بخش ۴۳ - مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس ویاند و نعرهزنان کی یا لَیْتَ قَوْمي یَعْلَمونَ
آن سگی در کو گدای کور دید
حمله میآورد و دلقش میدرید
گفتهایم این را ولی باری دگر
شد مکرر بهر تاکید خبر
کور گفتش آخر آن یاران تو
بر کهند این دم شکاری صیدجو
قوم تو در کوه میگیرند گور
در میان کوی میگیری تو کور
ترک این تزویر گو شیخ نفور
آب شوری جمع کرده چند کور
کین مریدان من و من آب شور
میخورند از من همی گردند کور
آب خود شیرین کن از بحر لدن
آب بد را دام این کوران مکن
خیز شیران خدا بین گورگیر
تو چو سگ چونی بزرقی کورگیر
گور چه از صید غیر دوست دور
جمله شیر و شیرگیر و مست نور
در نظاره صید و صیادی شه
کرده ترک صید و مرده در وله
همچو مرغ مردهشان بگرفته یار
تا کند او جنس ایشان را شکار
مرغ مرده مضطر اندر وصل و بین
خواندهای القلب بین اصبعین
مرغ مردهش را هر آنک شد شکار
چون ببیند شد شکار شهریار
هر که او زین مرغ مرده سر بتافت
دست آن صیاد را هرگز نیافت
گوید او منگر به مرداری من
عشق شه بین در نگهداری من
من نه مردارم مرا شه کشته است
صورت من شبه مرده گشته است
جنبشم زین پیش بود از بال و پر
جنبشم اکنون ز دست دادگر
جنبش فانیم بیرون شد ز پوست
جنبشم باقیست اکنون چون ازوست
هر که کژ جنبد به پیش جنبشم
گرچه سیمرغست زارش میکشم
هین مرا مرده مبین گر زندهای
در کف شاهم نگر گر بندهای
مرده زنده کرد عیسی از کرم
من به کف خالق عیسی درم
کی بمانم مرده در قبضهٔ خدا
بر کف عیسی مدار این هم روا
عیسیام لیکن هر آنکو یافت جان
از دم من او بماند جاودان
شد ز عیسی زنده لیکن باز مرد
شاد آنکو جان بدین عیسی سپرد
من عصاام در کف موسی خویش
موسیم پنهان و من پیدا به پیش
بر مسلمانان پل دریا شوم
باز بر فرعون اژدها شوم
این عصا را ای پسر تنها مبین
که عصا بیکف حق نبود چنین
موج طوفان هم عصا بد کو ز درد
طنطنهٔ جادوپرستان را بخورد
گر عصاهای خدا را بشمرم
زرق این فرعونیان را بر درم
لیک زین شیرین گیای زهرمند
ترک کن تا چند روزی میچرند
گر نباشد جاه فرعون و سری
از کجا یابد جهنم پروری
فربهش کن آنگهش کش ای قصاب
زانک بیبرگاند در دوزخ کلاب
گر نبودی خصم و دشمن در جهان
پس بمردی خشم اندر مردمان
دوزخ آن خشمست خصمی بایدش
تا زید ور نی رحیمی بکشدش
پس بماندی لطف بیقهر و بدی
پس کمال پادشاهی کی بدی
ریشخندی کردهاند آن منکران
بر مثلها و بیان ذاکران
تو اگر خواهی بکن هم ریشخند
چند خواهی زیست ای مردار چند
شاد باشید ای محبان در نیاز
بر همین در که شود امروز باز
هر حویجی باشدش کردی دگر
در میان باغ از سیر و کبر
هر یکی با جنس خود در کرد خود
از برای پختگی نم میخورد
تو که کرد زعفرانی زعفران
باش و آمیزش مکن با دیگران
آب میخور زعفرانا تا رسی
زعفرانی اندر آن حلوا رسی
در مکن در کرد شلغم پوز خویش
که نگردد با تو او همطبع و کیش
تو بکردی او بکردی مودعه
زانک ارض الله آمد واسعه
خاصه آن ارضی که از پهناوری
در سفر گم میشود دیو و پری
اندر آن بحر و بیابان و جبال
منقطع میگردد اوهام و خیال
این بیابان در بیابانهای او
همچو اندر بحر پر یک تای مو
آب استاده که سیرستش نهان
تازهتر خوشتر ز جوهای روان
کو درون خویش چون جان و روان
سیر پنهان دارد و پای روان
مستمع خفتست کوته کن خطاب
ای خطیب این نقش کم کن تو بر آب
خیز بلقیسا که بازاریست تیز
زین خسیسان کسادافکن گریز
خیز بلقیسا کنون با اختیار
پیش از آنک مرگ آرد گیر و دار
بعد از آن گوشت کشد مرگ آنچنان
که چو دزد آیی به شحنه جانکنان
زین خران تا چند باشی نعلدزد
گر همی دزدی بیا و لعل دزد
خواهرانت یافته ملک خلود
تو گرفته ملکت کور و کبود
ای خنک آن را کزین ملکت بجست
که اجل این ملک را ویرانگرست
خیز بلقیسا بیا باری ببین
ملکت شاهان و سلطانان دین
شسته در باطن میان گلستان
ظاهر آحادی میان دوستان
بوستان با او روان هر جا رود
لیک آن از خلق پنهان میشود
میوهها لابهکنان کز من بچر
آب حیوان آمده کز من بخور
طوف میکن بر فلک بیپر و بال
همچو خورشید و چو بدر و چون هلال
چون روان باشی روان و پای نی
میخوری صد لوت و لقمهخای نی
نینهنگ غم زند بر کشتیت
نی پدید آید ز مردم زشتیت
هم تو شاه و هم تو لشکر هم تو تخت
هم تو نیکوبخت باشی هم تو بخت
گر تو نیکوبختی و سلطان زفت
بخت غیر تست روزی بخت رفت
تو بماندی چون گدایان بینوا
دولت خود هم تو باش ای مجتبی
چون تو باشی بخت خود ای معنوی
پس تو که بختی ز خود کی گم شوی
تو ز خود کی گم شوی ای خوشخصال
چونک عین تو ترا شد ملک و مال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد و بررسی رفتار برخی افراد نسبت به حقیقت و معنویت میپردازد. شاعر با داستانی از سگی و گدای کور شروع میکند که به اشتباه به دنبال شکار است. گدای کور از سگ میپرسد که چرا در جستجوی شکار است در حالی که در کوهها، همقومش به دنبال شکار گور هستند.
سپس گدای کور به تزویر و نیرنگ اشاره میکند و تأکید میکند که برخی از مریدانش برای کسب آب شور به او روی میآورند، در حالی که باید از آب شیرین الهی استفاده کنند. او به سادگی میگوید که باید به جستجوی حقیقت و نور الهی بپردازند و از ظواهر فریبنده بپرهیزند.
شاعر در ادامه به مسأله مرگ و زندگی و وجود دو نوع مرگ اشاره میکند: یک نوع مرگ جسمی که همه را فرا میگیرد و نوع دیگری که به واسطه عشق به خداوند میتواند به زندگی دینی و روحانی و جاودانه منجر شود. در نهایت، اشاره میکند که تنها با پیوند به حق و حقیقت میتوان از زندگی واقعی و معنوی بهرهمند شد و از ترفندهای دنیوی بفهمند.
شاعر با دعوت به تصفیه روح و فرار از دنیای ظاهری و فریبنده، درصدد است تا مخاطب را به سمت شناخت واقعی خود و اتصال به حقیقت معنوی سوق دهد.
هوش مصنوعی: در جایی، سگی که در کوچه پسکوچهها به دنبال غذا بود، ناگهان با خطر مواجه شد و به سرعت به دفاع از خودش پرداخت و لباس کسی را که به او نزدیک شده بود، پاره کرد.
هوش مصنوعی: ما این موضوع را قبلاً بیان کردهایم، اما دوباره و برای تأکید بر آن، آن را تکرار میکنیم.
