بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ
اندر آن بودیم کان شخص از عسس
راند اندر باغ از خوفی فرس
بود اندر باغ آن صاحبجمال
کز غمش این در عنا بد هشت سال
سایهٔ او را نبود امکان دید
همچو عنقا وصف او را میشنید
جز یکی لقیه که اول از قضا
بر وی افتاد و شد او را دلربا
بعد از آن چندان که میکوشید او
خود مجالش مینداد آن تندخو
نه به لابه چاره بودش نه به مال
چشم پر و بیطمع بود آن نهال
عاشق هر پیشهای و مطلبی
حق بیالود اول کارش لبی
چون بدان آسیب در جست آمدند
پیش پاشان مینهد هر روز بند
چون در افکندش بجست و جوی کار
بعد از آن در بست که کابین بیار
هم بر آن بو میتنند و میروند
هر دمی راجی و آیس میشوند
هر کسی را هست اومید بری
که گشادندش در آن روزی دری
باز در بستندش و آن درپرست
بر همان اومید آتش پا شدست
چون درآمد خوش در آن باغ آن جوان
خود فرو شد پا به گنجش ناگهان
مر عسس را ساخته یزدان سبب
تا ز بیم او دود در باغ شب
بیند آن معشوقه را او با چراغ
طالب انگشتری در جوی باغ
پس قرین میکرد از ذوق آن نفس
با ثنای حق دعای آن عسس
که زیان کردم عسس را از گریز
بیست چندان سیم و زر بر وی بریز
از عوانی مر ورا آزاد کن
آنچنان که شادم او را شاد کن
سعد دارش این جهان و آن جهان
از عوانی و سگیاش وا رهان
گرچه خوی آن عوان هست ای خدا
که هماره خلق را خواهد بلا
گر خبر آید که شه جرمی نهاد
بر مسلمانان شود او زفت و شاد
ور خبر آید که شه رحمت نمود
از مسلمانان فکند آن را به جود
ماتمی در جان او افتد از آن
صد چنین ادبارها دارد عوان
او عوان را در دعا در میکشید
کز عوان او را چنان راحت رسید
بر همه زهر و برو تریاق بود
آن عوان پیوند آن مشتاق بود
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
در زمانه هیچ زهر و قند نیست
که یکی را پا دگر را بند نیست
مر یکی را پا دگر را پایبند
مر یکی را زهر و بر دیگر چو قند
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی باشد ممات
خلق آبی را بود دریا چو باغ
خلق خاکی را بود آن مرگ و داغ
همچنین بر میشمر ای مرد کار
نسبت این از یکی کس تا هزار
زید اندر حق آن شیطان بود
در حق شخصی دگر سلطان بود
آن بگوید زید صدیق سنیست
وین بگوید زید گبر کشتنیست
گر تو خواهی کو ترا باشد شکر
پس ورا از چشم عشاقش نگر
منگر از چشم خودت آن خوب را
بین به چشم طالبان مطلوب را
چشم خود بر بند زان خوشچشم تو
عاریت کن چشم از عشاق او
بلک ازو کن عاریت چشم و نظر
پس ز چشم او بروی او نگر
تا شوی آمن ز سیری و ملال
گفت کان الله له زین ذوالجلال
چشم او من باشم و دست و دلش
تا رهد از مدبریها مقبلش
هر چه مکروه ست چون شد او دلیل
سوی محبوبت حبیبست و خلیل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان عاشقی بیان شده که به خاطر ترس از عسس (مامور پلیس) در باغی مخفی شده است. معشوقه او، که زیبایی منحصربهفردی دارد، سالها در غم او بوده است. عشق او چنان عمیق است که حتی با وجود مشکلات و موانع، او هر روز به سراغ معشوقهاش میرود و امید دارد که روزی موفق شود با او ببیند. در این میان، عسس هم که از علاقهاش به معشوقه مطلع شده، به او دعا میکند تا از زحمتها و سختیها رهایی یابد.
شاعر در اینجا به نسبتهای بین افراد و تأثیر آنها بر یکدیگر اشاره میکند و میگوید که در زندگی، خوشی و ناخوشیها همواره در کنار هم وجود دارند و هیچ چیزی مطلق نیست. در نهایت، او به خواننده این پیام را میدهد که محبت و عشق میتواند انسان را از سختیها رها کند و به او امید بخشد.
هوش مصنوعی: در آن زمان، ما در باغی بودیم که نگرانی از حضور نگهبان باعث فرار شخصی شد.
هوش مصنوعی: در باغ آن شخص زیبا، به خاطر غم او بیوقفه هشت سال در این حال و روز هستم.
هوش مصنوعی: شما نمیتوانید سایه او را ببینید، همانطور که امکان ندارد خود عنقا را دید. فقط میتوانید وصف و ویژگیهای او را بشنوید.
هوش مصنوعی: جز یک شگفتی که به طور ناگهانی بر او نازل شد و او را جذاب کرد.
هوش مصنوعی: او هرچقدر که تلاش میکرد، آن فرد تندخو به او اجازه نمیداد.
هوش مصنوعی: آن درخت نه به زاری و التماس نیاز داشت و نه به ثروت، بلکه بدون طمع، چشمانش پر از خلوص و صفا بود.
هوش مصنوعی: هر کسی در عشق و حرفهای خاص خود غرق شده است و در آغاز راهش، زبانش یا گفتهاش حقایق را بیدار میکند و به حقیقت نزدیک میسازد.
