گنجور

 
۲۶۲۱

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۵ - مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را

 

... سده چون شد آب ناید در جگر

گر خورد دریا رود جایی دگر

لاجرم آماس گیرد دست و پا ...

مولانا
 
۲۶۲۲

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶۲ - دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا

 

... که ز گفتن لب تواند دوختن

درخور دریا نشد جز مرغ آب

فهم کن والله اعلم بالصواب

او به دریا رفت و مرغ آبی نبود

گشت غرقه دست گیرش ای ودود

مولانا
 
۲۶۲۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۲ - تشبیه نص با قیاس

 

... مکرشان گر خلق را شیدا کند

هم ز دریا تاسه شان رسوا کند

واندرین یم ماهیان پر فن اند

مار را از سحر ماهی می کنند

ماهیان قعر دریای جلال

بحرشان آموخته سحر حلال ...

مولانا
 
۲۶۲۷

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۹ - حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان

 

... هیچ دانی چه خبر آوردنست

زین خبر جوشد دل دریا و کان

زین خبر لرزان شود هفت آسمان ...

مولانا
 
۲۶۲۹

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۲ - قصهٔ رستن خروب در گوشهٔ مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیه‌السلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت

 

... هل سباحت را رها کن کبر و کین

نیست جیحون نیست جو دریاست این

وانگهان دریای ژرف بی پناه

در رباید هفت دریا را چو کاه

عشق چون کشتی بود بهر خواص ...

مولانا
 
۲۶۳۱

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۳ - تفسیر اوجس فی نفسه خیفة موسی قلنا لا تخف انک انت الاعلی

 

... عقل بی تمییز را بینا کنم

گرچه چون دریا برآوردند کف

موسیا تو غالب آیی لا تخف ...

مولانا
 
۲۶۳۲

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۷ - اعتراض کردن معترضی بر رسول علیه‌السلام بر امیر کردن آن هذیلی

 

... بحر می جوید ترا جو را مجو

از اشارتهای دریا سر متاب

ختم کن والله اعلم بالصواب ...

مولانا
 
۲۶۳۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۵ - شخصی به وقت استنجا می‌گفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق می‌گفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت

 

... شب رو و پنهان روی کن چون عسس

سوی دریا عزم کن زین آب گیر

بحر جو و ترک این گرداب گیر ...

... خواب خود در چشم ترسنده کجاست

رفت آن ماهی ره دریا گرفت

راه دور و پهنه پهنا گرفت ...

... رفت آخر سوی امن و عافیت

خویشتن افکند در دریای ژرف

که نیابد حد آن را هیچ طرف ...

مولانا
 
۲۶۳۴

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۷ - چاره اندیشیدن آن ماهی نیم‌عاقل و خود را مرده کردن

 

... چونک ماند از سایه عاقل جدا

کو سوی دریا شد و از غم عتیق

فوت شد از من چنان نیکو رفیق ...

... وا رهم زین محنت گردن شکن

من نسازم جز به دریایی وطن

آبگیری را نسازم من سکن ...

مولانا
 
۲۶۳۵

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۹۶ - گفتن موسی علیه‌السلام فرعون را کی از من یک پند قبول کن و چهار فضیلت عوض بستان

 

... مردم و دیو و پری و مرغ را

خالق دریا و دشت و کوه و تیه

ملکت او بی حد و او بی شبیه ...

مولانا
 
۲۶۳۶

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۲ - مشورت کردن فرعون با ایسیه در ایمان آوردن به موسی علیه‌السلام

 

... که فنا گردد بدین هر دو هلاک

چون به اصل خود که دریا بود جست

از تف خورشید و باد و خاک رست

ظاهرش گم گشت در دریا و لیک

ذات او معصوم و پا بر جا و نیک ...

... هین بده ای قطره خود را این شرف

در کف دریا شو آمن از تلف

خود کرا آید چنین دولت به دست ...

مولانا
 
۲۶۳۷

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۳ - قصهٔ باز پادشاه و کمپیر زن

 

... چشم نیک از چشم بد با درد و داغ

چشم دریا بسطتی کز بسط او

هر دو عالم می نماید تار مو ...

مولانا
 
۲۶۳۸

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۸ - بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نه‌ای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش

 

... این چنین فرمود این شاه رسل

که منم کشتی درین دریای کل

یا کسی کو در بصیرتهای من

شد خلیفه راستی بر جای من

کشتی نوحیم در دریا که تا

رو نگردانی ز کشتی ای فتی ...

مولانا
 
۲۶۳۹

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۰ - تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه

 

... متصل گردد بدان بحر الست

چونک شد دریا ز هر تغییر رست

منفذی یابد در آن بحر عسل ...

... برنویس احوال خود با آب زر

بهر هر دریادلی نیکوگهر

آب نیلست این حدیث جان فزا ...

مولانا
 
۲۶۴۰

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰ - گواهی فعل و قول بیرونی بر ضمیر و نور اندرونی

 

... این گواه فعل و قول از وی بجو

کو به دریا نیست واصل هم چو جو

مولانا
 
 
۱
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۱۳۴
۳۷۳