گنجور

 
سیف فرغانی

هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد

جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد

در خوبی رخ تو من تیره دل چه گویم

کآیینه همچو رویت رویی ندیده باشد

گر روی تو زبستان روزی خراج خواهد

گل از میانه جان زر برکشیده باشد

چون عارض تو بیند نرگس بلاله گوید

هرگز بنفشه بر گل زین سان دمیده باشد

ای در عرق ز خوبی رخسار لاله رنگت

همچون گلی که بر وی باران چکیده باشد

حال دل حزینم زآنکس بپرس کو را

دل از درون و آرام از دل رمیده باشد

بر بوی وصل هجران آنکس کند تحمل

کو بر امید شکر زهری چشیده باشد

آنکس نکو شناسد حال دل زلیخا

کو از برای یوسف دستی بریده باشد

گفتی بصبر می کن با هجر سازگاری

بی وصل دوست عاشق چون آرمیده باشد

بر دامگاه عشقت مرغی فرو نیاید

کز طبل باز هجرت بانگی شنیده باشد

سیف ار غزل سراید در وصف صورت تو

یک بیت او بمعنی چندین قصیده باشد

 
 
 
کمال خجندی

از پرده هرکه رویت یک روز دیده باشد

کس در نظر نیارد گر نور دیده باشد

صورت نگار داند کز ماه چربد آن رخ

با صورت تو مه را گر بر کشیده باشد

از حالت زلیخا آن بو برد که چون گل

[...]

صامت بروجردی

چون من ستمکشی کس مشگل که دیده باشد

ور خود ندیده باشد از کس شنیده باشد

ای شمر کی ز جانان کس جان بریده باشد

هرکس شراب فرقت روزی چشیده باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه