گنجور

 
۲۳۲۱

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - قصیده

 

... بر لطف و خشمش مهر و کین بینی چو ها را لام هل

گرچه پلنگان را گلو بفشرد چرخ شیر خو

پیش سگ درگاه او گربه بیفکند از بغل ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۲

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - قصیده

 

... گاه بدین اجتهاد گاه بدان اعتصام

چرخ ز ایوان تو در طمع ارتفاع

دهر ز دیوان تو در طلب اهتمام ...

... فر همایون تو گشته همای همام

چرخ چو زیر تو دید قله فربه چو برق

گفت جهان را متاز ابلق لاغر جمام ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۳

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - مطلع ثانی

 

... بخت نخواهد گرفت دست من مستمند

چرخ نخواهد شنید مست من مستهام

هر چه ز اسباب عیش بود مرا در غمت ...

... کف تو بحر و در او گوهر تیغ بنفش

دست تو چرخ و بر او اختر جام مدام

ملکت تو مستقیم رایت تو مستوی ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۴

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - در مدح منوچهر شروانشاه

 

... زود صعب آهیخت شمشیر از نیام

چرخ چون بر کشتنم بفشرد پای

مهربان بخت از برم برداشت گام ...

... از ریاضت کردن او گشت رام

بر سریر چرخ و هفت اختر بقدر

پنج نوبت کوفت از شش حرف نام

چرخ توسن چون رمیدن ساز کرد

گشت اقبالش ورا بر سر لگام ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۵

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - از قصاید بسیار خوب فلکی است در مدح منوچهر شروانشاه

 

... این شیر سخن شود شکارم

تا چرخ بدل کند که تا حشر

بر خلق زمانه کامکارم ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۶

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - قصیده

 

... یک ساعت سیر او به میدان

صد ساله سیر چرخ و انجم

زد چرخ به دور با تعجب

زو باد به سیر با تبسم ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۷

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح سیدالوزراء جمال الدین مشعر بن عبدالله

 

... به کار باید ساز و نوا و پرده و راه

ز چرخ خط موالیت باد نعمت و ناز

ز دهر قسم معادیت باد آوخ و آه ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۸

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح منوچهر شروانشاه

 

... او ز شراع ششتری با همه در معامله

همچو مهندسان ز حل مشکل چرخ کرده حل

پایه برترین محل از درجات سافله ...

... خنجر شاه پاک دین بر سپه معطله

چرخ و نجوم و مهر و مه بر در بارگاه شه

بوسه زنان به خاک ره چون رهیان یکدله ...

فلکی شروانی
 
۲۳۲۹

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - مطلع ثانی

 

... مالک ملک باستان بارگهش در آسمان

بام ورا ز نردبان چرخ فروترین پله

بس که کند به چشم و سر بر در درگه تو بر ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۰

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - در مدح منوچهر شروانشاه و ایراد بعضی از اصطلاحات نجومی

 

... روز جنگ قارن و شب گنج قارون ساخته

کاس لعل ارغوان و طاس یاقوتین چرخ

در چمن کو بدخش و کان طیسون ساخته ...

... خشم تو از چشم دشمن بر گشاده باسلیق

چشم چرخ از خاک پایت باسلیقون ساخته

فلکی شروانی
 
۲۳۳۱

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در مدح منوچهر بن فریدون شروانشاه

 

خان و خیل چرخ را شه خیل و خان آراسته

تا بماهی و بره کردست خوان آراسته ...

... شه به فر او زمین چون آسمان آراسته

یافت با ماهی چو یونس انس در دریای چرخ

تا شود زین پس به اعجازش جهان آراسته ...

... دارد از هر خواسته گنج روان آراسته

ای نجوم و چرخ و دهر و عالم فرتوت را

از دل و طبع خود بخت جوان آراسته ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۲

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - از امهات قصاید فلکی

 

... از بهر خوردن جگر دشمنان تو

طفلان چرخ را همه دندان برآمده

آن خصم را که دید کمان تو جفت تیر ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۳

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - مطلع ثانی

 

... شور از هزار مجلس و میدان برآمده

برعکس چرخ گرته پیروزه ترا

خورشید و اختران ز گریبان برآمده ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۴

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح منوچهر شروانشاه

 

... مشتری رای چو ماه تواند

روز و شب از چرخ مه و مشتری

گر گل و شکر ببرد درد دل ...

