صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۲۳
... سعی کن تا در دل روشن ضمیران جا کنی
دست اگر چون موج شویی از عنان اختیار
می توانی در دل دریا کمر را وا کنی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۳۳
... از میان بردار دیوار صدف را ای گهر
تا چو موج صافدل یکرنگ با جیحون شوی
از خیال چشم لیلی شرم کن ای شوخ چشم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴۳
مکن طول امل را پیروی تا پیشوا گردی
عنان خود به هر موجی مده تا ناخدا گردی
خس و خاشاک ساحل این سخن با موج می گوید
که در دریا برون آیی اگر بی دست و پا گردی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۱
... به آهی می توانی چرخ را از جای برداری
چرا ای موج چون آب گهر یک جا گره گشتی
که در هر جنبشی دام تماشای دگر داری ...
... چه می لرزی چو کشتی بر سر یک بادبان دایم
چو خود را بشکنی صد شهپر از موج خطر داری
چه حاصل زین که می از ساغر خورشید می نوشی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۲
... ز ریزش کشتی اسباب خود را کن گران لنگر
درین دریا اگر اندیشه از موج خطر داری
به ظاهر گرچه بالین کرده ای چون خم ز خشت اما ...
... نه ای از پاکبازان ناله ای تا در جگر داری
ز سیر سرسری چون موج خار و خس به دست آید
ز سر پاکن چو غواصان اگر میل گهرداری ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۵
... ز بس کز منت خشک کریمان زخمها خوردم
به کامم موج آب خضر قلاب است پنداری
دل آزاده می گردد سیاه از پرتو منت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۵۸
... نفس عمر سبکرو را پر تیرست پنداری
چنان از موج رحمت شد زمین و آسمان خالی
که دریای سراب و ابر تصویرست پنداری ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۶
از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی
ز شور قلزم ما در صدف گوهر کند بازی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۶۹
... ز من احوال این دریای بی ساحل چه می پرسی
حساب موج دریا را بیابانی چه می داند
صفات عشق را از مردم عاقل چه می پرسی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۷۴
... به راهی می رود هر تاری از زلف حواس من
مرا شیرازه کن از موج می زنهار ای ساقی
چرا از غیرت مذهب بود کم غیرت مشرب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۸
... گوهری نیست اگر رشته امید ترا
گنه توست که چون موج به ساحل زده ای
چون به عیب و هنر خویش توانی پرداخت ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۹
... زال می گردی اگر رستم دستان شده ای
ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۴
... اگر از سوخته جانان اثری می طلبی
خضر چون سبزه زند موج درین دامن دشت
پای در ره نه اگر همسفری می طلبی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۶
... تو ز افسانه چو اطفال به خوابش کردی
می تلخی که گوارایی ازو می زد موج
تو ز ابروی ترش پا به رکابش کردی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰۹
اگر از موج خطر چشم به ساحل داری
در دل بحر همان آینه در گل داری ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۷
... سطحیان غور معانی نتوانند نمود
رزق موج است ز دریای گهر خار و خسی
دل افسرده نگردد به نصیحت بیدار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۱۹
... نفس گرم ز کافور ندیده است کسی
سبزه شوره زمین نیست به جز موج سراب
حاصل از عالم پرشور ندیده است کسی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۷
... بحر هر روز به صد رنگ اگر جلوه کند
حد موج است ببندد کمر یکرنگی
چشم یکرنگی ازین چرخ دغا بازمدار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۴
... چون صدف گر حذر از تلخی دریا نکنی
دست چون موج به گردن نکنی ساحل را
تا درین قلزم خونخوار کمر وانکنی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴۲
... چون کسی از تو برد سر به سلامت چو حباب
که سبک بال تر از موج خطر می آیی
من به یک چشم کدامین سر ره را گیرم ...