گنجور

 
سنایی

بارگی را بساز آلت و زین

از پی بارگاه علّیّین

با دعا یار کن انابتِ حق

تا قبولت کند اجابتِ حق

گه گه آیی ز بهر فرض نماز

از حقیقت جدا قرین مجاز

بی‌دعا و تضرّع و زاری

یک دو رکعت بغفله بگزاری

ظن چنان آیدت که هست نماز

به خدای ار دهندت ایچ جواز

بی‌تو باشد به پاک برگیرد

کز تو آلوده گشت نپذیرد

نامه‌ای کز زبان درد روَد

آن رسول از جهان مرد روَد

چون ز نزد نیاز باشد پیک

از تو یارب بُوَد وزو لبیک

نه جوانی که حرفش آلاید

بل جوانی که جان بیاساید

کرده در ره دعای ما برجای

صد هزاران عوان صوتْ سرای

راه از این و از آن چه باید جست

درد تو رهنمای مقصد تست

با رعونت شوی به نزد خدای

جامهٔ کبریا کشان در پای

همچو خواجه که در خرام شود

به برِ بنده و غلام شود

بار منّت نهی همی بر وی

که منم دوستدار عزّ علی

دوست دانی نه بنده مر خود را

این بود رسم مرد بخرد را

این چنین طاعت ای پسر آن به

که نیاری برش بر و مسته

بی‌هُدی آدمی کم از دده است

هرکه او بی‌هُدیست بیهده است

توبه زین طاعت تو ای نادان

خویشتن را دگر تو بنده مخوان

گر ترا در زمانه بودی عون

کم نبودی به فعل از فرعون

که وی از غایت پریشانی

وز کمال غرور و نادانی

چون سرِ بندگی و عجز نداشت

پرده از روی کار خود برداشت

گفت من برتر از خدایانم

در جهان از بلند رایانم

همه را این غرور و نخوت هست

لفظ فرعون بهر جبلت هست

لیکن از بیم سر نیارد گفت

دارد آن راز خویشتن بنهفت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]