... ای شده نعل سم اسب تو را

مشتری از چرخ به جان مشتری

آن ملکی تو که به جاه و جلال ...

... معطی نفع و ضر و خیر و شری

چرخ بلند از اثر رای توست

کو عرض است و تو ورا جوهری ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۵

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - قصیده

 

... ز حکم قاطع خود خط استوا داری

برون جهد ز خم چرخ مرکبت گه سیر

گر از عنانش یک لحظه دست وا داری ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۶

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

... واکنون ز دل و صبر به یکبار شدم دور

تیمار دل افزود مرا چرخ جفا جوی

تا من ز تو ای یار وفادار شدم دور

فلکی شروانی
 
۲۳۳۷

فلکی شروانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه

 

... الحق به تو زیبا شد شاهی و خداوندی

اصل تو بدایع را چون چرخ طبایع را

اجرام و طلایع را شاهی تو نه فرزندی ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۸

فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند

 

... بگذر اگر ز بزمی این دادگر گشاید

شاهیکه درگهش را چرخ آستانه زیبد

عقد جلال او را گردون میانه زیبد ...

... کاکنون همی ز خوبی صحرا جنان نماید

تأثیر چرخ و انجم فرق چنین جهان را

بنماید ار نماید در فر آن نماید ...

... بازی مباح کردی باده حلال داری

بر چرخ کامکاری بدری شب طرب را

فارغ ز وصل و هجران نقص و کمال داری ...

... آن آفتاب شاهان کاندر محل شاهی

شاهین قدر او را چرخ آشیانه زیبد

شاهی که پای شاهان فرسوده شد ز بندش ...

... در هر چه رای داری وز هر چه کام یابی

از گشت چرخ و انجما داد تو داده بادا

هست آفت فلک را ره بسته زی در تو ...

... در پای مرکبانت پست اوفتاده بادا

درگاهت از بلندی با چرخ باد همسر

بام سرای خصمت با بوم ساده بادا ...

... هر یک ز جان نثاری در آستین نهاده

چرخ آنقدر حلاوت از لعل نوشخندت

اندر شکر سرشته در انگبین نهاده ...

فلکی شروانی
 
۲۳۳۹

فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - ترکیب بند

 

... نامه به نام خسرو خسرونشان نوشت

بر خط دولت از پی توقیع شاه چرخ

طغرا کشید و نامه گشاد و نشان نوشت ...

... گر آسمان بخصمی او متهم شود

نه چرخ پانزده شود و آفتاب هفت

گر نقش نام او به فلک بر رقم شود ...

... من گمره و عنان دل از کف رها شده

از بس که برد چرخ ز پیوند ما حسد

چرخ حسود قاطع پیوند ما شده

دور از نفاذ دولت و اقبال پادشاه ...

... خاک در تو مسجد حاجت روا شده

در طالع مبارک تو طبع چرخ را

عین الکمال سغبه عین الرضا شده ...

... همچون نماز و روزه و حج و زکات باد

در حل و عقد ثابت و سیاره چرخ را

با التقای سعد به تو التقات باد ...

... از حد شرق تا به حد خالدات باد

در گشت چرخ ملک بقای تو جاودان

ثابت بسان قطب و سهیل و بنات باد ...

فلکی شروانی
 
۲۳۴۰

فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند

 

... از بس که لحن شعر من اندر ثنای شاه

بر چرخ رفت زهرسوی چنگ چنگ برد

همواره بخت را به منوچهر چهر باد

بر وی ز چرخ شفقت وز مهر مهر باد

خاری که در وفاش بپرورد ورد شد ...

... مرگ خود آنکه کین وی افزود زود دید

بر چرخ گر به نور برد تیر تیر از او

خورشید و مه شوند بتا خیر خیر از او ...

... گردون کند نفیر که ای رستخیز خیز

ای داده چرخ در همه احکام کام تو

گردون مسخر تو و اجرام رام تو ...

فلکی شروانی
 
 
۱
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۱۱۸
۱۱۹
۴۹۲