گنجور

 
فلکی شروانی

ای لطف تو یار با برحم

در وصف تو هر گروه پی گم

از هیبت تو فلک سبک پای

وز قوت تو زمین گران سم

آن را که به مهر گوئی اجلس

ایام به کین نگویدش قم

فرمان تو رات قضا پیاپی

رایات تو را قدر دمادم

در گرد و سم سمند تو شب

چون مردمه نور چشم مردم

آباد بدان سمند کز وی

در خود کشد اژدها دم و دم

در زیر سمش زمن گه سیر

گوئی که در آسیاست گندم

یک ساعت سیر او به میدان

صد ساله سیر چرخ و انجم

زد چرخ به دور با تعجب

زو باد به سیر با تبسم

چون پای به پشت او درآری

سر بر فلک آرد از تنعم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

از بهر چه این کبود طارم

پر گرد شده است باز و مغتم؟

زیرا که درو خزان به زر آب

بر دشت نبشت سبز مبرم

گشت آب پر از تم و کدر صاف

[...]

ازرقی هروی

آمد رمضان بخیر مقدم

دیشب بسلام خان اعظم

جمشید زمان سکندر وقت

مقصود وجود نسل آدم

ای امر تو چون نفاذ تقدیر

[...]

مسعود سعد سلمان

مرداد مهست سخت خرم

می نوش پیاپی و دمادم

از گردون طبع خاک پر تف

وز باران چشم ابر پر نم

بر دشت لباسهای رو نیست

[...]

سنایی

ای چهرهٔ تو چراغ عالم

با دیدن تو کجا بود غم

شد خلد به روی تو سرایم

بی روی تو خلد شد جهنم

ای شمسهٔ نیکوان به خوبی

[...]

انوری

ای زرین نعل آهنین سم

ای سوسن گوش خیزران دم

ای باد صبا گرفته در گل

با آتش تو چو ساق هیزم

سیر تو به گرد خط ناورد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه