لب تو طعنه زند گوهر بدخشان را
رخ تو طیره کند اختر درفشان را
به بوسه لب تو تهنیت کنم دل را
به دیدن رخ تو تربیت دهم جان را
به جان تو که پرستیدن تو کیش من است
به کیش عشق پرستش رواست جانان را
(به خاصیت لب تو جان فزون کند در تن
که دیده خاصیت جان عقیق و مرجان را)
بقای جان ز تو دارم که در لبان تو یافت
لب من آنچه سکندر به جان بجست آن را
نگار نیست بر ایوان به حسن صورت تو
که روح و نطق نباشد نگار ایوان را
اگر نگاه کنی در دل من و لب تو
معاینه بتوان دید درد و درمان را
ز بس که در دل تو کبر و عجب جمع شده ست
به ذره جای نماندست عهد و پیمان را
تویی که در ره اقرار دین دلیل شده ست
جمال صورت تو منکران یزدان را
منم که روی تو را منت است بر دل من
چو بر جمال گل و لاله ابر و باران را
اگر صناعت باران و ابر خواهی دید
یکی نظاره کن امروز باغ و بستان را
نه در ضیا چو سمن کوکبی است گردون را
نه در بها چو چمن روضه ای است رضوان را
هزار نغمه و دستان فزون شده ست امسال
به نعت نعمت بستان هزار دستان را
مگر بهار به مهمان مجد دین آمد
که کردگار بیاراست دهر و دوران را
به شراط تهنیت از شاخ گلبنان مرغان
همی زنند نوا میزبان و مهمان را
گر ابر نیست دو چشم عدو سید شرق
زگریه چون همه دریا کند بیابان را
رضی صدر سلاطین که حصن او کرده ست
خدای عزوجل اعتقاد سلطان را
اجل رئیس خراسان که در حمایت او
حسد کنند عراق و عرب خراسان را
امیر سید عالم علی که علم و حیاش
خجل کنند روان علی و عثمان را
سپهر و قطب سعادت که سعد و نحس رسد
ز مهر و کینه او مشتری و کیوان را
خدای بهتری و برتری مر او را داد
چو پادشاهی و پیغمبری سلیمان را
(به عز و مرتبه چون ایمنی و ایمان شد
که عدل او سبب است ایمنی و ایمان را)
شرف به شش جهت و چار حد ولایت اوست
چه عز و مرتبه باید فلان و بهمان را
زهی به قدر و مروت خجالت افتاده
ز حلم و جود تو هم کوه را و هم کان را
(به حضرت تو تکاتر زمین مشرق را
به نسبت تو تفاخر معدو عدنان را)
بدانکه کوه بدخشان شده ست کان گهر
خرد به نطق تو نسبت کند بدخشان را
علو به قدر تو افلاک را و انجم را
شرف به ذات تو آفاق را و ارکان را
اگر اشارت فرمان تو به چرخ رسد
ستارگان همه طاعت برند فرمان را
وگر عبارت توقیع تو به نطق دهند
فرشتگان همه خدمت کنند انسان را
به پاکی تو گواهی دهد همی فرقان
فضیلت از پی این آمده ست فرقان را
مخالف تو به سیرت رفیق شیطان است
از آن قبل همه لعنت کنند شیطان را
دل رحیم تو جفت است باد عیسی را
کف کریم تو جنسی است ابر طوفان را
عجب ز اسب تو دارم که چون تواند داشت
ز چارپای معلق چهار سندان را
اگر نه پیکر او چرخ چارمین گشته است
همی چگونه کشد آفتاب تابان را
چو ابر پرده رخسار آفتاب کند
به دست و پای گه تک، زمین میدان را
قلم حیات سخن در دل دوات تو یافت
که جای در ظلمات است آب حیوان را
فصاحت قلمت عقل را محل ندهد
چنانکه شیعت جد تو آل مروان را
ثناگر تو که تاج معالی و شرفی
به از ثنای تو تاجی نیافت، دیوان را
مرا زبان به ثنا گفتن تو خو کرده ست
زبان نابغه باید ثنای نعمان را
چو دانش از شرف مجلس تو می دانم
ثناچگونه کنم هر دنی و نادان را
زبان و طبع معزی و رودکی است سبب
