گنجور

 
۲۲۸۱

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۳ - غزل

 

... باز منور شدش دیده به دیدار گل

لاله زر آتشی است ناسره اش در میان

لاجرم آن قیمتش نیست به بازار گل ...

سلمان ساوجی
 
۲۲۸۲

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۲ - رباعی

 

... به شب در مهد زنگار آفتابی

چو باد صبح دم صد لاله بنمود

ز گلبرگش نقاب شرم بگشود ...

... سمن را یافت در والا حصاری

ببسته لاله زاری در ازاری

ز مویش صد هزاران خون به گردن ...

سلمان ساوجی
 
۲۲۸۳

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۵ - غزل

 

... به سیمین مشعلی ماند که آن مشعل دو سر دارد

فرو برده به پیش باد هردم خون دل لاله

که از سودا دل لاله بسی خون در جگر دارد

مگر خواهد گشادن باغ شاخ ارغوان را خون ...

سلمان ساوجی
 
۲۲۸۴

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین

 

... هوای دشت جان می بخشد امروز

ز لاله خون روان می بخشد امروز

همه کهسار پر آوای رود است ...

... بباید چند روزی گشت کردن

ز جام لاله گونی باده خوردن

چو از قیصر اجازت یافت جمشید ...

... چو گل زرین طبق بر کف نهاده

به هر جانب چو لاله دلفروزی

همی افروخت مشکین عود سوزی ...

سلمان ساوجی
 
۲۲۸۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... گر بیاد روی گلرنگ تو درخاکم نهند

تا بحشر از تربت من لاله گون روید گیا

نان لطف ای شاه در زنبیل فقرم ار نهی ...

سیف فرغانی
 
۲۲۸۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

... بهر سپید رویی حسنت نهاده اند

بر روی لاله رنگ تو خال سیاه را

دستارم از سرم بقدم درفتد چو تو ...

... در گلشن جمال تو روی تو آن گلست

کز عکس خود چو لاله کند هر گیاه را

در عهد خوبی تو جوانانه می خورد ...

سیف فرغانی
 
۲۲۸۷

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

... بهر سپید رویی حسنت نهاده اند

بر روی لاله رنگ تو خال سیاه را

دستارم از سرم بقدم درفتد چو تو ...

... در گلشن جمال تو روی تو آن گل است

کز عکس خود چو لاله کند هر گیاه را

در عهد خوبی تو جوانانه می خورد ...

سیف فرغانی
 
۲۲۸۸

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

... میان دایره روی او ز خال سیاه

که نقطه زد ز دل لاله ارغوانی را

رخان آن شه خوبان نگر مگو دیگر ...

سیف فرغانی
 
۲۲۸۹

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

... کنون که شاه رخت گوی در میان انداخت

از آن میانه گل و لاله را برآمد نام

چو بحر حسن تو خاشاک بر کران انداخت ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۰

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

... در بوستان که خلعت سبز از بهار یافت

لاله نمونه یی زد و گل برگ آل تست

تا باز جره گرچه کند مرغ ملک صید ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۱

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

... ازآرزوی رخ تو اگر بباغ روم

کدام لاله برخساره تو مانندست

زکات خوبی خود را دمی بباغ خرام ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۲

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

... باغ عیشم که بصد گونه ریاحین خوش بود

از گل و لاله تهی گشت وزخاشاک پرست

چون مرا زهر غم دوست بجان کرد گزند ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۳

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... روی بنمای که دیدار تو درمان منست

رخ چون لاله مپوش ازمن مسکین که منم

عندلیب تو وروی تو گلستان منست ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۴

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

... ژاله بر برگ سمن همچون عرق بر روی او

لاله در صحن چمن مانند آن رخسار نیست

دوش گفتم از لبش جانم بکام دل رسد ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۵

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... زبوسه صبر نه واز کنار سیری نیست

ازآن گلی که ز رنگش خجل شود لاله

چو عندلیب مرا از بهار سیری نیست

اگر جهان همه پر گل کنند رنگ برنگ

مرا زدیدن آن لاله زار سیری نیست

درخت حسن گلی ماه رو ببار آورد ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۶

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

... ای قصارای همت تو بهشت

بر گل از روی لاله رخ که نمود

بر مه از مشک سوده خط که نوشت ...

... یار من در میانه خوبان

همچو لاله است در میانه کشت

بر رخ لاله رنگ او خالیست

همچو نقطه بر آتش از انگشت ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۷

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

... دل من جان بداد بر بویت

لاله کز رخ شه گلستان است

سر بخس درکشید از رویت ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۸

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

... من سوختم چو عنبر تا حسن بر رخ او

گل را ز مشک خالی بر روی لاله گون زد

معذورم ار چو مجنون زنجیر دار عشقم ...

سیف فرغانی
 
۲۲۹۹

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

... تا مهره نرد عشق باشد

از خاک چو لاله سرخ روید

آن روی که زرد عشق باشد ...

سیف فرغانی
 
۲۳۰۰

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

... گل از میانه جان زر برکشیده باشد

چون عارض تو بیند نرگس بلاله گوید

هرگز بنفشه بر گل زین سان دمیده باشد

ای در عرق ز خوبی رخسار لاله رنگت

همچون گلی که بر وی باران چکیده باشد ...

سیف فرغانی
 
 
۱
۱۱۳
۱۱۴
۱۱۵
۱۱۶
۱۱۷
۳۶۲