... هم تو دانی که در نمانی از آب

چنگ در راه حق زن ای سرهنگ

گرت نبود مراد نبود ننگ ...

... صد هزاران عوان صوت سرای

راه از این و از آن چه باید جست

درد تو رهنمای مقصد تست ...

... ورنه این طاعتست عین گناه

ای تو در راه صدق کم ز زنی

باز بستر ز همچو خویشتنی ...

... زانکه کابین دین طلاق تنست

پیک عقلش ممیز راهست

که فسادش صلاح را جاهست ...

... آنگه آگه شوی ز نرخ پیاز

که نیابی به راه راست جواز

مرد ایمان همیشه در کار است ...

از پی راه حق کم از کودک

نتوان بودن ای کم از یک یک ...

ای جهان آفرین جان آرای

وی خرد را به صدق راه نمای

در بهشت فلک همه خامان ...

... قوتی را به فعلی آبستن

تا چو راه مشیمه بگشایند

زآنچه کشتند حاملان زایند ...

... بر زن ار بگذرد چو مرد رود

هرچه در راه فتنه انگیزد

همه اش از پیش راه برخیزد

از پی پایتابه ای بشکوه ...

... هیزم برق نعل اسبش دیو

آدمی سوز گشته از پی راه

مالک درد او به آتش آه ...

... از درونش ترازوی انصاف

آب در راه او خلیل زند

مقرعش جان جبرییل زند ...

... زانکه هستی بدین سرای دریغ

تو گرفته ز جهل راه گریغ

در توحید را تویی چو صدف ...

... رو ریاضت کش ارت باید باز

ورنه راه جحیم را می ساز

دیگران غافلند تو هش دار ...

... ورنه بی دین بدان که هیچ کسی

راه دین رو که راه دین چو روی

همچو شاخ از برهنگی ننوی

ای خوشا راه دین و امر خدای

از گل تیره رو برآر دو پای ...

... که کند با قضای او آهی

جز فرومایه ای و گمراهی

آه تو با قضای او باد است ...

... نشناسی خدای را به خدا

کو در این راه کردنی کردن

که تواند قفای او خوردن ...

... شد زبانش به حق اناالحق گوی

راه دین صنعت و عبارت نیست

جز خرابی در او عمارت نیست ...

... فلک و طبع و رنگ بوقلمون

راه دور از دل درنگی تست

کفر و دین از پی دو رنگی توست ...

... هست در دین هزار و یک درگاه

کمترش آنکه بی تو دارد راه

گر چو زنبور خانه خواهی تن ...

... تا نداردت آه سرگردان

آه را هم ز راه واگردان

با قضا سود کی کند حذرت ...

... آتشی را همی کند تسلیم

داغ نمرود و باغ ابراهیم

تا نگشتی به سوی خویش گدای ...

... گرد گردان چو گوی گرد هوا

گفت پس من دلیل راه توام

جبرییلم که نیکخواه توام ...

... وانکه او بدگرست و آلوده

گشت در رنج راه فرسوده

درشکن بام و بوم قلب سلیم ...

... نیست گوشی نصیب زمزمه ای

گه بخواندی مرا به راه مجاز

خیره بگشاده چون خران آواز ...

... گه به سوی شراب راند مرا

گه به راه سرود خواند مرا

گه شکستی چوچوب را سکنه ...

... تا زتو عقل و هوش تو برمد

راه دین صنعت و عبارت نیست

نحو و تصریف و استعارت نیست ...

... آه رعنایی طبیعت تست

راه بینایی شریعت تست

آینه روشنست راه شما

پرده آینه است آه شما

انبیا راستان دین بودند

خلق را راه راست بنمودند

چون به غرب فنا فرو رفتند ...

... خاص در بند لذت و شهوات

عام در بند هزل و تراهات

مندرس گشته علم دین خدای ...

... بر چپ و راست غول و پیش نهنگ

راهبر گشته کور و همره لنگ

خفته جهل را ز پر خوابی ...

... پر ضلالت جهان و پر نیرنگ

بر خردمند راه دین شده تنگ

بانگ برداشته سحرگاهان

سگ و خر در جهان گمراهان

ای سنایی چو بر گرفتی کلک ...