گنجور

 
سیف فرغانی

دل زنده بدرد عشق باشد

بی درد چه مرد عشق باشد

چون روح نمیرد آن دلی کو

بیمار ز درد عشق باشد

دل از همه نقشها شود پاک

تا مهره نرد عشق باشد

از خاک چو لاله سرخ روید

آن روی که زرد عشق باشد

با خاک چه کار دارد آن روی

کآلوده بگرد عشق باشد

با جان جهان کجا شود جفت

آن مرد که فرد عشق باشد

گردن نکند تحمل سر

آنجا که نبرد عشق باشد

دل پاک شود ز خار هستی

تا گلشن ورد عشق باشد

زین درد بمرد سیف اگر چه

دل زنده بدرد عشق باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode