گنجور

 
سنایی

خر بود خادمی ولی کاهل

که به کار اندرون بود مُنبل

اسب زن باشد ای به دانش فرد

مرد را اسب و زن بود در خورد

استر آنرا که زن بود حامل

بد بُوَد بچه نایدش حاصل

شتر آید ترا سفر در خواب

سفری سهمناک پر غم و تاب

گاو باشد دلیل سالِ فراخ

به برِ پادشا شود گستاخ

گو سپندت بود غنیمت و مال

اقتضا زان کند فراخی سال

بز کسی کو دنیّ و بد گوهر

پر خروش و به کار در سر شر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode