گنجور

 
۲۶۲۱

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

... رخساره سروی و خط سبز نگاری ست

هر لاله و سنبل که سر از خاک برآورد

ساقی قدح باده گلرنگ به چرخ آر ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۲

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

... ز چشم جان فشان نقش خیالت

چو عکس لاله در جو می نماید

خطت نقشی ست گویا لیک خاموش ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۳

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

تا به روی از دیده اشک لاله گون می آیدم

دم به دم از گریه خود بوی خون می آیدم ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۴

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

... سرخ رویم همچو گل ای سرو ازین معنی که هست

آب روی من ز اشک لاله گون خویشتن

شام هجران است برخیز ای خیالی و دمی ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۵

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

... درست نیست به قول خرد شهادت او

اگر چو لاله به اقبال بندگی گل نیز

قبول داغ تو یابد زهی سعادت او ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۶

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۱

 

لاله کز گل می برد دل چهره رعنای او

چون کند چون نیست کس را با رخت پروای او ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۷

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

... که سر بیخبران را به رمز دریابی

اگر چو لاله بدانی ز بیوفایی عمر

بسی ز آتش دل داغ بر جگر یابی ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۸

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح خواجه عصمت بخارایی که استاد خیالی بوده

 

... به باغ دهر سبب بیوفایی عمر است

که لاله غرقه خون است و مرغ نوحه گر است

اگرچه هیچ ندارم به غیر گوهر اشک

به روی دوست که آن نیز جمله در نظر است

مرا چو لاله ز گلزار دهر رنگی نیست

جز اینکه ز آتش اندیشه داغ بر جگر است ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۲۹

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » مسمط

 

... آمد بهار و تازه شد از سر روان باغ

صف برکشید لاله کران تا کران باغ

بلبل صلای عشق بزد در میان باغ ...

خیالی بخارایی
 
۲۶۳۰

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا

چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا

نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۱

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 
گر بود با من به صلح و گر به جنگ رو نگرداند دل از وی هیچ نگ بعد ازین ناموس را یکسان کنم راست ناید عشق چون با نام و ننگ زاهدا دست از من مسکین بشو طشت من افتاد از بام این درنگ با لب او قند دعوی می کند کله او را فرو کوبی به سنگ بر سر بازار خندان می گذشت شکر آمد از دهان او به تنگ ای دل اکنون حاضر آن غمزه باش کز سپر بیرون شود تیر خدنگ دیده صوفی چو گردد خاک راه لآله روید از گل او زرد رنگ
صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۲

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

دل که در دست فراق صنمی پاماله

داغ دارد به جگر زآتش غم چون لاله

نیست کوکب که شب از سقف سما پران است ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۳

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع زنان

 

... مرد بر خیز تا بهار کنیم

روی خود سوی لاله زار کنیم

غوژه ای نیست این زمان موجود ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۴

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸۰

 

... در بوستان زخانه حلواگران شهر

بشکفته زلبیای عسل همچو لاله بود

صوفی ز اشتیاق کباب تنور پخت ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۵

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵۳ - قال رخوت البیت فی لسان الحال المسماه

 

... بجز از غصه و غم هیچ نمی نوشم چون

چه برم غیر خیال رخ آن لاله عذار

چون درین واقعه من بی خور و خوابم ای دیگ ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۶

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲ - در صفت عاشق شدن جوانی

 

... بود به همسایه یکی آن جوان

سرو قدی لاله رخی آن زمان

دلبر بالا قلم جان گداز ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۷

صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۳ - نامه اول

 

ای صنم لاله رخ گلعذار

گوش به حال من بیچاره دار ...

... بهر خدا در من مسکین نگر

ای صنم لاله رخ لب شکر

صوفی درویش هوا خواه تست ...

صوفی محمد هروی
 
۲۶۳۸

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۲ - جنگنامه موئینه و کتان

 

... چه شد که سبزه بزیلو فکندنست سمر

گلست و لاله چو والای سرخ و اطلس آل

لباس شاهد باغ و شکوفه اش چادر ...

نظام قاری
 
۲۶۳۹

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۹ - اوحدی فرماید

 

... سالکان مسالک اطوار

از گل شرب و لاله والا

گلستانیست کلبه تجار ...

نظام قاری
 
۲۶۴۰

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۳ - مولانا حافظ فرماید

 

دل ما بدور رویت زچمن فراغ دارد

که چو سر و پای بندست و چو لاله داغ دارد

در جواب او ...

نظام قاری
 
 
۱
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۳۶۲