چو بر جان من شد هوای تو غالب
جمال تو را جان من گشت طالب
اگر چه ندارم ز وصل تو حاصل
همی باد بر من هوای تو غالب
دلی دارم راغب دل ربودن
به عشق تو حاضر ز غیر تو غایب
به قصد تو قانع به زخم تو رافق
به جور تو مایل به ظلم تو راغب
چنین است در عاشقی مذهب من
که یکسان بود عاشقان را مذاهب
رخی داری ای قبله روی خوبان
ز خوبی برآورده صد ره عجایب
به رخ پادشاه جمالی و آنک
دو زلف سیه پوش تو چون دو حاجب
تو را جان ولایت تو را دل رعیت
تو را حسن منبر تو را عشق خاطب
نگر کز من امید توبه نداری
که باشد بر این روی تابنده تایب؟
لبت بوسه ای گر به جانی فرو شد
بخرم که بیعی بود بس مقارب
معقرب دو زلفت به گرد گل و مه
ره دیده بربسته اند از جوانب
دو زلف از دو رخ یک زمان دورتر کن
چه دانند قدر گل و مه عقارب
حساب جمال تو را درنیابد
وگر چرخ گردننده گردد محاسب
ملاحت همی از جمال تو نازد
مناقب ز صدر جهان ذوالمناقب
اجل سید شرق و غرب آنکه مثلش
نه اندر مشارق نه اندر مغارب
رئیس خراسان علی بن جعفر
جلال محافل جمال مواکب
کریم السجایا حمید المساعی
جمیل المحیا جزیل المواهب
جلالت گرفته بدو وقت نسبت
معد بن عدنان لوی بن غالب
به رتبت فزونتر ز سادات عالم
و گر چند سادات با او مناسب
بلی هر دو را صبح خوانند ولیکن
نه چون صبح صادق بود صبح کاذب
همی داردش فر سلطان و یزدان
معاف از حوادث مصون از نوایب
بیفزاید از خدمت او بزرگی
چو علم از تعلم چو عقل از تجارب
بود بی رسومش مزور مدایح
بود بی قبولش فضایل معایب
شده خدمتش را خلایق موافق
شده همتش را کواکب مراکب
چو مدحش نخوانی فصاحت فضیحت
چو نامش نگویی مناقب مثالب
زهی گوی برده زابنای گیتی
به کسب محامد به بذل رغایب
ز دست تو دریای بخشنده عاجز
ز رای تو خورشید تابنده خایب
امل را ز بذل تو تشریف و خلعت
طمع را زجود تو اجری و راتب
همت حزم صافی همت عزم ثابت
همت رسم نیکو همت رای صایب
نه مانند قدرت سپهری است عالی
نه همتای رایت شهابی است ثاقب
به دست عزیمت ببندی معادی
به چشم بصیرت ببینی عواقب
کلام تو دارد صنوف بدایع
ز کلک تو بارد فنون غرایب
ز ابر کفت قطره ای صد چو حاتم
ز بحر دلت جرعه ای صد چو صاحب
روان را هوای تو هست از فرایض
زبان را ثنای تو هست از مواجب
کند عقل را شوق مدح تو عاجز
کند روح را عشق خط تو کاتب
سخا را ز دست تو آید مقاصد
سخن را ز مدح تو آید مراتب
ز اخلاق تو در مکارم قواعد
ز الفاظ تو بر معالی قوالب
ز انفاس تو نفس در راحت افتد
همی راحت آید ز قرب اقارب
عدو تو را بیش بینم مذلت
از آن بت که بالت علیه الثعالب
ایادیت را کس نداند شمردن
که داند شمردن سرشک سحایب
به واجب که داند تو را مدح گفتن
خرد را که داند ستودن به واجب
همی تا بماند به عالم عناصر
همی تا بتابد ز گردون کواکب
همی تا طراوت بود جان و دل را
ز دیدار احباب و فصل اجانب
بزی خرم و خانه دشمن تو
محل حوادث مکان مصایب
بر این قافیت بود نظم نظامی
(به گرد رخت زنگیانند لاعب)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل پیش رو بیانگر عشق عمیق و شورانگیز شاعر به معشوقی است که خود را در هوای او غرق کرده و زیباییهایش را ستایش میکند. شاعر احساسات خود را به گونهای توصیف میکند که گویا همواره در جستجوی جمال معشوق است، حتی اگر از وصال او بهرهای نداشته باشد. او به ظاهر و سیرت معشوق اشاره میکند و در ادامه از ویژگیهای شخصیتی و فضایل او از جمله بزرگواری و جود سخن میگوید. شاعر به اهمیت عشق و وابستگی به معشوق تاکید میکند و میخواهد ثبت کند که تا زمانی که عشق و امید زنده است، زیبایی معشوق در دل او جاری خواهد بود. غزل در نهایت به بیان مفهوم عشق و بلاغت آن میپردازد و به ستایش فضایل انسانی و جمال میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو بر جان من حاکم شد، زیبایی تو باعث شد که روح من خواستار تو شود.
