روی پنهان کن که آرام دل از من میبری
هوشم از سر میربایی جانم از تن میبری
این چه دلداری بود جانا که با من ساعتی
مینیارامی و آرام دل از من میبری
گفتهای نزد تو آیم بر من این منت منه
گر بیایی زآب چشمم در به دامن میبری
ور مرا بیالتفاتی میکنی زآن باک نیست
کز دلم سودای خود (چون) زنگ از آهن میبری
با رقیب از من شکایت کردهای ای بیوفا
ماجرای دوست تا کی پیش دشمن میبری
در شب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را
کآب روی مهر و مه زآن روی روشن میبری
زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل در چمن
آتش لاله نشاندی وآب سوسن میبری
در شب تیره بتابی بر دلم از راه چشم
همچو ماه از بام گردون ره به روزن میبری
دوش در مستی ازآن لب بوسهای بربودهاند
در عوض ده میدهم گر بر من آن ظن میبری
سیف فرغانی چو سعدی نزد آن دلبر سخن
در به دریا میفرستی زر به معدن میبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معشوق خود نسبت به احساساتی عمیق و متناقض اشاره میکند. او بیان میکند که چگونه معشوق با رفتارهایش دل او را میشکند و آرامش را از او میرباید. شاعر از دلتنگی و غم ناشی از جدایی میگوید و میپرسد که این چه دلداری است که معشوق ارائه میدهد، در حالی که آرامش او را از او میگیرد. او همچنین از شکوایی که معشوق از او نزد رقیب کرده، و زیبایی چهره و موهای او میگوید. شاعر با امید به جلب نظر معشوق و بازگشت آرامش به زندگیاش، به تصویرگری زیباییهای او پرداخته و در نهایت از عشق و دردهایی که با آن گره خوردهاند، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: پنهان کن رویت را، چرا که با دیدن تو آرامش دل من را از من میگیری، عقل و هوش را از من میربایی و جانم را از بدنم جدا میکنی.
هوش مصنوعی: این چه نوع تسلی و دلداری است که تو به من میدهی، در حالی که فقط برای مدت کوتاهی در کنارم هستی و سپس دل را از من میگیری؟
هوش مصنوعی: گفتهای که به دیدارت میآیم، ولی درباره من لطف نکن. اگر خودت از چشمانم اشکی بریزی، در دامن خودت میبری.
هوش مصنوعی: اگر بیتوجهی کنی، برایم مهم نیست، چون افکار و آرزوهایم نسبت به تو مانند زنگی است که از آهن جدا میشود.
هوش مصنوعی: ای بیوفا، تو از من به رقیب شکایت کردهای. تا کی میخواهی داستان دوستی ما را پیش دشمنان ببری؟
هوش مصنوعی: در شب تاریک زلفت، آن چهرهی روشن را که مانند روز میدرخشد، پنهان کن، زیرا زیبایی و تابش چهرهات، نور خورشید و ماه را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند گل و موهایت به سان سنبل است. در باغ آتش لالهای را نشاندهای و آب سوسن را به دوش میبری.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، مانند ماه که از بالای آسمان میتابد، از طریق چشمانت به دل من روشنی میبخشی و راهی به سوی نور روز را نشان میدهی.
هوش مصنوعی: دیشب در حالتی مستی از آن لب بوسهای گرفتهام و اگر به من شک کنی، در عوض ده میدهم.
هوش مصنوعی: سیف فرغانی مانند سعدی در حضور آن محبوب به سخن گفتن میپردازد، اما او مانند کسی است که در دریا سخن میزند و طلا را از معدن میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این چه رفتار است کآرامیدن از من میبری؟
هوشم از دل میربایی عقلم از تن میبری
باغ و لالستان چه باشد آستینی برفشان
باغبان را گو بیا گر گل به دامن میبری
روز و شب میباشد آن ساعت که همچون آفتاب
[...]
ای تنآرامی که خون جان به گردن میبری
راحت جان ترک کرده زحمت تن میبری
تنپرستی ترک کن چون عشق کردی اختیار
رو به کار دوست داری بار دشمن میبری
با یزید انبازی اندر خون شاهی چون حسین
[...]
دین و دل ای سیمتن تنها نه از من میبری
با چنین رو دل ز سنگ و روی آهن میبری
میکنی اندر شبستان خم زلفت نهان
آنچه دل از خلق اندر روز روشن میبری
با چین بستان روحانی که باشد بیخزان
[...]
نه همی تنها دل ودین از کف من می بری
دین ودل از دست هر شیخ وبرهمن می بری
دین ودل تنها نه از تن ها بری از هر که هست
هوشش از سر صبرش از دل جانش از تن می بری
ازکف خسرو اگر شیرین ارمن برد دل
[...]
ایکه نام آن صنم را در بر من میبری
باخبر شو نام بت پیش برهمن میبری
ایدل افتادی چو در دنبال آن سیمین ذقن
خویش دانستم سوی چاهم چو بیژن میبری
در حقیقت پهلوان عشقست ای دستان سرای
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.