گنجور

 
۲۴۶۱

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۶ - کبک انجیری، خرگوش و گربهٔ روزه‌دار

 

زاغ گفت کبک انجیری با من همسایگی داشت و میان ما بحکم مجاورت قواعد مصادقت موکد گشته بود در این میان او راغیبتی افتاد و دراز کشید گمان بردم که هلاک شد وپس از مدت دراز خرگوش بیامد و در مسکن او قرار گرفت و من در آن مخاصمتی نپیوستمی یکچندی بگذشت کبک انجیر بازرسید چون خرگوش را در خانه خویش دید رنجور شد و گفت جای بپرداز که ازان منست خرگوش جواب داد که من صاحب قبض ام اگر حقی داری ثابت کن گفت جای ازان منست و حجتها دارم گفت لابد حکمی عدل باید که سخن هر دو جانب بشنود و بر مقتضی انصاف کار دعوی بآخر رساند کبک انجیر گفت که در این نزدیکی بر لب آب گربه ایست متعبد روز روزه دارد و شب نماز کند هرگز خونی نریزد و ایذای حیوانی جایز نشمرد و افطار او برآب و گیا مقصور می باشد قاضی ازو عادل تر نخواهیم یافت نزدیک او رویم تا کار ما فصل کند هر دو بدان راضی گشتند و من برای نظاره بر اثر ایشان برفتم تا گربه روزه دار را ببینم و انصاف او در این حکم مشاهدت کنم چندانکه صایم الدهر چشم بریشان فگند و بردوپای راست بیستاد و روی بمحراب آورد و خرگوش نیک ازان شگفت نمود و توقف کردند تا از نماز فارغ شد تحیت بتواضع بگفتند و در خواست که میان ایشان حکم باشد و خصومت خانه برقضیت معدلت بپایان رساند فرمود که صورت حال بازگویید چون بشنود گفت پیری در من اثر کرده ست و حواس خلل شایع پذیرفته و گردش چرخ و حوادث دهر را این پیشه است جوان را پیر می گرداند و پیر را ناچیز می کند

نزدیک تر ایید و سخن بلند تر گویید پیشتر رفتند و ذکر دعوی تازه گردانید گفت واقف شدم و پیش ازانکه روی بحکم آرم شما را نصیحتی خواهم کرد اگر بگوش دل شنوید ثمرات آن در دین و دنیا قرت عین شما گردد و اگر بروجه دیگر حمل افتد من باری بنزدیک دیانت و مروت خویش معذور باشم فقد اعذر من انذر صواب آنست که هر دوتن حق طلبید که صاحب حق را مظفر باید شمرد اگرچه حکم بخلاف هوای او نفاذ یابد و طالب باطل را مخذول پنداشت اگرچه حکم بروفق مراد او رود ان البالطل کان زهوقا و اهل دنیا را از متاع و مال و دوستان این جهان هیچیز ملک نگردد مگر کردار نیک که برای آخرت مدخر گردانند و عاقل باید که نهمت در کسب حطام فانی نبنددو همت بر طلب خیر باقی مقصور داردو عمر و جاه گیتی را بمحل ابر تابستان و نزهت گلستان بی ثبات و دوام شمرد ...

نصرالله منشی
 
۲۴۶۲

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۷

 

باخه گفت امروز اعتراف و انکار من یک مزاج دارد و در دل تو از من جراحتی افتاد که به لطف چرخ و رفق دهر مرهم نپذیرد و داغ بدکرداری و لییم ظفری در پیشانی من چنان متمکن شد که محو آن در وهم و امکان نیاید و غم و حسرت و پشیمانی و ندامت سود ندارد دل بر تجرع شربت فرقت می بباید نهاد و تن اسیر ضربت هجر کرد

به همه عمر یک خطا کردم ...

نصرالله منشی
 
۲۴۶۳

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۱ - باب گربه و موش

 

... سحابة صیف لیس یرجی دوامها

و وفاق زنان و قربت سلطان و ملاطفت دیوانه و جمال امرد همین مزاج دارد و دل در بقای آن نتوان بست و بسیار دوستی است که به کمال لطف و یگانگی رسیده باشد و نما و طراوت آن بر امتداد روزگار باقی مانده ناگاه چشم زخمی افتد و به عداوت و استزادت کشد و باز عداوت های قدیم و عصبیت های موروث به یک مجاملت ناچیز گردد و بنای مودت و اساس محبت موکد و مستحکم شود و خردمند روشن رای در هر دو باب بر قضیت فرمان حضرت نبوت رود -قال النبی صلی الله علیه و علی آله احبب حبیبک هوناما عسی ان یکون بغیضک یوما ما و ابعض هونا ما عسی این یکون حبیبک یوما ما نه تالف دشمن فروگذارد و طمع از دوستی او منقطع گرداند و نه بر هر دوستی اعتماد کلی جایز شمرد و به وفای او ثقت افزاید و از مکر دهر و زهر چرخ در پریشان گردانیدن آن ایمن شود و اما عاقبت اندیش التماس صلح و مقاربت و دشمن را غنیمت پندارد چون متضمن دفع مضرتی و جر منفعتی باشد برای این اغراض که تقریر افتاد و هرکه در این معانی وجه کار پیش چشم داشت و طریق مصلحت به وقت بدید به حصول غرض و نجح مراد نزدیک نشیند و به فتح باب دولت و طلوع صبح سعادت مخصوص گردد و از قراین و اخوات آن حکایت گربه و موش است رای پرسید که چگونه است

گفت

نصرالله منشی
 
۲۴۶۴

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۴

 

... وز باد وقت حمله سبک تر کنی عنان

ملک گفت میان دوستان و معارف احقاد و ضغاین بسیار حادث گردد چه امکان جهانیان از بسته گردانیدن راه آزار و خصومت قاصر است و هرکه به نور عقل آراسته باشد و به زینت خرد متحلی بر میرانیدن آن حرص نماید و از احیای آن تجنب لازم شمرد فنزه گفت العوان لاتعلم الخمرة من گرم و سرد جهان بسیار دیده ام و عمر در نظاره مهره بازی چرخ به پایان رسانیده ام و بسیار نفایس زیر حقه این دهر بوالعجب به باد داده ام و از ذخایر تجربت و ممارست استظهاری وافر حاصل آورده و به حقیقت بشناخته که هرکه بر پشت کره خاک دست خویش مطلق دید دل او چون سر چوگان به همگنان کژ شود و بر اطلاق فرق مروت را زیر قدم بسپرد و روی آزرم وفا را خراشیده گرداند و بر من این معانی نگردد و پیر فریفتن روزگار ضایع گردانیدن است

و آنچه بر لفظ ملک می رود عین صدق و محض حقیقت است اما در مذهب خرد قبول عذر ارباب حقد محظور است و طلب صلح اصحاب عداوت حرام زیرا که دران خطر بزرگ است و جان بازی ندبی گران تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد دران شروع نشاید پیوست و نیز صورت نبندد که خصم موجبات وحشت فروگذارد و از ترصد فرصت در مکافات آن اعراض نماید و بسیار دشمنانند که به قوت و زور بریشان دست نتوان یافت و به حیلت و مکر در قبضه قدرت و چنگال نقمت توان کشید چنانکه پیل وحشی مؤانست پیل اهلی در دام افتد و من به هیچ وقت و در هیچ حال از انتقام ملک ایمن نتوانم بود روزی در خدمت او بر من سالی گذرد چه ضعف و حیرت من ظاهر است و شکوه و مهابت او غالب ...

نصرالله منشی
 
۲۴۶۵

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و ابن آوی » بخش ۳

 

... نموده تیره و منسوخ با هوا و فضاش

صفای چرخ اثیر و صفات باغ ارم

و در وی سباع و وحوش بسیار و ملک ایشان شیری که همه در طاعت و متابعت او بودندی و در پناه حشمت و حریم سیادت او روزگار گذاشتندی چندانکه صورت حال این شگال بشنود او را بخواند و بدید و بهر نوع بیازمود و پس به چند روز با وی خلوت فرمود و گفت ملک ما بسطتی دارد و اعمال و مهمات بسیار است و به ناصحان و معینان محتاج باشیم و به سمع ما رسانیده اند که تو در زهد و عفت منزلتی یافته ای و چون ترا بدیدیم نظر بر خبر راجح آمد و سماع از عیان قاصر ...

نصرالله منشی
 
۲۴۶۶

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و ابن آوی » بخش ۹

 

... بعشق و مهر تو آن بحر دور پایانم

که در نیابد چرخ و هوا کرانه من

شیر گفتوجه تفحص چیست گفت جماعتی را که این افترا کرده اند حاضر آرند و باسقصا ازیشان پرسیده شود که تخصیص من بدین حوالت و فروگذاشتن کسانی که گوشت خورند و دران مناقشت روا دارند چه معنی داشت که روشن شدن این باب بی از این معنی ممکن نتواند بو و امید آنست که اگر ملک این بفرماید و چون خواهند که بستیهند بانگی برزند و تاکیدی رود که هرگاه که راستی حال بازنمایند جرم ایشان بعفو مقابله کرده آید هراینه نقاب ظن کاذب از چهره یقین صادق برداشته شود و نزاهت جانب من مقرر گردد ...

نصرالله منشی
 
۲۴۶۷

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۴

 

... مصالح اطراف و حوادث نواحی چگونه معلوم شود و بر احوال اعدا و عوازم خصمان به چه تاویل وقوف افتد و هرگاه که این دو بنده کافی و این دو ناصح واقف که هر یک به محل دست گیرا و چشم بینا اند

باطل گرداند و فواید مناصحت و آثار کفایت ایشان از ملک من منقطع شود رونق کارها و نظام مهمات چگونه صورت بندد و بی پیل سپید که شخص او چو خرمن ماه خرم و تابان و چون هیکل چرخ آراسته و گردان است مهد او هم کاخی دل گشای و منظری نزه است و هم قلعتی حصین و پناهی منیع

پیش دشمن چگونه روم و آن دو پیل دیگر که صاعقه صنعت ابر صورت باد حرکتند دو خرطوم ایشان چون اژدها که از بالای کوه معلق باشد و مانند نهنگ که از میان دریا خویشتن درآویزد در حمله چون گردباد مردم ربایند و در جنگ بسان سیل دمان خصم را فروگیرند و در روز نورد بینی ...

نصرالله منشی
 
۲۴۶۸

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۶

 

... و اگر در آن اندک و بسیار نقصانی صورت کردندی و از ضمایر و عقاید بندگان ایشان را آزاری و استزادتی معلوم گشتی دیرستی تا ملک میان خویش چنانکه معهود بوده است باز برده اندی که هیچ موجب دلیری خصم را و استعلای دشمن را چون نفرت مخلصان و تفرق کلمه لشکر و رعیت نیست اخبار متقدمان به ذکر این باب ناطق است و تواریخ گذشتگان بر تفصیل آن مشتمل

در جمله اگر در آنچه صواب دیده اند تفرج است البته تاخیر نشاید کرد و زودتر عزیمت را به امضا باید رسانید و اگر توقف را مجالی هست یک احتیاط دیگر باقی است و به فرمان توان نمود ملک مثال داد که بباید گفت مقبول و مسموع باشد و دواعی ریبت و شوایب شبهت را در حوالی آن گذاشته نیاید گفت کارایدون حکیم برجای است هرچند اصل او به براهمه نزدیک است اما در صدق و دیانت بریشان راجح است و حوادث عالم بیشتر پیش چشم دارد و در عواقب کارها نظر او نافذتر است و علم و حلم او را جمع شده ست و کدام فضیلت است ازین دو منقبت فراتر قال النبی صلی الله علیه ما جمع شیء الی شیء افضل من حلم الی علم اگر رای او را کرامت محرمیت ارزانی دارد و کیفیت خواب و تعبیر براهمه بر وی کشف فرماید از حقایق آن ملک را خبر دهد اگر تاویل هم بر آن مزاج گوید که ایشان شبهت زایل گردد و امضا و تنفیذ آن لازم آید و اگر به خلاف آن اشارتی کند رای ثاقب ملک میان حق و باطل ممیز باشد و نصیحت از خیانت نیکو شناسد و نفاذ فرمان او را مانعی و حایلی نیست و هر وقت که این مثال دهد چرخ و دهر را بدان استدراک ممکن نگردد

نهاده گوش به فرمان او قضا و قدر

نصرالله منشی
 
۲۴۶۹

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۷

 

... ملک گفت اگر کسی ایران دخت را به ما باز رساند زیادت از تمنی او را مال دهیم گفت مال نزدیک چهار تن از جان عزیز تر است آنکه جنگ برای اجرت کند و آنکه زیر دیوار های گران برای دانگانه سمج گیرد و آنکه بازارگانی دریا کند و آنکه در معادن مزدور ایستد

ملک گفت در دل ما از تو جراحتی متمکن شد که به رفق چرخ و لطف دهر آن را مرهم نتوان کرد گفت عداوت میان چهار کس بر این طریق متصور است گرگ و میش و گربه و موش و باز و دراج و بوم و زاغ

ملک گفت بدین ارتکاب خدمت همه عمر تباه کردی گفت هفت تن بدین عیب موسوم اند آنکه احسان و مروت خود را به منت و اذیت باطل کند و پادشاهی که بنده کاهل و دروغ زن را تربیت کند و مهتری درشت خو ی که عقوبت او بر مبرت او بچربد و مادری مشفق که در تعهد فرزند عاق مبالغت نماید و آزاد مرد ی سخی که بد عهد مکار را بر ودیعت خویش معتمد پندارد و آنکه به بد گفت دوستان فخر کند و آنکه زاهد ان را از عقیدت اجلال لازم نشمرد و ظاهر و باطن در حق ایشان یکسان بدارد ملک گفت باطل گردانیدی جمال ایرا ن دخت را به کشتن او گفت پنج چیز همه اوصاف ستوده را باطل گرداند خشم حلم مرد را در لباس تهتک عرضه دهد و علم او را در صیغت جهل فرا نماید غم عقل را بپوشاند و تن را نزار کند کارزار دایم در مصاف ها نفس را به فنا سپارد گرسنگی و تشنگی جانوران را ناچیز کند ...

نصرالله منشی
 
۲۴۷۰

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۱۸

 

... وقت است که ملک را به دیدار ایراندخت شادمان گردانم که اشتیاق به کمال رسیده است و نیز عظیم اغماضی فرمود بر چندین ژاژ و سفساف که من ایراد کردم وانگاه گفت

زندگانی ملک دراز باد در روی زمین او را نظیری نمی دانم و در آنچه به ما رسیده است از تواریخ نشان نداده است و تا آخر عمر عالم هم نخواهد بود که با حقارت قدر و خست منزلت خویش بر آن جمله سخن فراخ می راندم و قدم از اندازه خویش بیرون می نهادم البته خشمی بر ملک غالب نگشت ذات بزرگوار او چنان به جمال حلم و سکینت آراسته است و به زینت صبر و وقار متحلی و جمال حلم و بسطت علم او بی نهایت و جانب عفو او بندگان را ممهد و خیرات او جملگی مردمان را شامل و آثار کم آزار ی و رأفت او شایع واگر از گردش چرخ بلایی نازل گردد و از تصرف دهر حادثه ای واقع شود که بعضی نعمت های آسمانی را منغص گرداند دران هیچ کس ملک را غمناک نتواند دید و جناب او از وصمت جزع و قلق منزه باشد و نفس کریم را در همه شداید ریاضت دهد و رضا را به قضا از فرایض شناسد با آنکه کمال استیلا و استعلا حاصل است و اسباب امکان و مقدرت ظاهر تجاوز و اغماض ملکانه در حق بندگان مخلص بر این سیاقت است و باز جماعتی که خویشتن در محل لدات دارند اگر اندک نخوتی و تمردی اظهار کنند و به تلویح و تصریح چیزی فرا نمایند که به معارضه و موازنه مانند شود در تقدیم و تعریک ایشان آن مبالغت رود که عزت و هیبت پادشاهی اقتضا کند و خاص و عام و لشکر و رعیت را از عجز و انقیاد آن مشاهدت کند

گر چرخ فلک خصم تو باشد تو به حجت

با چرخ بکوشی به همه حال و برآیی

و چون این قدرت بدیدند و سر به خط آوردند در اکرام و انعام فراخور علو همت و فرط سیادت آن افراط فرموده می آید که تاریخ مفاخر جهان و فهرست مآثر ملوک بدان آراسته گردد و ذکر آن بر روی روزگار باقی ماند ...

