گنجور

 
۲۶۰۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱۳

 

... لباس عاریتی دور کن که دریا را

کمر ز موج وکلاه از حباب می باید

علاج مرده دلان جسم را گداختن است ...

... هزار جوش ترا چون شراب می باید

ز تازیانه موج است آب زیروزبر

زبان خموش به بزم شراب می باید ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲۰

 

... مقام عرض تجمل میان دریا نیست

چو موج جوهر من در کنار باید دید

اگر چه در خمشی نیز جوهرم گویاست ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳۵

 

... پی شکستن دل قطره ای بزن چو حباب

که همچو موج توانی به روی آب دوید

نسیم صبح قیامت وزید وبیهوشم ...

... مگر به بحر کله گوشه غرور شکست

که موج تیغ به کف بر سر حباب دوید

چو صایب این غزل تازه خواند در محفل ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۱

 

... باشد عیار بی جگری ها به قدر فلس

ماهی ز موج وحشت قلاب می برد

صایب چو لاله هرکه جگر را نباخته است ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴۷

 

... مکتوب خشک سلسله پای قاصدست

موج سراب را سوی دریا که می برد

راه نسیم نیست در آن زلف تابدار ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۳

 

... برقطره ای ندوخته ام چشم چون حباب

موج دلم به ساغر سرشار می پرد

حسن غیور را ز نگهبان گریز نیست ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵۶

 

از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد

موج لطافت از سر دیوار بگذرد

تا حشر جای سبزه برآید ز بان شکر ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۶۷

 

روزی که خط سر از لب دلبر برآورد

از موج بال چشمه کوثر برآورد

با عشق حسن در ته یک پیرهن بود ...

صائب تبریزی
 
۲۶۰۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۰

 

... بی لنگری مکن که سبکسر درین محیط

چون کف همیشه سیلی موج خطر خورد

هر کس که آشنا به سخن چون قلم شود ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۴

 

... برآتشی که تکیه دلم چون کباب زد

در بحر موج خیز حوادث ز سرگذشت

تا یک نفس به کام دل خود حباب زد ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷۶

 

عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد

از موج آب مرده به دریا کجا رسد

در وادیی که خضر در او موج می زند

ما ایستاده ایم که بانگ درا رسد ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۰

 

... تا در ترد دست به منزل نمی رسد

موج از حقیقت دل دریاست بیخبر

در کنه ذات کس به دلایل نمی رسد ...

... عاشق به بال جاذبه پرواز می کند

بی موج کف به دامن ساحل نمی رسد

دلهای بیقرار تسلی پذیر نیست ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۴

 

... هرگز هلال عید به ابرو نمی رسد

از موج حسن باده یکی می شود هزار

از خط کدورتی به لب او نمی رسد ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹۵

 

... آن لعل آبدار که می می چکد ازو

بی آب تر ز رشته موج سراب شد

شدگرد خط عذار ترا بوته گداز ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳۳

 

... صد بار بیش برگه ز دستم گرفته اند

دیوار پست را خطر از موج فتنه نیست

زان مانده ام به جای که پستم گرفته اند ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳۵

 

... کز جان سخت پشت به کهسار داده اند

دامن فشان چو موج ز کوثر گذر کنند

جمعی که دل به لعل لب یار داده اند ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴۱

 

... کاین فیض را به دامن شبها سپرده اند

چون موج در سراب غرورند مبتلا

بی حاصلان که دل به تمنا سپرده اند ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴۲

 

... خود را به هیچ وپوچ گرفتار کرده اند

دامن فشان چو موج ز کوثر گذر کند

آن دیده را که تشنه دیدار کرده اند ...

صائب تبریزی
 
۲۶۱۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶۰

 

زیر سپهر دست دعا موج می زند

در خانه کریم گدا موج می زند

غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم

در کشوری که قبله نما موج می زند

آفاق را تردد خاطر گرفته است

هر قطره زین محیط جدا موج می زند

زنهار در حمایت عریان تنی گریز

کز خرقه های صوف بلا موج می زند

بردار می تپد سر منصور و تن به خاک

دریا کجا سفینه کجا موج می زند

چشم هوس چه نقش تواند بر آب زد

آنجا که آبروی حیا موج می زند

درحیرتم که آن گل بی خارچون گذشت

از سینه ای که خار جفا موج می زند

تا خورد استخوان من دلشکسته را

جوهر ز استخوان هما موج می زند

کوه از تجلی توچنان آب گشته است

کز جنبش نسیم صبا موج می زند

تیغ برهنه تو ز جوهر منزه است

این بحر از کشاکش ما موج می زند

صایب مکش سر از خط تسلیم زینهار

کآرام در مقام رضا موج می زند

صائب تبریزی
 
۲۶۲۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶۱

 

... آیینه خانه دل من از خیال او

چون کوه قاف موج پریزاد می زند

از ترکتاز عشق کسی جان نمی برد ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۱۳۳
۲۶۳