گنجور

 
سنایی

آن زمان کاین حجاب برگیرند

کارها جملگی ز سر گیرند

بد و نیک تو بر تو بوتهٔ اوست

تا بدانی که دشمنی یا دوست

تا در این بوته زرّ پخته شوی

راست چون سیم خام سخته شوی

خَبث خُبث تو بسوزد پاک

بگذرد خاک پایت از افلاک

فلک‌المستقیم جای تو شد

چون خدای تو رهنمای تو شد

کاین که نه چرخ و چار ارکانست

آزمایش‌ سرای یزدانست

نیک و بد را که آن به پرده درست

آزمون پرده‌ساز و جلوه‌گر است

چیست به زین که نزد دشمن و دوست

بوته و کوره و ترازو اوست

آزمایش جدا کند پس و پیش

کَه و دانه بدو سره کم و بیش

در خیال ار فزون و کاست بود

آزمایش گواه راست بود

آدمی را که بر سقر گذرست

جلوه‌گر کفر و دین و خیر و شرست

تا چو در بوتهٔ هلاک شود

زانچه آلوده گشت پاک شود

شد هلاک ار دلش نباشد پاک

ور بود پاک از این سفرش چه باک

پاک رو زین سرای پر شر و شور

ورنه گردی به زیر پای ستور

آنکه او پاک رفت زین منزل

گشت زادِ رهش همه حاصل

وانکه او بدگرست و آلوده

گشت در رنج راه فرسوده

درشکن بام و بوم قلب سلیم

به کلام آی و درگذر ز کلیم