گنجور

 
۲۲۲۱

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴

 

... برنیارم سر گرم در سرزنش

ساعتی صد بار در پای افکنی

تا همی دانی که در کار توام ...

انوری
 
۲۲۲۲

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح علاء الدین ابوعلی الحسن الشریف

 

... وگرنه کی رودی آفتاب جز به عصا

تو آن کسی که ز باران فتح باب کفت

مزاج سنگ شود مستعد نشو و نما

تویی که گر سخطت ابر ژاله بار شود

اجل برون نتواند شدن ز موج فنا ...

... به خدمت تو کمر بسته دارد از جوزا

تبارک الله از آن آب سیر آتش فعل

که با رکاب تو خاکست و با عنانت هوا ...

... مگر به سایه او برنشاندش تقدیر

وگرنه کی به غبارش رسد سوار ذکا

به دخل و خرج عیاری که نعلش انگیزد ...

انوری
 
۲۲۲۳

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح عمادالدین فیروز شاه

 

... پیروز شه عادل منصور معظم

کز عدل بنا کرد دگرباره جهان را

آن شاه سبک حمله که در کفه جودش ...

... حکمش به عمل باز برد عامل جان را

گر باره کشد راعی حزمش نبود راه

جز خارج او نیز نزول حدثان را ...

... عیسی نتند بر تن او تار توان را

گر ابر سر تیغ تو بر کوه ببارد

آبستنی نار دهد مادر کان را ...

... آن لحظه که دستت حرکت داد عنان را

بر سمت غباری که ز جولان تو خیزد

چون باد خورد شیر علم شیر ژیان را ...

... طعمه شدگان حوصله هول و هوان را

تا بار دگر باز جوان گردد هر سال

گیتی و به تدریج کند پیر جوان را ...

... وآنجا که محیط کف او ابر برانگیخت

بر ابر کشد حاصل باران بنان را

از سیرت و سان رشک ملوک و ملک آمد ...

انوری
 
۲۲۲۴

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح ناصرالدین ابوالفتح

 

... اساس طور تحمل کند تجلی را

به خاکپای تو صد بار بیش طعنه زدست

سپهر تخت سلیمان و تاج کسری را ...

... قضا چو آب نویسد جواب فتوی را

تبارک الله معیار رای عالی تو

چو واجبست مقادیر امر شوری را ...

... وجود نیست مگر در ضمیر تو نی را

به بارگاه تو دایم به یک شکم زاید

زمانه صوت سؤال و صدای آری را ...

... چو روز جلوه انشاد راوی شعرم

به بارگاه درآرد عروس انشی را

به رقص درکشد اندر هوای بارگهت

هوای مدح تو جان جریر و اعشی را ...

انوری
 
۲۲۲۵

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در مدح صاحب مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

... هرکه بود از عمرو و زید و خاص و عام و شیخ و شاب

اشک چون باران ز کثرت دیده چون ابر از سرشک

نوحه چون رعد از غریو و جان چو برق از اضطراب ...

... گر نویسد نام بأست بر در شهر تبت

خون شود بار دگر در ناف آهو مشک ناب

در کفت آرام نادیده ز گیتی جز عنان

دیگران در پایت افتاده ز خواری چون رکاب

تا ابد دود و دخان بارنده گردد چون بخار

گر بیفتد بر فلک چون دست تو یک فتح باب ...

... باللهم گر در سر دندان شود با لاف رعد

فی المثل گر بارد آب زندگانی از سحاب

ابر کی باشد برابر با کف دستی که گر ...

... گر همه صد بدره زر بودیت و صد رزمه ثیاب

قطره باران از او بر روی آبی کی چکید

کاو کلاهی بر سرش ننهاد حالی از حباب ...

... بر پی صاحب غرض رفتم بیفتادم ز راه

آن مثل نشنیده ای باری اذا کان الغراب

چین ابروی تو بر من رستخیز آرد فکیف ...

انوری
 
۲۲۲۶

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲

 

... آستان تو چرخ را معبد

بارگاه تو خلق را محراب

کف تو باب کان پرگوهر ...

... از حدیث و قدیم هست مرا

آستان مبارک تو مآب

بارها عقل مر مرا می گفت

که از این بارگاه روی متاب

مایه گیرد صواب او ز خطا ...

... نزنی لاف خدمت اشراف

نکشی بار منت اصحاب

هم غریو تو چون غریو غریب ...

انوری
 
۲۲۲۷

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

... اسب و طوق و جامه و فرمان و القاب خطاب

گرچه گل بر بار چون بشگفت خود تازه بود

تازگیش آخر صبا می بخشد و تری سحاب ...

انوری
 
۲۲۲۸

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح ابوالمعالی مجدالدین بن احمد

 

... وانجا که روی تست همه یکسر آفتاب

باغیست چهره تو که دارد ستاره بار

سرویست قامت تو که دارد بر آفتاب ...

... مخدوم ملک پرور و صدر جهان که هست

در پیش بارگاهش خدمتگر آفتاب

فرزانه مجد دولت و دین کز برای فخر ...

انوری
 
۲۲۲۹

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح خاقان اعظم کمال‌الدین

 

... محمود صفدری که ز لطف و ز عنف او

گیرند بار نفع و ضرر ماه و آفتاب

بر خصم او کشیده سنان چرخ و روزگار ...

... شاها نهند اگر تو اشارت کنی به فخر

بر خاک بارگاه تو سر ماه و آفتاب

تو ماه و آفتابی اگر در جبلت اند ...

انوری
 
۲۲۳۰

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح خاقان اعظم عمادالدین پیروزشاه

 

... گر اجازت یافتی از پرده دارت

باره در هم نیارد کرد گیتی

ثابت ارکان تر ز حزم استوارت ...

... چاوش اوهام نتواند رسیدن

تا کجا تا آخر صف روز بارت

در درون پره افتد از برون نی ...

... جوف دوزخ پر کند قهرت به یک دم

گر جدا افتد ز عفو بردبارت

سایه از قهر تو گر آگاه گردد

بگسلد حایل ز خصم خاکسارت

جمع گردد جزو جزوش بار دیگر

کشته ای را کاید اندر زینهارت ...

انوری
 
۲۲۳۱

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در مدح ناصرالملة والدین ابوالفتح طاهر

 

... به جای من چه کز این صدهزار گونه جفاست

چو عزم خدمت آن بارگاه دید مرا

که صحن و سقفش بی غاره زمین و سماست ...

... سبک به صورت و چونان گران به قوت طبع

که پشت طاقتم از بار او همیشه دوتاست

نظر به حیله ز اعضا جدا نمی کندش ...

... هزار بند و گشاد و هزار برگ و نواست

ز بار حلمش در جرم خاک استسلام

ز تف قهرش در طبع آن استسقاست ...

... بسیط گوی زمین همچو پهنه بی پهناست

تبارک الله از آن آب سیر آتش فعل

که با رکاب تو خاکست و با عنانت هواست ...

انوری
 
۲۲۳۲

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در مرثیهٔ سیدالسادات مجدالدین ابی‌طالب‌بن نعمه

 

شهر پرفتنه و پر مشغله و پر غوغاست

سید و صدر جهان بار ندادست کجاست

دیر شد دیر که خورشید فلک روی نمود

چیست امروز که خورشید زمین ناپیداست

بارگاهش ز بزرگان و ز اعیان پر شد

او نه بر عادت خود روی نهان کرده چراست

دوش گفتند که رنجور ترک بود آری

بار نادادنش امروز بر آن قول گواست

پرده دارا تو یکی درشو و احوال بدان

تا چگونه است بهش هست که دلها درواست

ور ترا بار بود خدمت ما هم برسان

مردمی کن بکن این کار که این کار شماست ...

... چون چنین است بهین کاری تسلیم و رضاست

آفریده چکند گر نکشد بار قضا

کافرینش همه در سلسله بند قضاست ...

... وای کین والی سوزنده به غایت والاست

اجل از بارخدای اجل اندر نگذشت

گر تو گویی که ز من درگذرد این سوداست ...

انوری
 
۲۲۳۳

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح دستور معظم ناصرالدین طاهربن المظفر گوید

 

... بازیست که صیدش همه مرغان دماغند

شاخیست که بارش همه مضمون ضمیرست

چون موج ستم اوج کند کشتی نوحست ...

... این مرتبه زان یافت که در نظم ممالک

جایش سر انگشت گهربار وزیرست

دستور خداوند خراسان که خراسان ...

... کو خواجه کمالی که همی لاف علی زد

باری عمری کو به هنر صد چو مجیرست

ای بار خدایی که ز رای تو جهان را

آن صبح برآمد که ز خورشید گزیرست ...