ثنای دولت سلجوق و آل سامان را
به مدح تو شعرا را تقدمی ننهم
به جز معزی و مسعود سعد سلمان را
مرا ز عدل به احسان رسان که در قرآن
قرینه کرد خداوند عدل و احسان را
(اگر ورای مودت وسیلتی بودی
ز اهل بیت نخواندی رسول سلمان را)
به شعر اگر ز تو احسان (طلب) کنم چه عجب
به شعر جد تو منبر نهاد حسان را
به نعمت تو که بس قیمتی نمی دانم
به چشم همت تو این جهان ویران را
که کعب و حاتم اگر جود تو بدیدندی
به جود خویش نبودی تفاخر ایشان را
ندانم از چه قبل بر لب چنین دریا
جگر ز تشنه بتفسد چو من مسلمان را
همیشه تا که بترسد زیادت از نقصان
به عمر و دولت تو ره مباد، نقصان را
طرب به روی تو باد این جهان خرم را
روش به کام تو باد این سپهر گردان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای منحصر به فرد معشوق پرداخته است. شاعر لب و چهره معشوق را تزیینکننده و زیبا میداند و بوسه بر لبان او را مایه تهنیت دل و جان خود میشمارد. او معشوق را معبودی میداند که پرستش او برایش حرمت دارد و به خاطر زیبایی او، عشق و محبتش اوج میگیرد.
شاعر در ادامه به ویژگیهای برجسته معشوق اشاره میکند و او را دلیلی برای زندگی، زیبایی و عشق میداند؛ به طوری که زیبایی چهره او در ایوان و باغها بر دیگر زیباییها پیشی میگیرد. او میگوید که زندگی و زیبایی چون باران و ابر، تازگی و سرسبزی به زمین میآورد.
در بخشهای دیگر، شاعر به صفات خوب و فضیلتهای معشوق اشاره میکند، او را شایسته تمجید و ثنا میداند و از قدرت و جایگاه او در دنیا و آسمان سخن میگوید. در نهایت، شاعر ابراز امیدواری میکند که سایه لطف و عنایت معشوق همیشه بر او بماند و دنیا را با وجود او خرم و شاداب بداند.
هوش مصنوعی: لب تو به زیبایی و شکوه گوهر بدخشان و رخ تو میتواند به درخشندگی ستارهها لطمه بزند.
هوش مصنوعی: با بوسهای بر لبهایت، دل را شاد میکنم و به خاطر دیدن روی تو، جانم را پرورش میدهم.
هوش مصنوعی: من به جان تو قسم که عشق تو برای من عبادتی است و پرستش معشوق با عشق کاملاً جایز و پسندیده است.
هوش مصنوعی: لبهای تو خاصیتی دارند که جان را در بدن زیاد میکنند، مانند اینکه چشمها خود خاصیت جان عقیق و مرجان را دارند.
هوش مصنوعی: من زندگیام را از تو میگیرم، زیرا لبان تو به من چیزی را میدهند که سکندر با تمام وجودش در پی آن بود.
هوش مصنوعی: در ایوان هیچ تصویری به زیبایی تو وجود ندارد، چرا که بدون روح و کلام، تصویر ایوان هیچ ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به عمق وجود من و بر لبهای تو نگاهی بیندازی، میتوانی درد و درمان را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در قلب تو خودخواهی و غرور زیادی وجود دارد، دیگر هیچ جایی برای عهد و پیمان باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: تو هستی که در مسیر اثبات دین، زیبایی چهرهات سبب شده که منکران خدا نیز به حقیقت پی ببرند.
هوش مصنوعی: من هستم که دلباختهی چهرهات هستم، همچنان که طبیعت به زیبایی گل و لاله وابسته است به ابر و باران.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی هنر باران و ابر را ببینی، امروز به تماشا باغ و بستان برو.
هوش مصنوعی: نه در نور و روشنایی همچون سمن که در آسمان ستارهای وجود دارد، و نه در زیبایی و شکوه همچون چمن، باغی از بهشت وجود دارد.
هوش مصنوعی: امسال هزاران نغمه و ساز بیشتر از قبل در وصف نعمت باغ وجود دارد.
هوش مصنوعی: آیا به غیر از این است که بهار به مهمانی دین مجد میآید، و خداوند جهان و زمان را زیبا میآفریند؟
هوش مصنوعی: پرندگان به مناسبت جشن و شادباش از درختان لبنان آواز میخوانند و این موسیقی برای خوش آمدگویی به میهمانان و میزبانان است.
هوش مصنوعی: اگر ابر نباشد، دو چشم دشمن سید شرق از گریه مانند دریا بیابان را خواهد کرد.
هوش مصنوعی: خداوند، اعتقاد و ایمان سلطان را از طریق رضایت و حمایت از کسانی که در راس قدرت قرار دارند، تقویت کرده است.
هوش مصنوعی: مرگ رئیس خراسان به قدری تاثیرگذار است که حتی عراقیها و عربها در این باره حسادت میکنند.
هوش مصنوعی: امیر سید عالم علی، فردی است که دانش و حیای او باعث میشود حتی روح علی و عثمان نیز احساس شرم کنند.
هوش مصنوعی: سعادت و شقاوت انسان به لطف و محبت یا دشمنی او بستگی دارد و سیارههایی مانند مشتری و کیوان نیز تحت تأثیر این احساسات قرار دارند.
هوش مصنوعی: خداوند سلیمان را برتری داد و مقام پادشاهی و نبوت را به او عطا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند عزت و مقام را به انسان عطا میکند، سبب امنیت و ایمان نیز به وجود میآید. در واقع، عدالت الهی باعث تامین امنیت و تقویت ایمان میشود.
هوش مصنوعی: شرافت به شش سمت و چهار حد در دست اوست. چه افتخار و مقام بلندی باید برای این و آن در نظر گرفته شود.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و عظمت شخصیت فردی اشاره دارد که با رفتار نیکو و بزرگمنشیاش، حتی کوهها و معدنها را در مقام و ارزش شرمنده کرده است. به عبارتی، بخشندگی و خویشتنداری او چنان است که باعث میشود هر چیز بزرگی در مقابل او احساس حقارت کند.
هوش مصنوعی: به خاطر جایگاه عالی تو، زمین مشرق به وجود تو افتخار میکند و نسبت به تو برتری میجوید، مانند برتری نژاد عدنانیان نسبت به دیگر نژادها.
هوش مصنوعی: بدان که کوه بدخشان به خاطر اینکه سنگهای قیمتی و گرانبها دارد، به سخن تو ارزش میدهد و به این ترتیب، بدخشان را به خاطر خرد و دانش تو ستایش میکند.
هوش مصنوعی: تو به اندازهای والایی که آسمانها و ستارهها به تو اعتبار دارند و مرزهای زمین و ارکان آن به وجود تو اهمیت میدهند.
هوش مصنوعی: اگر اشاره تو به آسمان برسد، ستارهها همه گوش به فرمان تو میشوند و اطاعت میکنند.
هوش مصنوعی: اگر فرشتگان به کلام تو اشاره کنند، همه آنها به خدمت انسان درخواهند آمد.
هوش مصنوعی: پاکی تو را به وضوح نشان میدهد، چرا که فضیلت از این تفاوت سرچشمه گرفته است.
هوش مصنوعی: آنکس که با تو مخالف باشد، از نظر رفتار شبیه دوستان شیطان است و به همین خاطر، همه او را مانند شیطان لعنت میکنند.
هوش مصنوعی: دل مهربان تو مانند جفتی است که بر اساس دلیری و رحمتش برمیخیزد. محبت و بخشش تو مانند کفی است که در زیر طوفان، ثبات و آرامش ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: من از توانایی اسب تو شگفتزدهام که چطور میتواند چهار زین را بر دوش خود حمل کند، در حالی که این بار سنگینی است.
هوش مصنوعی: اگر بدن او به شکل چرخ چهارم درآمده، پس چگونه ممکن است که آفتاب درخشان را به خود جلب کند؟
هوش مصنوعی: وقتی که ابر، چهره آفتاب را میپوشاند، زمین به دلیل تغییرات نور و سایه، صحنهای تماشایی میسازد.
هوش مصنوعی: قلمی که در دل دوات قرار دارد، زندگی و معنای سخن را در خود دارد، و میتواند در محیطی تاریک، آب حیات را پیدا کند.
هوش مصنوعی: قلم تو به قدری زیبا و شیوا مینویسد که حتی عقل را هم تحت تأثیر قرار نمیدهد، درست مانند شیعیان که به جد تو آل مروان توجهی ندارند.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را ستایش کند، به خوبی میداند که هیچ تاجی از تاج و شرف تو برتر نیست و این دیوان نیز به خوبی این نکته را درک کردهاند.
هوش مصنوعی: من به ستایش تو عادت کردهام، زیرا زبان یک نابغه، باید مدح نعمان را به مناسبترین شکل بیان کند.
هوش مصنوعی: وقتی که علم و دانایی از مقام و فضیلت تو را میشناسم، نمیدانم چطور باید مدح و ستایش نادانان و دنیاپرستان را انجام دهم.
هوش مصنوعی: زبان و ذوق شاعران معزی و رودکی باعث شده است که سلطنت سلجوقیان و خاندان سامان ستایش شود.
هوش مصنوعی: شعرای دیگر را در مدح تو برتری نمیبخشم مگر معزی و مسعود سعد سلمان.
هوش مصنوعی: مرا با محبت و خوبی خود کمک کن که خداوند در قرآن عدالت و نیکی را در کنار هم قرار داده است.
هوش مصنوعی: اگر به جز محبت، وسیلهای برای نزدیک شدن به اهل بیت وجود داشت، تو رسول سلمان را نمیخواندی.
هوش مصنوعی: اگر از تو درخواست کنم که به من شعری نیکو ببخشی، عجیب نیست؛ چون جد تو حسان را به خاطر شعرش بر روی منبر قرار داده است.
هوش مصنوعی: من ارزش نعمت تو را نمیدانم و به لطف تو، این دنیای خراب را میبینم.
هوش مصنوعی: اگر کعب و حاتم (دو شخصیت معروف بخیل و بخشنده در تاریخ) generosity تو را میدیدند، دیگر به بخشش خودشان مباهات نمیکردند.
هوش مصنوعی: نمیدانم به چه دلیل در کنار این دریا، دل متعصب و تشنهام همچون من مسلمان نابود میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه از کمبود عمر و قدرتت بترسی، نباید راهی برای بروز این کمبود وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: به تو شادی و خوشی در این دنیای زیبا باد و امیدوارم زندگی برای تو پر از لذت و رضایت باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به نام نیک تو خواجه فریفته نشوم
که نام نیک تو دام است و زرق مر نان را
کسی که دام کند نام نیک از پی نان
یقین بدان تو که دام است نانْش مر جان را
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان را
خبر بیاور ازیشان به من چو داده بُوی
ز حال من به حقیقت خبر مر ایشان را
بگویشان که جهان سرو من چو چنبر کرد
[...]
شریف خاطر مسعود سعد سلمان را
مسخرست سخن چون پری سلیمان را
نسیج وحده که نو حُلّهای دهد هر روز
زکارگاه سخن بارگاه سلطان را
ز شادی ادب و عقل او به دار سلام
[...]
چه خرمی است که امروز نیست زنگان را
چه فرخی است کزو بهره نیست کیهان را
بهار و کام طرب تازه می کند دل را
ضیاء انس و فرح زقه میدهد جان را
بدشت جلوه گری عرضه داد بار دگر
[...]
خوشا مطالعه کردن جمالِ بستان را
به موسمی که صبا تازه می کند جان را
میانِ باغ خرامان گرفته دست به دست
نگارِ سیب زنخدانِ نار پستان را
قدح به دور بگردان دمادم ای ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.