... درستی خواست از پیران آن دیر

که بودند آگه از چرخ کهن سیر

که فردا جای آن خوبان کدام است ...

... قدم گاهش زمین را خسته دارد

شتابش چرخ را آهسته دارد

فلک با او به میدان کند شمشیر ...

... تکاور دستبرد از باد می برد

زمین را دور چرخ از یاد می برد

سپیده دم چو دم بر زد سپیدی

سیاهی خواند حرف ناامیدی

هزاران نرگس از چرخ جهان گرد

فرو شد تا بر آمد یک گل زرد ...

... حصارش نیل شد یعنی شبانگاه

ز چرخ نیلگون سر بر زد آن ماه

تن سیمینش می غلطید در آب ...

... حسابی کرد با خود کاین جوان مرد

که زد بر گرد من چون چرخ ناورد

شگفت آید مرا گر یار من نیست ...

... که شاه چین و زنگ از تخت شد دور

گشاد این ترک خو چرخ کیانی

ز هندوی دو چشمش پاسبانی ...

... که تا بازی کند با لعبتان شاد

دگر ره چرخ لعبت باز دستی

به بازی برد با لعبت پرستی ...

... که باز آن شیشه را هم سنگ نشکست

فغان زین چرخ کز نیرنگ سازی

گهی شیشه کند گه شیشه بازی ...

... گوزنانش به شب هم راز بودند

نمودی روز و شب چون چرخ نآورد

نخوردی و نیآشامیدی از درد ...

... نرفت از خوی او خامی چو کیمخت

قمار ستان چرخ نیم خایه

بسی پرمایه را برده است مایه ...

... که یک ساعت ز نزدیکان نه ای دور

چو دور چرخ با هر کس بسازی

چو گیتی با همه کس عشق بازی ...

... که باشد شمع وقت سوختن خوش

گره بین بر سرم چرخ کهن را

بباید خواند و خندید این سخن را ...

... به اول نوبت آخر دودناکم

نخست آتش دهد چرخ آن گهی آب

به حال تشنگان دربین و دریاب ...

... بر آمد ماهتابی سخت روشن

شهنشه نوبتی بر چرخ پیوست

کنار نوبتی را شقه بر بست ...

... جهان پیمایش از گیتی نوردی

گرو برده ز چرخ لاجوردی

به آیین غلامان راه برداشت ...

... چنان بر ساختی الحان موزون

که زهره چرخ می زد گرد گردون

جز او کافزون شمرد از زهره خود را ...

... ستای باربد برداشت آهنگ

عراقی وار بانگ از چرخ بگذاشت

به آهنگ عراق این بانگ برداشت ...

... برون از گنبد است آواز آن مرد

نه ز انجم گوید و نز چرخ اعلاش

که نقشند این دو او شاگرد نقاش ...

... مشو مغرور چون گرگ کمان گیر

که بر دل چرخ ناگه می زند تیر

زاغ و بوم ...

... که تلخک را ز ترشک باز نشناخت

حصار چرخ چون زندان سرایی ست

کمر در بسته گردش اژدهایی ست ...

... بده دنیا مکن کز بهر هیچت

دهد این چرخ پیچاپیچ پیچت

ز خود بگذر که با این چار پیوند ...

... چو خوشه سر مکش کز پا درایی

مدارا کن که خوی چرخ تند است

به همت رو که پای عمر کند است ...

... خریدندش به چندان دلپسندی

رساندندش به چرخ از سربلندی

پذیرفتند چندان ملک و مالم ...

... خروش ارغنون و ناله چنگ

رسانیده به چرخ زهره آهنگ

بریشم زن نواها بر کشیده ...

... چو بر خواندم دعای دولت شاه

ز بازی های چرخش کردم آگاه

که من یاقوت این تاج مکلل ...