چو مشگینجعدِ شب را شانه کردند
چراغ روز را پروانه کردند
به زیر تختهنرد آبنوسی
نهان شد کعبتین سندروسی
بر آمد مشتری منشور بر دست
که شاه از بند و شاپور از بلا رست
در آن دیر کهن فرزانه شاپور
فرو آسود کز ره بود رنجور
درستی خواست از پیران آن دیر
که بودند آگه از چرخِ کهنسیر
که فردا جای آن خوبان کدام است؟
کدامین آب و سبزیشان مقام است؟
خبر دادنش آن فرزانهپیران
ز نزهتگاهِ آن اقلیمگیران
که در پایان این کوهِ گرانسنگ
چمنگاهی است گِردَش بیشهای تنگ
سحرگه آن سهیسروانِ سرمست
بدان مشگینچمن خواهند پیوست
چو شد دوران سنجابی و شقدوز
سمور شب نهفت از قاقُم روز
سر از البرز بر زد جرم خورشید
جهان را تازه کرد آیین جمشید
پگهتر زان بتان عشرتانگیز
میان در بست شاپور سحرخیز
بر آن سبزه شبیخون کرد پیشی
که با آن سرخ گلها داشت خویشی
خجسته کاغذی بگرفت در دست
به عینه صورت خسرو در او بست
بر آن صورت چو صنعت کرد لَختی
بدوسانید بر ساق درختی
وز آن جا چون پری شد ناپدیدار
رسیدند آن پریرویان پریوار
به سرسبزی بر آن سبزه نشستند
گهی شمشاد و گه گلدسته بستند
گه از گلها گلاب انگیختندی
گه از خنده طبرزد ریختندی
عروسانی زناشویی ندیده
به کابین از جهان خود را خریده
نشسته هر یکی چون دوست با دوست
نمیگنجید کس چون غنچه در پوست
مِی آوردند و در می دل نشاندند
گل آوردند و بر گل می فشاندند
نهاده باده بر کف ماه و انجم
جهان خالی ز دیو و دیو مردم
همه تن شهوت آن پاکیزگان را
چنان کائین بود دوشیزگان را
چو محرم بود جای از چشم اغیار
ز مستی رقصشان آورد در کار
گه این میداد بر گلها درودی
گه آن میگفت با بلبل سرودی
ندانستند جز شادی شماری
نه جز خرمدلی دیدند کاری
در آن شیرینلبان رخسار شیرین
چو ماهی بود گرد ماه پروین
به یاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد
چو خودبین شد که دارد صورت ماه
بر آن صورت فتادش چشم ناگاه
به خوبان گفت کآن صورت بیارید
که کرده است این رقم؟ پنهان مدارید
بیاوردند صورت پیش دلبند
بر آن صورت فرو شد ساعتی چند
نه دل میداد ازو دل بر گرفتن
نه میشایستش اندر بر گرفتن
به هر دیداری از وی مست میشد
به هر جامی که خورد از دست میشد
چو میدید از هوس میشد دلش سست
چو میکردند پنهان، باز میجست
نگهبانان بترسیدند از آن کار
کز آن صورت شود شیرین گرفتار
دریدند از هم آن نقش گزین را
که رنگ از روی بردی نقش چین را
چو شیرین نام صورت برد، گفتند
که آن تمثال را دیوان نهفتند
پریزار است ازین صحرا گریزیم
به صحرای دگر افتیم و خیزیم
از آن مجمر چو آتش گرم گشتند
سپندی سوختند و در گذشتند
کواکب را به دود آتش نشاندند
جنیبت را به دیگر دشت راندند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیف زیباییهای شب و روز و عشق در طبیعت به تصویر کشیده شده است. شخصیت شاپور، با همراهی پیران دانا، به جستجوی جایی زیبا میپردازد که در آن عشق و شادی وجود دارد. در این مکان، طبیعت با گلها و عطرها زینت یافته و عروسان خوشبختانه در کنار یکدیگر نشستهاند. در میان شادی و سرور، شخصیتی به شکل زیبا و دلربا ظاهر میشود که توجه همگان را جلب میکند. اما نگهبانان از این وضعیت نگران میشوند و تصمیم به دوری از این زیباییها میگیرند. در نهایت، طبیعت و عشق به هم آمیخته شده و همه شاداب و خوشحال در کنار هم زندگی میکنند و از زیباییهای زندگی لذت میبرند.
هوش مصنوعی: زمانی که شب با موهای سیاه و مجعدش به خواب میرود، صبح با روشناییاش به مانند پروانهای زیبا به زندگی بازمیگردد.
آبنوس: چوب درخت آبنوس که سیاهرنگ، سخت و گرانبهاست. کعبتین: دو طاس کوچک که در بازی تختهنرد میاندازند. سندروس: صمغی است زرد رنگ از درخت سرو کوهی که با آن دانهٔ تسبیح و گردنبند و ... میسازند.
هوش مصنوعی: مشتری در آسمان درخشید و به دست افتاده شد، که شاه از بند و شاپور از سختیها نجات یافتند.
هوش مصنوعی: در آن معبد قدیمی، حکیم شاپور استراحت کرد چون از راه دچار خستگی شد.
هوش مصنوعی: درستکاری را از سالخوردگان آن معبد خواستهاند، چون آنها از دایرهٔ دوران قدیم آگاه بودند.
هوش مصنوعی: فردا باید صبر کرد و دید که جایگاه آن نیکان و محبوبان کجا خواهد بود و چه گونه سرسبز و زیبا خواهند بود.
هوش مصنوعی: فرزانه پیران از خوشیها و زیباییهای آن سرزمین به ما خبر داد.
