گنجور

 
سنایی

باش تا روز عرض بر یزدان

گلهٔ جان تو کند قرآن

گوید این ماحل مصدّق تو

چند باطل کشید بر حق تو

گوید ای کردگار می‌دانی

آشکارا چنانکه پنهانی

شب و روزم بخواند با فریاد

داد یک حرف من به صدق نداد

حق نحو و معانی و اعراب

زو ندیدم به صدق در محراب

حنجره در سرود نیک آید

جامهٔ غم کبود نیک آید

به جز از گفت و گوی دمدمه‌ای

نیست گوشی نصیب زمزمه‌ای

گه بخواندی مرا به راه مجاز

خیره بگشاده چون خران آواز

که بسی لاف زد به دعوی ما

پس ندانست قدر معنی ما

سوی میدان خاص اسب بتاخت

روی ما از نقاب ما نشناخت

بر سرِ کوی ما ز زشت و نکو

سگی آمد کسی نیامد ازو

عقل و جان را به حکم من نسپرد

سوی رای و هوای خویشم برد

گه به تیغ هوا بخست مرا

گاه بر دام نفس بست مرا

گه به سوی شراب راند مرا

گه به راه سرود خواند مرا

گه شکستی چوچوب را سکنه

سر و روی حروفم از شکنه

گه چو قوّال کرده از نغمه

متفرّق حروفم از زخمه

ای مدبّر ز مُدبری چونین

خواهم انصاف تو به یوم‌الدین

در سرای مجاز از سر ناز

گه به بازار و گه به بانگ نماز

جلوه کردی برای اعجازی

گه به حرفی و گه به آوازی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]