گنجور

 
سیف فرغانی

چو حسن روی تو آوازه در جهان انداخت

هوای عشق تو در جان بی دلان انداخت

سمن بران همه چوگان خویش بشکستند

کنون که شاه رخت گوی در میان انداخت

از آن میانه گل و لاله را برآمد نام

چو بحر حسن تو خاشاک بر کران انداخت

کمان ابروی خود بین که ترک غمزه تو

خطا نکرد خدنگی کزآن کمان انداخت

ترا بدیدم و صبر و قرار رفت از من

مگس چو دید عسل خویشتن در آن انداخت

عقاب عشق توام صید کرد و در اول

چو گوشت خورد و بآخر چو استخوان انداخت

چو تو ز نور سپر پیش روی داشته ای

کجا بسوی تو تیر نظر توان انداخت

مرا یقین شده بود آنکه من بتو برسم

کرشمهای توام باز در گمان انداخت

بجهد بنده بوصلت رسد اگر بتوان

ببیل خاک زمین را بر آسمان انداخت

بشعر وصف جمال تو خواستم کردن

ولی جلال توام عقده بر زبان انداخت

چو خواستم که کنم نسبتش بلعل و عقیق

لب تو ناطقه را سنگ در دهان انداخت

کسی که در ره عشق آمد او دو عالم را

چو میخ کفش برفتن یکان یکان انداخت

بآب شعر رهی غسل دل کند درویش

که آتش طلبش در میان جان انداخت

ترا چو دید بسی گفت سیف فرغانی

«چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت »

 
 
 
عراقی

به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت

دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
امامی هروی

شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت

که روز من به شب تیره در گمان انداخت

که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی

که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت

دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند

[...]

مجد همگر

چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت

زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت

جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد

چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

فزود رونق بستان عارضت کامسال

[...]

سعدی

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون‌خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم

[...]

امیرخسرو دهلوی

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟

که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قند رعنا و طبع موزونت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه