آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
باشد دوای سینه بلی گلشکر مرا
بر دیده ها نشست چو تیر تو کاشکی
بودی به جای هر مژه چشم دگر مرا
عشق ترا چگونه نهان سازمت که هست
لبهای خشک شاهد و چشمان تر مرا
حال دلم شدست پریشان چو خط یار
بر هم ز دست شورش دور قمر مرا
صوفی مگر به منزل مقصود راه یافت
آری، دلیل عشق تو شد راهبر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و درد دل شاعر است. چشم نرگس آن پسر به شدت بر دل شاعر تاثیر گذاشته و او را غمگین و همچنان افسرده کرده است. شاعر در تلاش است تا نیک و بد را در تقدیر خود بفهمد و میگوید دردش تنها با لبان محبوبش مداوا میشود. عشق او به قدری عمیق است که نمیتواند آن را پنهان کند و این احساساتش به صورت واضح بر چهرهاش نمایان است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که عشق آن پسر راهنمای او به سوی مقصد مطلوبش است.
هوش مصنوعی: چشم زیبا و جذاب آن پسر مرا به حالتی دچار کرده است که مانند لالهای در خون دلم غرق شدهام.
هوش مصنوعی: همانطور که خوب و بد به تقدیر و سرنوشت مربوط میشود، من چگونه میتوانم زاهد و پرهیزکار باشم در حالی که این اندازه به قضا و تقدیر مربوط است؟
هوش مصنوعی: در قلبم درد و رنجی وجود دارد که تنها لبهای او میتواند آن را درمان کند. بله، گل من همان دوای سینهام است.
هوش مصنوعی: چقدر دوست داشتم که تو به جای هر مژهای که در چشمانم است، یاری برای دلم باشی، چرا که تیرِ عشقات بر چشمانم نشسته است.
هوش مصنوعی: عشق تو را چگونه میتوانم پنهان کنم، در حالی که لبهای خشک این معشوق و چشمان اشکبار من، این احساس را فاش میکنند؟
هوش مصنوعی: حالم بسیار آشفته است، مانند خطی که محبوبم به هم زده است. شور و هیجان من به اندازهی دوری از قمر نازنینم است.
هوش مصنوعی: صوفی فقط وقتی به هدف نهایی خود میرسد که عشق تو راهنمای او باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
[...]
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
بر قول مدعی مکش ای فتنهگر مرا
گر میکشی بکش به گناه دگر مرا
پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقَدَر مرا
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.