گنجور

 
۳۳۰۱

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

... از هوای تست دایم جان مادر اضطراب

باد می آرد نه آتش آب دریا را بجوش

بر امید وعده فردا که روز وصل تست ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۲

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

... عاشق بی دل بریزد جان خود درپای یار

ابر بر دریا فشاند قطره باران خویش

دوست را در گردن افگندم هزاران عقد در ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۳

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳

 

... هلال ابروی تو همچو غره شوال

محیط لطف چو دریا مدام در موج است

میان دایره روی تو ز نقطه خال ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳

 

... چو پیوستم به حرف عشق معنی وار می گردم

درین صحرا به دم جویی کنون دریا همی باشم

درین میزان جوی بودم کنون دینار می گردم ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

... همچو خر بهر علف روی به صحرا دارم

چون که دریای دل از موج غمت در شورست

من که یک قطره آبم دل دریا دارم

من درین خانه برای تو مقیمم ورنی ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

... چو بحر و موج ببینم چگونه باشد حال

که من ز کشتی دریا گذار می ترسم

به بوسه از دهن دوست مهره تریاک ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۷

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳

 

... کز پی دانه در همچو صدف می شاید

غرق دریا شدن و تشنه باران بودن

بگدایی درت فخر کنم درهر کوی ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۸

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۹

 

... بچشم معنی چندانکه باز می نگرم

ز روی نسبت ما قطره ایم و دریا تو

پس این تویی و منی در میانه چندانست ...

سیف فرغانی
 
۳۳۰۹

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

... سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن

در به دریا می فرستی زر به معدن می بری

سیف فرغانی
 
۳۳۱۰

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

... ز بحر موج برون آمد و به کوه رسید

ز کوه سیل فرود آمد و به دریا رفت

چو هست قیمت هرکس به قدر استعداد ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۱

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

... دل تنگ نیست گرچه بر او غم فراخ شد

بط تر نگشت اگر چه به دریا در او فتاد

شیری و آتشی که به هم کم شوند جمع ...

... کامل شود چو مرد درآمد به راه عشق

دریا شود چو آب به صحرا در اوفتاد

دل گرم شد ز عشق تو جان کرد اضطراب ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۲

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

... سخن را اگر هست در تو اثر

در انداز خود را بدریای عشق

چو غواص بر ساحل افگن گهر

گهردار گردد چو معدن دلش

صدف را چو دریا بود مستقر

اگر خیر خواهی ز عشاق باش ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۳

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

... چون هلالی رفته بودم چون قمر باز آمدم

من ازین دریا که موجش گوهر افشاند چو ابر

چون بخاری رفته بودم چون مطر باز آمدم ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۱ - کتب الی الشیخ العارف سعدی الشیرازی

 

نمی دانم که چون باشد به معدن زر فرستادن

به دریا قطره آوردن به کان گوهر فرستادن

شبی بی فکر این قطعه بگفتم در ثنای تو ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۷

 

... مرا لؤلو نمی باید ز عمان بی نیازم کن

وگر دریای فیاضند وقت خود از آن دریا

ز فیضت قطره ای بر من بیفشان بی نیازم کن ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۴

 

... غرقه بحر غم تو از جهان

همچو دریا بر کران آید همی

چون فرشته با کسش پیوند نیست ...

... گوهر وصفش ز طبع من چنانک

در ز دریا زر ز کان آید همی

مدعی گوید فلانی تا بکی ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۷

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

... سیل بارست آسمان در وی

موج افگنده شور در دریا

تو چو کشتی شده روان در وی ...

سیف فرغانی
 
۳۳۱۸

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

... از دیده ام خیال تو محروم گشت باز

کاطراف خانه اش همه دریا گرفته بود

میخواست خرمی که کند در دلم وطن ...

عبید زاکانی
 
۳۳۱۹

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

... برفت دوش خیالش ز چشم من چه کند

مقام بر لب دریا نمی تواند کرد

به صبر کام توان یافتن ولیک چه سود ...

عبید زاکانی
 
۳۳۲۰

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹

 

... آستین بر زد خیالش تا به روز

رخت از آن دریا به هامون می کشید

غمزه اش تیری که می زد بر عبید ...

عبید زاکانی
 
 
۱
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۱۶۷
۱۶۸
۳۷۳