هوش مصنوعی: هرچند که از وصال و دیدار تو بهرهای ندارم، اما حس و حال تو همچنان بر من غلبه دارد و در زندگیم سایهافکنی میکند.
هوش مصنوعی: من دلی دارم که بسیار مشتاق است تا به عشق تو بپردازد و از عشق دیگران کاملاً دور است.
هوش مصنوعی: من به خاطر تو با زخمهای تو کنار آمدهام و به نابرابری و ظلمی که از تو میبینم، رضایتم را جلب کردهام.
هوش مصنوعی: در عشق، برای من تنها یک راه و رویکرد وجود دارد و آن این است که همه عاشقان از باورها و اعتقادات یکسانی برخوردارند.
هوش مصنوعی: تو چهرهای داری که به عنوان قبله زیباییها شناخته میشود و از زیباییات نشانههای شگفتیهای بسیاری برمیآید.
هوش مصنوعی: زیبایی تو در برابر پادشاهی میدرخشد و آن دو زلف سیاه تو مانند دو محافظ هستند که چهرهات را میپوشانند.
هوش مصنوعی: تو را جان و دل مردم به تو وابسته است، تو زیبا و مورد توجه بر روی منبری و عشق در دل کسی که به تو علاقهمند است.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که تو بر من امیدی به توبه نداری، چرا که آیا بر این چهره درخشان، توبهای وجود دارد؟
هوش مصنوعی: اگر لب تو را بوسهای به جانم بیفتد، آن را میخرم چون که این یک معاملهای است که خیلی نزدیکی به من دارد.
هوش مصنوعی: دو زلف تو مانند عقرب به دور گل و ماه پیچیدهاند و چشمها از هر سو بر رویشان بسته شده است.
هوش مصنوعی: دو زلف را از دو چهرهات دورتر کن، زیرا چه کسی میداند که قدر گل و ماه را گزشها درک میکنند؟
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند زیباییهای تو را به طور کامل درک کند، حتی اگر زمان هم به دور خود بچرخد و بخواهد آن را محاسبه کند.
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث فخر و افتخار است و در خویش شایستگیها و فضایل بسیاری را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: مرگ، رئیس و سرور شرق و غرب است و هیچکس مانند او در مشرق و مغرب وجود ندارد.
هوش مصنوعی: علی بن جعفر، که به عنوان رئیس خراسان شناخته میشود، در محافل زیبایی و شکوه مورد احترام و توجه است.
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف ویژگیهای فردی یک شخص محترم و بزرگوار میپردازد. او از نظر اخلاقی بسیار نیکو، اعمالش پسندیده و فضا و حضورش دلنشین است. همچنین، به سخاوت و generosity او اشاره میکند که همواره لطفها و هدیههای فراوانی دارد.
هوش مصنوعی: تو به دلیل نسبت و ارتباط با معد بن عدنان و لوی بن غالب، مقام و جلالت و عظمت یافتهای.
هوش مصنوعی: او از نظر مقام و جایگاه بالاتر از همه سادات جهان است، هرچند که سادات دیگری نیز با او همپایه و همسطح هستند.
هوش مصنوعی: بله، هر دو را صبح مینامند، اما نه به مانند صبح حقیقی و روشن، بلکه شبیه به صبح دروغین و نماشی.
هوش مصنوعی: او همواره تحت حمایت فر و نیکیهای خداوند است و از حوادث و بدیها در امان است.
هوش مصنوعی: کسی که از خدمات او بهرهمند میشود، به اندازهای بزرگ و باارزش میشود مانند این که علم از آموزش، و عقل از تجربه به دست میآید.
هوش مصنوعی: وجود او بدون رفتار و آداب است، و ستایشها در عدم پذیرش او بیثمر هستند، همانطور که فضائل و خوبیها در وجود او معایب به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: خلایق به او خدمت میکنند و آرزوهایش با ستارهها هماهنگ شده است.
هوش مصنوعی: اگر درباره کسی خوب سخن نرانی، زیباییهای او نادیده انگاشته میشود. همچنین، اگر نام او را به میان نیاوری، ویژگیهای خوب و بدش نیز فراموش میشود.
هوش مصنوعی: بسیار خوشا به حال کسی که از نعمتهای دنیا بهرهمند شده و در پی کسب فضایل و خوبیهاست. او آگاهانه به دنبال ارزشها و برتریها میگردد و از دنیا طلب میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر مهربانی و generosity تو، دریای بخشش هم ناتوان است و از قضاوت و فکر تو، خورشید تابان هم ناامید شده است.
هوش مصنوعی: از کرم تو، امید و آرزو به حدی رسیده که شایستهی احترام و مقام شده است، و از generosity تو، پاداش و روزی به دست آمده است.
هوش مصنوعی: تلاش و اراده قوی باعث میشود که انسان به درستی عمل کند و تصمیمات مناسبی اتخاذ کند. این ارادهی مستحکم همچنین سبب میشود که فرد در پیشبرد اهداف، کارهای نیکو انجام دهد و در نهایت به نتایج مثبت و درست دست یابد.
هوش مصنوعی: نه نیرویش به اندازه قدرت آسمان است و نه درخشش او به اندازه پرچم ستارهای درخشان.
هوش مصنوعی: اگر به سفر رفتن را با جدیت برنامهریزی کنی و با چشم بصیرت به آینده بنگری، نتایج و تبعات آن را میتوانی مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: سخنان تو دارای زیباییهای زیادی است و از قلم تو ایدههای شگفتانگیز و نو به وجود میآید.
هوش مصنوعی: از ابر، یک قطره باران به یاد حاتم، و از دریا، یک جرعه عشق به یاد صاحب.
هوش مصنوعی: دل در آرزوی توست و زبان از خوبیهای تو سخن میگوید و ستایش میکند.
هوش مصنوعی: عقل انسان به شدت از شوق ستایش تو ناتوان میشود و عشق به خط تو روح را به نگارش وادار میکند.
هوش مصنوعی: بخشش و جوانمردی از تو سرچشمه میگیرد و گویندگی و ویژگیهای سخنرانی در ستایش تو نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اخلاق تو به خوبیها و فضیلتها شکل میدهد و سخنانت بر الگوهای عالی و والایی دلالت میکند.
هوش مصنوعی: نسیم های تو باعث آرامش میشوند و همین آرامش از نزدیکی عزیزان به دست میآید.
هوش مصنوعی: من دشمن تو را بیشتر از خودت میبینم، که فروتنی و ذلت تو ناشی از حمایت او از روباههاست.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به درستی و دقت، ارزش و اهمیتی که تو داری را اندازهگیری کند، زیرا تنها کسی که میتواند این را بفهمد، خود تو هستی.
هوش مصنوعی: اونی که باید بداند، میداند که چگونه باید تو را ستایش کند و اونی که دارای خرد است، میفهمد که چگونه باید از تو تعریف کند.
هوش مصنوعی: همواره تلاش میکنم تا در دنیای عناصر باقی بمانم و برای همیشه از آسمان ستارهها روشنایی بگیرم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شادابی و freshness وجود دارد، جان و دل از ملاقات دوستان و دیدن افراد ناآشنا خوشحال میشوند.
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی مثل بز شاداب است، اما خانه دشمن تو به خاطر حوادث و مشکلات, مکانی پر از ناگواری است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از نظم و هماهنگی در دنیای هستی اشاره دارد. به نوعی میتوان گفت که زیبایی و ترتیب در دنیا به دور شخصیت یا وجود انسان میچرخد و به نظر میرسد که این نظم و قافیه، مانند زنگهای خوش صدا، نقش مهمی در شکلگیری واقعیت دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا سرفرازی که خورشید پر دل
که تندابرش چرخ او راست مرکب
ز بیم تو با تیغ گردد همه روز
ز سهم تو در خاک غلتد همه شب
شوی پی سپر همچو چوب معلّم
[...]
قم اللیل یا صاحبی بالرکایب
و قطع لاجلی الفلا و السباسب
الی دار سلمی و بلغ سلامی
بدان گلعذار مسلسل ذوایب
ز مأوای مألوف دورم ولیکن
[...]
سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب
شبی عنبرین خال مشکین ذوایب
فلک را به گوهر مرصع، حواشی
هوا را به عنبر مستر، جوانب
درفش بنفش سپاه حبش را
[...]
سلام علی دار ام الکواعب
بتان سیه چشم مشکین ذوائب
در جواب او
(لبسنا لباسا لطیف الجبائب)
شی صوف مشکین صفت در غیاهب
[...]
بدا برق بطحاء و الدمع ساکب
زهی عشق مستولی و شوق غالب
خوش آن برق رخشان که از کوی جانان
درخشد چو بر آسمان نجم ثاقب
نگاری که روبند حوران جنت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.