چو حسن روی تو آوازه در جهان انداخت
هوای عشق تو در جان بی دلان انداخت
سمن بران همه چوگان خویش بشکستند
کنون که شاه رخت گوی در میان انداخت
از آن میانه گل و لاله را برآمد نام
چو بحر حسن تو خاشاک بر کران انداخت
کمان ابروی خود بین که ترک غمزه تو
خطا نکرد خدنگی کزآن کمان انداخت
ترا بدیدم و صبر و قرار رفت از من
مگس چو دید عسل خویشتن در آن انداخت
عقاب عشق توام صید کرد و در اول
چو گوشت خورد و بآخر چو استخوان انداخت
چو تو ز نور سپر پیش روی داشته ای
کجا بسوی تو تیر نظر توان انداخت
مرا یقین شده بود آنکه من بتو برسم
کرشمهای توام باز در گمان انداخت
بجهد بنده بوصلت رسد اگر بتوان
ببیل خاک زمین را بر آسمان انداخت
بشعر وصف جمال تو خواستم کردن
ولی جلال توام عقده بر زبان انداخت
چو خواستم که کنم نسبتش بلعل و عقیق
لب تو ناطقه را سنگ در دهان انداخت
کسی که در ره عشق آمد او دو عالم را
چو میخ کفش برفتن یکان یکان انداخت
بآب شعر رهی غسل دل کند درویش
که آتش طلبش در میان جان انداخت
ترا چو دید بسی گفت سیف فرغانی
«چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت »
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر زیبایی و جذابیت فردی است که ویژگیهای او تأثیر عمیقی بر دیگران گذاشته است. شاعر از تأثیر عشق و زیبایی معشوق بر روح و جان بیدلها صحبت میکند و به صورت نمادین از شکستن چوگان سمنبران و دگرگونی در جهان به خاطر حضور معشوق میگوید. او به کمان ابرو و غمزههای معشوق اشاره میکند و میگوید که عشق او همچون شکار عقاب است. شاعر از احساسات درونی خود، بیصبری و شوق برای رسیدن به معشوق میگوید و به نحوی توصیف میکند که زیبایی معشوق چنان قدرتی دارد که تحت تأثیر آن، دیگران توانایی بیان احساسات خود را ندارند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که عشق به این زیبایی باعث دگرگونی و تحول در زندگی انسانها میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره تو در تمام دنیا سر زبانها افتاده و عشق تو در دلهای بیدل به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: همهی بازیکنان چوگان از زور و قدرت سمن (یک نوع گیاه خوشبو) شکسته و خسته شدند، اکنون که شاه گوی را در وسط بازی انداخته است.
هوش مصنوعی: در میان گلها و لالهها، زیبایی تو مانند دریایی است که بر کنارهاش، تکههای بیارزش پراکنده شده است.
هوش مصنوعی: به ابروهایت نگاه کن که چگونه با زیبایی خاصی بر دلها تاثیر میگذارد؛ گویی تیرکی که از آن کمان رها شده، هیچ اشتباهی در نشانهگیری ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم، دیگر نتوانستم صبر و قرار داشته باشم. مثل مگسی که وقتی عسل را میبیند، بیدرنگ به آن میافتد.
هوش مصنوعی: عقاب عشق تو مرا شکار کرد. ابتدا از زیباییها و لذتهای عشق استفاده کردم، اما در نهایت مانند استخوانی دور انداخته شدم.
هوش مصنوعی: چون تو مانند سپری از نور در جلو داری، هیچکس نمیتواند با تیر نگاهش به تو اصابت کند.
هوش مصنوعی: من به یقین مطمئن بودم که به تو خواهم رسید، اما جذابیتهای تو هنوز من را در تردید قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بنده بتواند با تلاش و کوشش خود، خود را به وصال محبوب برساند، میتوانم حتی خاک زمین را به آسمان بیفزایم.
هوش مصنوعی: در تلاش برای توصیف زیبایی تو، شعر و کلامی به کار بردم، اما بزرگی و جلال تو به قدری است که زبانم را بند آورده و ناتوان از بیان آن کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی خواستم تا ویژگیهای زیبای لب تو را با گوهرهایی چون لعل و عقیق مقایسه کنم، در کمال تعجب، زبانم به سکوت افتاد و نتوانستم چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر عشق قدم گذاشته، همهی دو جهان را مانند میخی که در زیر پا گذاشته میشود، یکی یکی رها کرده است.
هوش مصنوعی: در شعر، درویش به وسیله آب شعر، دل خود را پاک میکند، زیرا اشتیاق و طلب او مثل آتشی در جانش شعلهور است.
هوش مصنوعی: وقتی سیف فرغانی تو را دید، بسیار گفت: "چه شرارتی بود که زیبایی تو در دنیا ایجاد کرد؟"
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت
که روز من به شب تیره در گمان انداخت
که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی
که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت
دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند
[...]
چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت
زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت
جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
فزود رونق بستان عارضت کامسال
[...]
چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
بلای غمزه نامهربان خونخوارت
چه خون که در دل یاران مهربان انداخت
ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم
[...]
چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟
که برنشانه دلهای عاشقان انداخت
شمایل قند رعنا و طبع موزونت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
کمال حسن تو جایی رسید در عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.