مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۱ - ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان
... نور باقی را همه انصار دان
بر کف دریا فرس را راندن
نامه ای در نور برقی خواندن ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۳ - عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد
... جسم هدهد دید و جان عنقاش دید
حس چو کفی دید و دل دریاش دید
عقل با حس زین طلسمات دو رنگ ...
... بت پرستش گفت و ضد ماش خواند
زانک او کف دید و دریا را ندید
زانک حالی دید و فردا را ندید ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۳ - گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی «آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست؟»
... طعن بر پیغامبری ام می زدی
گرد از دریا بر آوردم عیان
تا رهیدیت از شر فرعونیان ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۴ - دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
... دوزخی افروخت بر وی دم فسون
ای دم تو از دم دریا فزون
بحر مکارست بنموده کفی ...
... می نماید موج خونش تل مشک
می نماید قعر دریا خاک خشک
خشک دید آن بحر را فرعون کور
تا درو راند از سر مردی و زور
چون در آید در تک دریا بود
دیده فرعون کی بینا بود ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸۹ - قصهٔ جوحی و آن کودک کی پیش جنازهٔ پدر خویش نوحه میکرد
... هر که دید آن بحر را آن ماهیست
این جهان دریاست و تن ماهی و روح
یونس محجوب از نور صبوح ...
... ورنه در وی هضم گشت و ناپدید
ماهیان جان درین دریا پرند
تو نمی بینی که کوری ای نژند ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۳ - کرامات ابراهیم ادهم قدس الله سره بر لب دریا
هم ز ابراهیم ادهم آمدست
کو ز راهی بر لب دریا نشست
دلق خود می دوخت آن سلطان جان ...
... ناز می کن با چنین گندیده حال
شیخ سوزن زود در دریا فکند
خواست سوزن را به آواز بلند ...
... سوزن زر در لب هر ماهیی
سر بر آوردند از دریای حق
که بگیر ای شیخ سوزنهای حق ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۵ - طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را
... هین مکن با شاه و با سلطان ستیز
حوض با دریا اگر پهلو زند
خویش را از بیخ هستی بر کند ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۳ - عذر گفتن فقیر به شیخ
... گفت لو کان له البحر مداد
هفت دریا گر شود کلی مداد
نیست مر پایان شدن را هیچ امید ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۱۴ - قصهٔ بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان
... کرد زیر پر چو دایه تربیت
مادر تو بط آن دریا بدست
دایه ات خاکی بد و خشکی پرست
میل دریا که دل تو اندرست
آن طبیعت جانت را از مادرست ...
... گر تو را مادر بترساند ز آب
تو مترس و سوی دریا ران شتاب
تو بطی بر خشک و بر تر زنده ای ...
... تو ز کرمنا بنی آدم شهی
هم به خشکی هم به دریا پا نهی
که حملناهم علی البحر بجان ...
... در سلیمان تا ابد داریم سیر
با سلیمان پای در دریا بنه
تا چو داود آب سازد صد زره ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا
... عاقلان گردند جمله کور و کر
ماهیان افتند از دریا برون
دام گیرد مرغ پران را زبون ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴ - قصهٔ اهل ضروان و حیلت کردن ایشان تا بی زحمت درویشان باغها را قطاف کنند
... ای برادر گر بر آذر می روی
نه ز دریا ترس نه از موج و کف
چون شنیدی تو خطاب لا تخف ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۶ - رفتن خواجه و قومش به سوی ده
... زانک سروی در دلش کرده ست بیخ
تاجری دریا و خشکی می رود
آن به مهر خانه شینی می دود ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۸ - حکایت
... در شکم خواران تو صاحب دل بجو
در تگ دریا گهر با سنگهاست
فخرها اندر میان ننگهاست ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
... زانک هر فرعی به اصلش رهبرست
هر پری بر عرض دریا کی پرد
تا لدن علم لدنی می برد ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
... نیست کف را بر همه او دست رس
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل وز دیده دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب
کف همی بینی و دریا نی عجب
ما چو کشتیها به هم بر می زنیم ...
... تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلک گردونی و دریای عمیق
آن تو زفتت که آن نهصد توست ...
... بلک بی چون و چگونه و اعتلال
ماهیانیم و تو دریای حیات
زنده ایم از لطفت ای نیکو صفات ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۷ - بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم
... او نگردد دردمند از ظعنشان
بلک گر دریا و کوه آید به گفت
گویدش با گم رهی گشتی تو جفت ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان
... رحمت جزوش قرین گشته به کل
رحمت دریا بود هادی سبل
رحمت جزوی به کل پیوسته شو ...
... چون نداند راه یم کی ره برد
سوی دریا خلق را چون آورد
متصل گردد به بحر آنگاه او ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت
... می کشاند آب فهم مضمرت
گر ز دریا آب را بیرون کنی
بی عوض آن بحر را هامون کنی ...
... ابرها هم از برونش می برند
باز دریا آن عوضها می کشد
از کجا دانند اصحاب رشد ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
... اینت زیبا قوم و بگزیده امام
ناگهان چشمش سوی دریا فتاد
چون شنید از سوی دریا داد داد
در میان موج دید او کشتیی ...
... راست فرمودست با ما مصطفی
قطب و شاهنشاه و دریای صفا
کانچ جاهل دید خواهد عاقبت ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی
... ترک آن پنداشت کن در من درآ
آب گل خواهد که در دریا رود
گل گرفته پای آب و می کشد ...
... می پرستدشان برای گفت و گو
دل نباشد غیر آن دریای نور
دل نظرگاه خدا وانگاه کور ...