صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۸
ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم
ز خاموشی گران چون گوهر سنجیده می گردم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰۹
... اگر گاهی شکار سبحه صددانه می گردم
زمام ناقه لیلی است هر موج سراب او
در آن وادی که چون مجنون من دیوانه می گردم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۱
... که بر گل می خرامم خاراگر در زیر پا دارم
کنار شوق من چون موج آسایش نمی داند
به دریا می روم دست و بغل تا دست و پا دارم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۳
... نمی آساید از مشق کشاکش رشته جانم
اگرچه بحر را چون موج در آغوش خود دارم
کنم با روی خندان تلخکامان را دهن شیرین ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۶
... به همواری مشو از بحر لنگر دار من ایمن
که تیغ آبدار موج در زیر سپر دارم
چو ماهی گرچه در ظاهر گرفتندم به سیم و زر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲۷
... همان بیطاقتم هر چند دریا را کشم در بر
که در هر جنبشی چون موج آغوش دگر دارم
مدان چون رشته از من هر چه باشد جز تهیدستی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴۹
... به تار و پود هستی پیچ و تاب ساکنی دارم
ندارم با کمال ناامیدی موج بیتابی
درین دریای پر وحشت سراب ساکنی دارم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷۳
... که سر می پیچد از یوسف ترازویی که من دانم
شمارد موج دریای سراب از بی نیازی ها
سجود نه فلک را طاق ابرویی که من دانم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۱
نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
چو موج این نغمه سیراب را پیوسته می خواهم
می خامم کمال من بود در جوش تنهایی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹۳
... درین دریای پر آشوب خود را جمع چون سازم
که وحشت می کند از یکدگر چون موج اعضایم
به دنبال تمنا می روم با آن که می دانم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۲
... با دل سوخته و خون جگر ساخته ام
منم آن موج سبک سیر که از بی خبری
هر نفس دام تماشای دگر ساخته ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۴
... تا ز خورشید جهانتاب نظر یافته ام
پینه بسته است زخم چون صدف از سیلی موج
تا درین قلزم خونخوار گهر یافته ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰۶
... بس که کف بر سر شوریده چو دریا زده ام
دست چون در کمر موج تهیدست زنم
من که چون رشته مکرر به گهر پا زده ام ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۰
... رفت چون برگ خزان دیده قرار از دستم
گرچه چون موج ز دریا به کنار افتادم
لله الحمد نرفته است کنار از دستم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۵
... کشش بحر مرا جانب خود باز کشید
گرچه چون موج ز دریا به کنار افتادم
شد به یک چشم زدن خرج عدم خرده من ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۱۶
... نیست از رغبت اگر روی به دنیا کردم
نفس از موج خطر راست نکردم صایب
سر برون تا چو حباب از دل دریا کردم
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۰
یاد آن عهد که در بحر سفر می کردم
کمر سعی خود از موج خطر می کردم
چون صدف قطره اشکی که به من می دادند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۱
... ساختم چون خس گرداب به سرگردانی
دست چون موج به دامان کناری نزدم
گنج پر گوهر من اشک ندامت کافی است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۵
... دم آبی که من از آبله پا دارم
نیست از ریگ روان موج نفس سوخته را
لب خشکی که من از صحبت دریا دارم ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲۹
... عالمی امن تر از دیده حیران دارم
به تهیدستی من خنده زند موج سراب
دامن بحر به کف گرچه چو مرجان دارم ...