گنجور

 
۳۴۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن

 

... فراوان ز یاقوت و در و گهر

هم از جامه و اسب و هم سیم و زر

سپهبد به گنجور گفتا بیار ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۲ - سئوال سوم فرامرز از برهمن

 

... که او مرد بی نام و بدکام کرد

چو او اسب در زیر زین آورد

تو گویی که با چرخ کین آورد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۶ - رزم فرامرز با شاه خاور زمین

 

... نبد آلت رزمشان دستگیر

نه اسب و نه جوشن نه گرز و نه تیر

به چنگ اندرون استخوان داشتند ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۹ - پاسخ فرامرز با ایرانیان

 

... به یاری نخواهم سپاه بزرگ

من و اسب شبرنگ با شیر  و گرگ

شما سر به آسایش اندر دهید ...

... چو از برزکوه اژدهای نگون

نشست از بر اسب شبرنگ شاد

سوی رزم نر اژدها همچو باد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۰ - کشتن فرامرز،اژدها را

 

... بدان گه که از خشم و کین پهلوان

ز اسب اندرآمد به روشن روان

دوان شد همی بارگی باز جای ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۱ - رزم فرامرز با شیران و کشته شدن شیران به دست فرامرز

 

... درو دشت و هامون به هم برزدند

چو دیدند پیل ژیان را بر اسب

دمنده به کردار آذر گشسب ...

... بدو آفرین بود از اندازه بیش

فرودآمد از اسب گرد دلیر

دو تن را بفرمود تا همچو شیر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۳ - برداشتن فرامرز،گنج گرشاسب را

 

... درو کرد شیر دلاور نگاه

ز فیروزه مردی به اسبی ز زر

به دست اندرون خنجر جان سپر

نشسته بر آن اسب زرین چنان

که گفتی به رزم اندر است این زمان ...

... ز زر اندرو دید بسیار خم

که در وی شدی مرد با اسب گم

سر خم همه برگرفته ز زر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۴ - رفتن فرامرز به سوی باختر و پراکنده شدن لشکر ایرانیان در کشتی از یکدگر

 

... بسی مردم آمد در آنجا پدید

سران همچو اسب و به تن آدمی

دل پهلوان گشت از ایشان غمی

از آن اسب چهران تنی سی و چل

برفتند نزدیک آن شیر دل ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۴۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۵ - دیدن فرامرز،بازارگان و گفتن او به فرامرز از سیمرغ

 

... بپرسید پس مرد بازارگان

از آن اسب چهران بی مایگان

بیان کرد رازی که بود از نهفت ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴۹ - رسیدن فرامرز به ملک باختر

 

... رخ ماه و خورشید هم تیره گشت

ز آواز اسبان و بانگ یلان

فلک پرخروش و زمین پر فغان ...

... یکی نیزه در دست چون اژدها

شده گرد اسبش به روی از هوا

به حمله برآمد به کردار کوه ...

... برفتند بی کام و بی نام و هوش

نه در مرد تاب و نه در اسب توش

به فرغان چنین گفت هریک به درد ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۱

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۰ - رزم فرامرز با شاه باختر و با شاه فرغان

 

... سپه بر نشاند و بزد بوق و کوس

زمین از سم اسب گشت آبنوس

بیامد به نزدیک ایران سپاه ...

... بر شه در آن رزم تندی نمود

به اسب اندر آمد به کردار باد

ز تندی یکی کرد سوگند یاد ...

... به گرز و به تیغ اندرآورد دست

بسی مرد را کرد با اسب پست

به گرزش زمین شد چو دریای خون ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۲

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۲ - رسیدن فرامرز به کلان کوه و جنگ با دیوان

 

... کجا بر درش حلقه ای بود مهر

زحل پاسبان و مهش پرده دار

همان تیر و بهرام سالار بار ...

... ز آواز دیوان و از تیره گرد

ز غریدن کوس و اسب نبرد

پر آواز رعدست گفتی جهان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۳

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۵ - گم شدن فرامرز از لشکر

 

... پدید آمد از دیده سر در مغاک

نشستند گردان و مهتر بر اسب

برآمد به مانند آذرگشسب ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۴

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۷ - رزم فرامرز با دیو سیاه و گرفتنش

 

... به مردی کسی دست بر من نیافت

همان شیر نر گرد اسبم نیافت

بسی نامور کاردیده سوار ...

... نباشد کسی کو به هنگام کین

بر اسب من افشاند از باد گرد

وگر باد گردد به روز نبرد ...

... غلام و پرستار و هم زیر دست

همان اسب و اسباب و فرش نشست

که گرد آوریدم به روز دراز ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۵

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۸ - آوردن سیه دیو،گنج را به نزد فرامرز

 

... غلام و فرستنده و سیم و زر

هم از اسب و از اشتر و گوسفند

ز گاوان که بر کوه و در می روند ...

... بگویی که چون گرد کردی همه

چنین گوسفندان و اسب و رمه

سیه دیو گفت ای جهان پهلوان ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۶

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۹ - نامه نوشتن فرامرز به فرطورتوش

 

... سوار سرافراز با دستبرد

فرود آمد از اسب و پرسید دیر

سواری برافکند از آن پس چو شیر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۷

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز

 

... چه مایه حصاری که از کوه و دشت

که از سم اسبش همی تازه گشت

بسا کارزاری نبرده سوار ...

... بدین مرز کاکنون تو داری نشست

نشان پی اسب و گرزش بسست

به خویشان ضحاک در بوم چین ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۸

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۲ - پاسخ نامه فرطور توش به فرامرز رستم

 

... سواران گردنکش نیو را

کلاه و قبا داد و اسب و کمر

ز هرگونه دینار و زر و گهر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۵۹

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۳ - داستان هفت خوان و کشته شدن جادویان به دست فرامرز و گزارش آن

 

... ز غم بر دلم تازه بندی رسد

سیه دیو پیش اندر افکند اسب

همی رفت برسان آذرگشسب ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
۳۶۰

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۶ - خوان سوم کشتن فرامرز،غول را

 

... تکاور ز درد اندر آمد به گرد

پیاده شد از اسب گرد دلیر

خروشید ماننده نره شیر ...

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۱۶
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۱۱۷