نصرالله منشی
 
۲۴۷۱

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » خاتمهٔ مترجم » بخش ۱

 

... شاهی کزوست گوهر مسعود را خطر

مزین گشت و شمتی از مناقب ذات بی همال - که غرت محاسن ایام است و واسطه قلاده روزگار- در تشبیب آن تقریر افتاد و نبذی از آثار رای و شمشیر پادشاهانه که مفاخر دین و دولت بدان آراسته گشته است و فضایل ملک و ملت بجمال آن کمال پذیرفته در ضمن آن ایراد کرده آمد و رمزی از مآثر خاندان بزرگ شاهنشاهی و مساعی حمیده خداوندان ملوک اسلاف انارالله براهینهم که گردن و گوش فلک سبک سیر بطوق منت و خدمت عبودیت ایشان گران بار است و صدر و منکب زمانه بردای احسان و وشاح انعام ایشان متحلی -بدان مقرون گردانیده شد توان دانست که رغبت مردمان در مطالعت این کتاب چگونه صادق گردد و بسبب قبولی که از مجلس عالی ضاعف الله اشراقه آن را ارزانی داشته است جهانیان را از چه نوع اقبالها باشد و ذکر آن بتبع اسم و دولت قاهره لاقالت ثابتة الارکان سمت تخلید و تابید یابد و تا آخر عمر عالم هر روز زیادت نظام و طراوت پذیرد و البته دور چرخ و قصد دهر تیرگی را بصفوت آن راه ندهد

واگر بیدپای برهمن بدانستی که تصنیف او این شرف خواهد یافت بدان بسی تعزز و مباهات نمودی و در تمنی آن روزگار گذاشتی که این سعادت را دریابد و این تشرف و تفاخر خود را حاصل آرد و چون ادراک این مراد دست ندادی معذرت در این عبارت کردی که بونواس کرده است ...

نصرالله منشی
 
۲۴۷۲

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴

 

... شرف به ذات تو آفاق را و ارکان را

اگر اشارت فرمان تو به چرخ رسد

ستارگان همه طاعت برند فرمان را ...

... ز چارپای معلق چهار سندان را

اگر نه پیکر او چرخ چارمین گشته است

همی چگونه کشد آفتاب تابان را ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۳

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵

 

... چو دشمنان تو دارد مرا زمانه کثیب

ز قول چرخ همه ساله حظ من تخلیط

زلفظ دهر همیشه نصیب من تضریب ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷

 

... ز رای اوست سپهر و ستاره را محراب

به قدر چرخ و قبولش کواکب اقبال

به جود بحر و کلامش جواهر آداب ...

... ز دهر صدر تو را اصل مهتری است لقب

ز چرخ فر تو را سعد مشتری است خطاب

شریف تر ز تو شخصی نبود در ارحام ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۵

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸

 

... حساب جمال تو را درنیابد

وگر چرخ گردننده گردد محاسب

ملاحت همی از جمال تو نازد ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۶

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

... زاب خوش لطیف بود لولو خوشاب

گویند نیست چرخ در افعال خود مصیب

پس چونکه دشمن تو نباشد مگر مصاب ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۷

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

... سید السادات مجدالدین ابوالقاسم علی

کز علو چرخ است و از دل ماه و از دین آفتاب

حرمت او را که باشد همتش بر آسمان ...

... راست گویی هست در مدح تو تضمین آفتاب

چرخ رابع زان همی گویند مر صدر تو را

کاندر او بیند همی چشم جهان بین آفتاب ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۸

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

... جز به دانش مراد نتوان دید

چرخ و مه را بقا ز دورانست

ور به روی و ریاست طاعت تو ...

ادیب صابر
 
۲۴۷۹

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

... آفتابش خوانده ام زیرا که در میدان رزم

باره دریا گذارش چرخ جولان آمده ست

چونش در جولان ببیند دیده پندارد مگر ...

ادیب صابر
 
۲۴۸۰

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

... ز عشق آن دو شکر کز لبت شکار من است

ز چرخ کار مرا رونقی پدید آمد

که با وصال و جمال تو کارکار من است ...

ادیب صابر
 
 
۱
۱۲۲
۱۲۳
۱۲۴
۱۲۵
۱۲۶
۴۹۲