هوش مصنوعی: زمانی که به سراغ آسیب و مشکل میروند، هر روز مانند بند به پای خود میافکنند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه او را به زمین انداخت، به جستجوی کار مشغول شد و بعد از آن به صحبت در مورد مهر و موم نکاح پرداخت.
هوش مصنوعی: هر لحظه، عطر و بوی خاصی را به جان میپذیرند و در این حال، به آرامش و سکوت میرسند.
هوش مصنوعی: هر کسی امیدی دارد که در آن روز خاص، درها به رویش گشوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: او را دوباره دربستهاند و کسی که با او در ارتباط بوده، همچنان به امیدی که دارد، در آتش عشق او شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که آن جوان خوشچهره به باغ وارد شد، ناگهان خود را در دل زیباییها و گنجینههای آنجا غرق کرد.
هوش مصنوعی: خداوند نگهبانی را قرار داده تا به خاطر ترس او، در باغ شب، دود برپا شود.
هوش مصنوعی: او با چراغی در دست، معشوقهاش را در حالی که به دنبال یک انگشتری در جوی باغ میگردد تماشا میکند.
هوش مصنوعی: پس در شوق و ذوق آن نفس، دعای نگهبان با ستایش خداوند همراه میشود.
هوش مصنوعی: من به خاطر فرار از عذاب و دردسر، به نگهبان مقدار زیادی طلا و نقره هدیه میزنم.
هوش مصنوعی: او را از قید و بندهای زندگی آزاد کن، به گونهای که خودت نیز خوشحال شوی و او را نیز شاد کنی.
هوش مصنوعی: سعد در این دنیا و آن دنیا از بند گناه و پلیدی رها میشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه او به طبع موجب آسیب و بلا برای مردم است، ای خدا، آیا تو همیشه اجازه میدهی که خلق تحت تاثیر او قرار بگیرند؟
هوش مصنوعی: اگر خبر بیاید که پادشاهی بر مسلمانان ظلمی کرده، او به شدت نگران و ناراحت خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر خبر برسد که پادشاه به مسلمانان رحمت کرده و آن را با بخشش خود پخش کند،
هوش مصنوعی: او به خاطر آن همه بدبختیها و ناامیدیها، در دلش حالتی از اندوه و ماتم بوجود آمده است.
هوش مصنوعی: او در دعاهایش عوان را به خود attracted میکرد، چرا که از برکت عوان اینگونه آرامش نصیبش میشد.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در برابر همه مشکلات و رنجها، راهی وجود دارد که میتواند ما را نجات دهد. این راه به نوعی ارتباط و پیوند با علاقه و آرزوهای عمیق فرد مرتبط است. به عبارتی، محبت و اشتیاق میتواند ما را از تلخیها و خطرات زندگی محافظت کند.
هوش مصنوعی: بدی در جهان مطلق نیست و هر نوع بدی به نسبت به چیزی یا کسی دیگر وجود دارد. بنابراین باید با این دیدگاه به بدیها نگاه کرد.
هوش مصنوعی: در این دوران، هیچ چیز کاملاً بد یا خوب وجود ندارد؛ هر چیزی هم میتواند به کسی آسیب بزند و هم به دیگری کمک کند.
هوش مصنوعی: هر کسی در زندگیاش ممکن است تجربههای مختلفی داشته باشد؛ برخی ممکن است با سختیها و تلخیها روبهرو شوند، در حالی که برای دیگران، زندگی پر از شیرینی و لذت است. این تفاوتها در سرنوشت و حال و روز افراد به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: زهر مار برای خودش زندگی به همراه دارد، اما این زهر برای انسان میتواند مرگ و نابودی به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: مردم همچون دریا هستند، برای کسانی که روحشان زنده و شاداب است. اما برای افرادی که در غم و عذاب به سر میبرند، زندگی همچون خاک و مرگ و سوگ میباشد.
هوش مصنوعی: ای مرد، برای دست یافتن به رابطهها و مقایسهها در زندگی، از یک نفر تا هزار نفر را در نظر بگیر و آنها را بشمار.
هوش مصنوعی: زید در حقیقت مانند شیطان است، اما در مورد فرد دیگری مانند سلطانی رفتار میکند.
هوش مصنوعی: یک نفر میگوید زید فردی راستگوی سنی است و دیگری میگوید زید کافر و مستحق مرگ است.
هوش مصنوعی: اگر تو میخواهی کسی را که برایت شیرین است پیدا کنی، پس به چشمهای عاشقانش نگاه کن.
هوش مصنوعی: به آن زیبای دلانگیز از دید خودت نگاه نکن، بلکه به چشم کسانی که به دنبال او هستند، بنگر.
هوش مصنوعی: چشم خود را ببند و از زیبایی نگاه او بهره ببر، چرا که عاشقان او چشم به روی آن باز کردهاند.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به دقت به او نگاه کنی، فقط از او یک نگاه قرضی بگیر و سپس از نگاه او به خودش نگاه کن.
هوش مصنوعی: برای آنکه از سیری و کلافگی در امان باشی، بدان که خداوند دارای جمال و شکوه است.
هوش مصنوعی: چشمان او به من تعلق دارند و دست و دلش منتظرند تا از توطئهها و حرکتهای عاقلانه رهایی یابند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که ناپسند به نظر میرسد، وقتی به عشق و محبت تو میرسد، به محبوب و دوستداشتنی تبدیل میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.