هوش مصنوعی: کور گفت: بالاخره آن یاران تو در این لحظه، شکارچیان تو در کجا هستند؟
هوش مصنوعی: مردم خانوادهات در کوه، آرامگاههایی درست میکنند، اما تو در کوچهها به دنبال جای خود میگردی، غافل از اینکه نمیبیینی.
هوش مصنوعی: ای شیخ، تزویر و نیرنگ را رها کن، زیرا آب شور تنها به بُحران و نابینایی میانجامد.
هوش مصنوعی: پیروان من در حال نوشیدن آب شور هستند و به خاطر این که از من دور میشوند، به نوعی نا آگاه و کور میگردند.
هوش مصنوعی: آب خوش و شیرین خود را از دریای خوشی و خوبی بگیر و اجازه نده که این افراد بیخبر و نابینا، تو را به آب شور و تلخ خودشان آلوده کنند.
هوش مصنوعی: بیدار شو و به خود بیا، ای کسی که در مشکلات زندگی مثل یک سگ رفتار میکنی. آیا نمیبینی که در میان قویترین و شجاعترین افراد قرار داری؟ بیدلیل تسلیم مشکلات نشو و خودت را از تواناییهایت محروم نکن.
هوش مصنوعی: این بیت به اهمیت و ارزش دوستی واقعی اشاره دارد. حتی اگر فردی به شکار دیگران مشغول باشد و در میان قویترینها و برترینها قرار داشته باشد، باز هم گور او (سختیهای او) از دوستی غیر معصومانی که به او نزدیک نیستند، دور است. به عبارتی، تنها عشق و دوستی واقعی میتواند انسان را از سختیها و مشکلات دور کند.
هوش مصنوعی: در نگاه کردن به شکار و شکارچی، شور و حال خاصی پیدا کرده، به طوری که برایش شکار کردن و سرگرمیهای دیگر بیاهمیت شده و حالا در دشواری و شلوغی محاصره شده است.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای که مرده است، یار آنها را در چنگال خود گرفته تا بتواند قیمت و نوع آنها را به چنگ آورد.
هوش مصنوعی: پرندهای که مرده است، در مضیغه و فشار به سر میبرد و در میان دو انگشت، قلبش را میخواند.
هوش مصنوعی: مرغ مرده وقتی شکار میشود، زندگیاش خاتمه مییابد، اما زمانی که شهریار او را شکار کند، به زودی متوجه میشود که تسلیم سرنوشت شده است.
هوش مصنوعی: هر کس که از این پرندهی مرده روی برگرداند، هرگز نمیتواند به دست آن شکارچی دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: او میگوید به زشتی من توجه نکن، بلکه عشق را ببین و از آن محافظت کن.
هوش مصنوعی: من دیگر زنده نیستم، من مانند مردهای هستم که به خاطر زیباییام کشته شدهام و حالا به شکل مردهای در آمدهام.
هوش مصنوعی: جنبش و حرکتی که تا به حال داشتم به خاطر بال و پرم بود، اما اکنون این حرکت را به خاطر دستان کسی از دست دادهام.
هوش مصنوعی: حرکت من از پوست بیرون آمده است، ولی جنبش و فعالیت من هنوز ادامه دارد، چون این حرکت از خود من نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به نادرستی حرکت کند، من نیز به سوی او حرکت میکنم، حتی اگر آن شخص سیمرغ باشد، من او را به زیر میکشم.
هوش مصنوعی: به من به چشم مرده نگاه نکن، اگر زندهای، به شاه نگاه کن. اگر بندهای، توجه کن.
هوش مصنوعی: عیسی با لطف و بزرگواری خود مردگان را زنده میکرد، اما من که به قدرت و رحمت خالق عیسی آشنایی دارم، چه کسی میتواند به من کمک کند؟
هوش مصنوعی: کی میتوانم به مدت طولانی در دستان خدا مانند مردهای باقی بمانم؟ بر من که عیسی در دستانش است، این رفتار هم درست نیست.
هوش مصنوعی: من عیسی هستم، اما هر کسی که جان خود را از نفس من بگیرد، برای همیشه زنده میماند.
