شده است

از گل و شمع که افروخته و ریخته است ...

... طاق ها از می گلرنگ فروزان شده است

عالم آب دو بالا شده از عشرت پل

شادی و عشرت ایام دو چندان شده است ...

... چشمه ها مشرق خورشید درخشان شده است

می دهد یاد سر پل ز خیابان بهشت

شمع و گل چهره حورست که تابان شده است ...

... زهد خار و خس سیلاب بهاران شده است

کشتی می شده هر طاق پل از باده ناب

لنگر توبه خراباتی طوفان شده است ...

... بط که شهباز دل باده پرستان شده است

بیستونی است پر از صورت شیرین سر پل

که ز تردستی فرهاد گلستان شده است ...

... که کبود از اثر سیلی اخوان شده است

چشم بد دور ازین عهد که هر چشمه پل

زندگی بخش چو سرچشمه حیوان شده است

کمر خدمت شه بسته ز پل زرین رود

به دل زنده ازان شهره دوران شده است

سر به سر سجده شکرست ز پل زرین رود

که مقام طرب خسرو ایران شده است ...

صائب تبریزی
 
۳۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در توصیف کابل و مدح نواب ظفرخان

 

... نگه را چهره ای سازم ز سیر ارغوان زارش

چه موزون است یارب طاق ابروی پل مستان

خدا از چشم شور زاهدان بادا نگهدارش ...

صائب تبریزی
 
۳۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱ - مثنوی رزمیه (کذا) (قندهارنامه)

 

... خلل یافت از گرز دندان پیل

شکست از گرانی پل رود نیل

ز گرز اندر آن عرصه پای لغز ...

... ز غریدن شیر مردان جنگ

چو برگ خزان ریخت داغ پلنگ

ز فریاد گردان در آن داروگیر ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۸