هوش مصنوعی: در انتهای این کوه باارزش، یک چمنزار وجود دارد که در اطراف آن، جنگلی کوچک قرار دارد.
هوش مصنوعی: در صبح زود، آن دو سرو بلند و خوشاندام که سرمست هستند، به آن باغ زیبا و خوشبو خواهند پیوست.
هوش مصنوعی: وقتی زمان سنجاب فرامیرسد و روز به شب تبدیل میشود، سمور در کنار قاقم، به خواب میرود.
هوش مصنوعی: خورشید از بالای کوه البرز طلوع کرد و جهان را با نور و زیبایی خود تازه و زنده ساخت، به گونهای که یاد و روش جمشید را زنده کرد.
شاپور صبحزودتر از آن زیبارویان بیدار شد و لباس پوشید. (میان بستن در اینجا یعنی لباس روز پوشیدن. بستن شال کمر مخصوص لباس روز و کار بوده است. از همین روی میان بستن به معنی خدمت کردن، قصد کردن و آماده شدن نیز هست.)
هوش مصنوعی: پیشی به روی آن سبزه هجوم آورد، چرا که با آن گلهای سرخ نسبتی داشت.
هوش مصنوعی: کسی کاغذی را در دست گرفت و تصویری از خسرو را به وضوح بر روی آن قرار داد.
هوش مصنوعی: هنر دست به زیبایی چهرهای زده و بر ساقه درختی به آرامی آراسته شده است.
هوش مصنوعی: از آنجا که او مانند پری ناپدید شد، آن پریروها به او رسیدند.
هوش مصنوعی: در محیطی سرسبز و خوش آب و هوا، گاهی درختان شمشاد و گاهی گلها را آرایش میدهند.
هوش مصنوعی: گاهی از گلها عطر خوشی بهدست میآورند و گاهی هم از لبخند، شادی و سرور را پخش میکنند.
هوش مصنوعی: عروسها که هنوز ازدواج نکردهاند، دنیای خود را با کابیناش خریداری کردهاند.
هوش مصنوعی: هر کسی به گونهای در کنار دوستش نشسته که مانند غنچهای نمیتواند در پوست خودش جایی بگیرد.
هوش مصنوعی: شراب آوردند و در دل آدمی نشاندند، گل آوردند و بر روی گلها میپاشیدند.
هوش مصنوعی: نوشیدنی را در دست ماه و ستارهها گذاشتهام و جهانی که خالی از دیوان و اهریمنان است، به تصویر کشیدهام.
هوش مصنوعی: تمام بدن شهوت آن پاکیزگان مانند وجود دوشیزگان است.
هوش مصنوعی: زمانی که در میان عزیزان و دوستان به سر میبری، دیگر نیازی نیست نگران نگاه مردم غریبه باشی؛ زیرا از شادی و عشق آنها به وجد میآیی و در دنیای شگفتانگیزشان غرق میشوی.
هوش مصنوعی: گاهی این فرشتهٔ عشق به گلها سلام میدهد و گاهی با بلبل آهنگ میخواند.
هوش مصنوعی: اینان ندانستند که جز شادی و خوشحالی چیزی نمیشناسند و هیچ کار دیگری جز دلشاد بودن را ندیدند.
هوش مصنوعی: در آنجا که لبان شیرین، چهرهای زیبا و دلنشین دارد، همچون ماه تابان در دور دستهای پروین به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به یاد افرادی که مهربانند، شادی میکرد و گاهی به دیگران نوشیدنی میداد و گاهی هم خودش مینوشید.
هوش مصنوعی: وقتی کسی به خود مینگرد و زیباییاش را دستکم میگیرد، ناگهان متوجه میشود که چقدر جذاب و زیباست.
هوش مصنوعی: به خوبان بگویید که آن چهره زیبا را به نمایش بگذارند، زیرا این نقشی که به وجود آمده، حاصل کار خودشان است و نباید آن را پنهان کنند.
هوش مصنوعی: برای معاینه و بررسی زیبایی، صورتی را به پیشِ محبوب آوردند و او برای مدتی به تماشای آن مشغول شد.
هوش مصنوعی: او نه دل را میداد که کسی دلش را از او بگیرد، و نه به اندازهای شایسته بود که کسی بخواهد دلش را بگیرد.
هوش مصنوعی: هر بار که او را میدیدم، سرشار از شوق و مستی میشدم و هر جرعهای که از دست او مینوشیدم، مرا به حالت مستی میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی او از خواستههایش آگاه میشد، دلش ضعیف میشد و وقتی که موضوعات را پنهانی حل میکردند، دوباره به دنبال آنها میرفت.
هوش مصنوعی: نگهبانان از این کار ترسیدند، زیرا ممکن است به دلیل آن، کسی با چهره زیبا و شیرین گرفتار شود.
هوش مصنوعی: آنها از همدیگر آن نقش برجسته و زیبا را پاره کردند، چون که رنگ و جذابیت از روی چهرهات به آن نقش زیبا افزوده شده بود.
هوش مصنوعی: وقتی نام شیرین بر روی آن چهره گذاشته شد، گفتند که این تصویر را دیوان پنهان کردهاند.
این صحرا مکان پریان است بهتر آنکه برای رقص به صحرایی دیگر برویم.
هوش مصنوعی: از آن مشعل که وقتی آتش به او رسید، چوبهای خوشبو سوخته و از میان رفتند.
هوش مصنوعی: ستارهها را در دود آتش جای دادند و موجودات شگفتانگیز را به دشت دیگری فرستادند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.