هوش مصنوعی: عیسی به زندگی بازگشت، اما او که جانش را به عیسی سپرده بود، شاد و خوشحال مرد.
هوش مصنوعی: من مانند عصای موسی در دست او هستم و درونی پنهان دارم که به خودم باز میگردد؛ در حالی که ظاهر من نمایان است و در جلو قرار دارم.
هوش مصنوعی: من به مسلمانان کمک میکنم و مانند پلی برای عبور آنها میشوم، اما برای فرعون، مانند اژدهایی خطرناک خواهم شد.
هوش مصنوعی: این عصا را ای پسر، تنها به خاطر ظاهرش نگاه نکن؛ زیرا که این عصا بدون درک و ایمان به حق به این شکل نیست.
هوش مصنوعی: طوفان با شدت موجهایش به قدری است که حتی میتواند عصای جادوگران را به درد آورد.
هوش مصنوعی: اگر نعمتها و نعمتهای الهی را بشمارم، هیچ کدام از تزویر و فریب فرعونیان نمیتواند بر من تأثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: اما از این گیاه خوشمزه که زهرآگین است، فاصله بگیر تا چند روز دیگر در آرامش زندگی کنی.
هوش مصنوعی: اگر جاه و مقام فرعون وجود نداشت، جهنم چگونه میتوانست کسانی را که در آنجا میسوزند، تربیت کند؟
هوش مصنوعی: گوسفند را چاق کن و سپس سر ببر، زیرا در دوزخ کسانی هستند که بدون برگ، گرفتار عذاباند.
هوش مصنوعی: اگر در جهان دشمنی و خصم وجود نداشت، خشم و کینه هم در دل مردم نمیبود.
هوش مصنوعی: دوزخ همان خشم است، و برای اینکه بر کسی توفیق یابد، باید دشمنی وجود داشته باشد. و اگر رحمت و مهربانی وجود داشته باشد، او را نجات میدهد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه خوبی و خوشی تو بدون قهر و دشمنی باقی ماند، دیگر چه زمانی کمال و پادشاهی میتواند به بدی و ناپسندی بدل شود؟
هوش مصنوعی: افراد منکر به تمسخر و ریشخند به گفتهها و تشبیههای افرادی که در مقام بیان و یادآوری هستند، واکنش نشان دادهاند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به زندگی ادامه دهی، باید با مشکلات و سختیها روبهرو شوی و به آنها بخندی، وگرنه در این دنیا معنا نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ای دوستان عزیز، شاد باشید در طلب و درخواستتان، چرا که امروز در این در، امکان ورود و دسترسی برای شما فراهم است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در باغ وجود دارد، به اندازه سیر و کبر سرشار است و هر چیز دیگری به آن افزوده شده است.
هوش مصنوعی: هر کسی با نوع خود و در شرایط خود، برای رشد و پختگی، تجربیات و یادگیریهایی را کسب میکند.
هوش مصنوعی: تو که از خاصیت زعفران برخورداری، باید همانند او باشی و با دیگران اختلاط نکن.
هوش مصنوعی: آب بنوش تا به زعفرانی تبدیل شوی، تا در آن حلوا به رنگ زعفرانی برسی.
هوش مصنوعی: این شعر به گونهای به ما یادآوری میکند که خود را در مکانها یا شرایطی قرار ندهیم که مناسب ما نیستند؛ چرا که در این صورت نه تنها نمیتوانیم با دیگران پیوند و توافق برقرار کنیم، بلکه ممکن است به نوعی از آن جدا شویم و احساس بیگانگی کنیم.
هوش مصنوعی: تو کارهایی انجام دادی و او نیز کارهایی کرده است، اما خداوندی که زمین را وسیع آفریده، بر این موضوع آگاه است.
هوش مصنوعی: خصوصاً آن سرزمینهایی که به خاطر وسعتشان در سفرهای طولانی گم میشوند، پر از موجودات افسانهای و خیالانگیز هستند.
هوش مصنوعی: در میان دریاها، بیابانها و کوههای دورافتاده، افکار و خیالات انسان از هم پاشیده و گسسته میشوند.