انوری
 
۲۲۳۴

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - در مدح امیر نصیرالدین تاج‌الملوک ابوالفوارس

 

ملک هم بر ملک قرار گرفت

روزگار آخر اعتبارگرفت

بیخ اقبال باز نشو نمود

شاخ انصاف باز بار گرفت

مدتی ملک در تزلزل بود ...

... نه به معیار جزو و کل قدر

بار حلم ترا عیار گرفت

همه عالم شعار عدل تو داشت ...

انوری
 
۲۲۳۵

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در مدح ابوالفتح ناصرالدین طاهر

 

... چون کلیم الله را خلوت سرای طور باد

در کنار بارگاهش در صف حجاب بار

والی عقرب کمر بربسته چون زنبور باد ...

... همچنان مقهور این دارالغرور زور باد

لیکن از جاه تو هر دم زیر بار غصه ای

کاندران راحت شمارد مرگ را رنجور باد ...

... گردن و گوش جهان پر لؤلؤ منثور باد

بارگاهت کعبه مردم حاج و درگاهت حرم

مجلست فردوس و کوثر جام و ساقی حور باد ...

انوری
 
۲۲۳۶

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدح ابوالحسن مجدالدین علی عمرانی

 

... سودای جام و باده مرا در سر اوفتاد

آن کس که از دو کون به یکباره دل بشست

او را دو چشم بر دو رخ دلبر اوفتاد ...

... از جور این دو سنگدل کافر اوفتاد

از بس که بار داوری این و آن کشید

او را سخن به حضرت این داور اوفتاد ...

انوری
 
۲۲۳۷

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح ملک معظم پیروزشاه

 

... لعل را روی چو زر گردد زرد

مسرع حکم تو صد بار فزون

چرخ را گفته بود کز ره برد ...

انوری
 
۲۲۳۸

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان سنجر

 

... روزی که ز آسیب صف هیجا

صحرای فلک پر غبار باشد

وز زلزله حمله سواران ...

... نکبای علم در سپهر پیچد

باران کمان بی بخار باشد

چون رایت منصور تو بجنبد ...

... چون سایه رمحت کشیده گردد

بر منهزمان سایه بار باشد

چون لاله تیغت شکفته گردد ...

... از چشمه شریان خصم بینی

دشتی که پر از جویبار باشد

جز رایت تو کسوتی که دارد ...

... در دولت و دین گیر و دار باشد

آن صدر که در بارگاه جاهش

تقدیر ز حجاب بار باشد

آن طاهر طاهرنسب که پاکی ...

... عفوت ز پی جرم کس فرستد

نفس تو چنان بردبار باشد

حزمت به سر وهم راه داند ...

... ملکی که درو عزم ضبط کردی

گر باره چرخش حصار باشد

در حال برو رکنها بجنبد ...

... ور ساکن آن مور و مار باشد

زان پس همه وقتی به بارگاهت

وفدی ز صغار و کبار باشد

دانی چه سخن در عراق مشنو ...

... می شایدم از بهر غصه خوردن

گر مدت عمرش دوبار باشد

صدرا به جهان در دفین طبعم ...

... کز میوه تلفیق لفظ و معنی

پیوسته چو باغ به بار باشد

چون کلک تفکر به دست گیرد ...

... مردی که چنین کامکار باشد

کاندر کنف خاک بارگاهی

کش چرخ برین در جوار باشد ...

... هر نیک و بدی کز سپهر زاید

چونان که بدان اعتبار باشد

امکان نزولش مباد بر کس ...

انوری
 
۲۲۳۹

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

... کام از حرم به چنین خاکدان رسید

ای خرد بارگاه بلا را ز کام تو

اینک ز صد هزار بزرگی نشان رسید ...

... هم در نخست گام به دریا و کان رسید

مرغ قضا چو بر در حکم تو بار یافت

چشمش به یک نظر به همین آشیان رسید ...

... نی نی به سوی صدر هم از لفظ روزگار

آمد ندا که بار دگر قلتبان رسید

کس را ز سرکشان زمانه نگاه کن ...

انوری
 
۲۲۴۰

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح یکی از فرزندان نظام‌الملک است

 

... نزد عدل تو ای به جود مثل

روز بار تو ای به جاه سمر

نتوان برد نام نوشروان ...

انوری
 
 
۱
۱۱۰
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
۶۵۵