... هر چند صدهزار گناهست مایه اش

هر چند کز عذاب سفر نیست ایمنی

از رحمت خدای دلش نا امید نیست ...

قدر مردم سفر پدید آرد

خانه خویش مرد را بندست ...

ای مرد سفر در طلب زاد سفر باش

بشکن شبه شهوت و غواص درر باش ...

... نعمتش باد ولیکن شده کم

جاودان باد ولیکن به سفر

ناتوان باد ولیکن به سقم

... اسب ما را تا میان آید همی

رنج غربت رفت و تیمار سفر

بوی یار مهربان آید همی ...

... نتوانی زدن دم وحدت

زین نشیمن سفر به بالاکن

خویشتن را چو عقل والا کن ...

... پای بر منهج شریعت نه

لقمه از سفره طریقت خور

می زخمخانه حقیقت خور

یا خضر شو گذر به دریا کن

یا چو عیسی سفر به بالا کن

زآن سوی چرخ تکیه جای طلب ...

... رخ بدان فرخ آستان آرد

سفر او نه آب و گل باشد

رفتن او به پای دل باشد ...

... بایزیدی کن و یزید مباش

از پی ملک او گزید سفر

دو جهان پیش او نداشت خطر ...

... بد بود بچه نایدش حاصل

شتر آید ترا سفر در خواب

سفری سهمناک پر غم و تاب

گاو باشد دلیل سال فراخ ...

... دولتی جز به دولت احمد

چون بدین جایگه سفر کرده

خاک آن جای با خود آورده ...

... خاک او بوده آب تجریدش

سفر دل مقام توحیدش

باد بد قصد جانش ناکرده ...

... حدثان را بماند و ماند قدم

تا سفر بود در حدث ما را

مشکلش بود در عبث ما را ...

... همره جان مصطفی جانش

در سفر پیش آن قوی ایمان

بود چون لاشه دبر دبران ...

... دان که چون مرغ خانگی باشد

کش سوی علو خود سفر نبود

پر بود لیک اوج پر نبود ...

... جان و سر دان همیشه پای افزار

سفر آب را به سر شو پیش

اندر آموز هم ز سایه خویش ...

... کز تو تا نور راه بس دورست

با چنین دل سفر سقر باشد

سفله از گرگ و سگ بتر باشد ...

... نرود جز که ابله و بدخوی

در سفر بی سلاح و بی نیروی

آدمی شد به میز عقل عزیز ...

... تا نهاده قدم به جایی سخت

تا ترا اندرین سفر ز گزاف

باشد اندر خیال خانه لاف ...

... زادگان چون رحم بپردازند

سفر مرگ خویش را سازند

تو به پیری ز مرگ نندیشی ...

... بچه را در کنار مادر خویش

زان بریدن به منزل و به سفر

حلق برنای تازه پیش پدر ...

... غافل از راه آب و ناودان

چون ترا برد در سفر طوفان

بر تو خندند نقش و گچ پس از آن ...