هوش مصنوعی: این بیابان در میان بیابانهای دیگر مانند یک تار موی تنها در دریا است.
هوش مصنوعی: آب راکد که زیر سطحش تازهتر و خوشمزهتر از جویهای جاری است.
هوش مصنوعی: در درون خود، مانند جان و روح، زندگی و فعالیتی پنهان وجود دارد و در حقیقت، درونی عمیق و پر بار داریم که شاید خودمان هم از آن غافل باشیم.
هوش مصنوعی: مخاطب خوابش برده، ای سخنران، صحبتهای خود را کوتاه کن و این نقاشی را کمارزش کن، مثل نقاشی روی آب.
هوش مصنوعی: بلقیس، از جا برخیز، چون در این بازار، افراد عاقلی نیستند که بتوانند به خوبی کار کنند و اینجا فقط کساد و رکود حاکم است.
هوش مصنوعی: بلقیس، اکنون برخیز و خودت تصمیم بگیر قبل از آنکه مرگ نزد تو بیاید و تو را بگیرد.
هوش مصنوعی: پس از آن، مرگ به سراغ انسان میآید به طور ناگهانی و بیخبر، مانند دزدی که به طرز پنهانی و به آرامی به خانهای نفوذ میکند و جان را میگیرد.
هوش مصنوعی: برای چه مدت میخواهی به دزدیدن نعل اسبها ادامه بدهی؟ اگر واقعاً دزدی، بیا و لعلها را که ارزش بیشتری دارند، بدزدی.
هوش مصنوعی: خواهرانت به دارایی ابدی تو پی بردهاند، اما تو سرزمین خود را نابینا و دچار کوری و کاستی یافتهای.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از این سرزمین فرار کند، زیرا که سرنوشت این سرزمین ویرانی است.
هوش مصنوعی: بلقیس، برخیز و بیا تا پادشاهی و سلطنت دین را ببینی؛ سلطنتی که پر از عظمت و قدرت است.
هوش مصنوعی: در قلب گلستان، دوستیها به خوبی و زیبایی وجود دارد، اما در درون این دوستیها گاهی اوقات تنهایی و جدایی حس میشود.
هوش مصنوعی: باغ به خاطر او در هر مکان زنده و سرزنده است، اما او از چشم مردم پنهان میشود.
هوش مصنوعی: میوهها به هم نزدیک شدهاند و از من درخواست میکنند که به آنها آب بدهم، زیرا آنها میخواهند از من تغذیه کنند.
هوش مصنوعی: با قدرت و بینیاز از امکانات، همچون خورشید و ماه و هلال، در آسمان درخشان و روشن و سرزندهای.
هوش مصنوعی: زمانی که آزاد و سبکبال باشی، میتوانی از زندگی لذت ببری و هر لقمهای که میخوری برایت خوشایند خواهد بود.
هوش مصنوعی: غمی بزرگ دامنگیر تو شده است و این غم همچون نینهنگ، بر کشتی زندگیات فشار میآورد. این احساس ناراحتی و غم ناشی از دیدن رفتار ناپسند مردم، برای تو آزاردهنده است.
هوش مصنوعی: تو هم پادشاهی و هم سرباز، هم تخت سلطنتی و هم خوشبختی، و خودت شانس و تقدیرت را رقم میزنی.
هوش مصنوعی: اگر تو خوشبختی و سلطنت را به دیگران نسبت میدهی، بدان که روزی این بخت و سعادت از تو خواهد رفت.
هوش مصنوعی: تو مانند گدایان بیخانمان باقی مانی، در حالی که خود نیز میتوانی صاحب قدرت و موقعیت باشی، ای مجتبی.
هوش مصنوعی: وقتی تو در زندگی حضور داشته باشی و به معنویت برسید، شانس و سرنوشت خودت نیز در دستان تو خواهد بود و هیچ گاه نمیتوانی آن را گم کنی.
هوش مصنوعی: تو چگونه میتوانی خود را گم کنی ای خوبصورت؟ زیرا همه چیزهایی که داری، در واقع مایملک و دارایی تو هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.