محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
... مژده پرسش او بس که به دل شور انداخت
ساخت بر گنج حیات دو جهانم گنجور
به عیادت چو گذر بر من رنجور انداخت ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - این قصیدهٔ را به جهت محمد نامی گفته
... ز حمل هر یکی گیتی گران بار
ولی از همت آن فرزانه گنجور
چو از من آن در را شد خریدار ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - فی مدح دستورالاعظم ابوالمید میرزا جابری طاب ثراه
... فخر کرد از جوهر ذاتش زمین بر آسمان
وانکه گنجور کزو آفرینش برنیافت
گوهری مانند او در مخزن آخر زمان ...
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح ابراهیم میرزا
... گه رسانیده سحاب کرمم آب به آب
گه فزون ساخته گنجور دلم غم بر غم
نه چو فانوس دلم داشته در سینه قرار ...
میلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - در مدح ابراهیم میرزا
... همی کرد اشارت کلید بشارت
که این است گنجور گنج مطالب
شکفتم ازین مژده و برگشادم ...
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۷ - گفتار در آرایش و نکویی سخن
... سخن مفتاح ابواب فتوح است
سخن گنج است و دل گنجور این گنج
وز او میزان عقل و جان گهرسنج ...
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - این ترکیب بند دوازده بنده است، هر بند در منقبت یکی از ائمه اثناعشر و بیان این که ولایت از ولاست و ولا به معنی حب ذاتی
... این داغ جهل اسود و احمر به آب داد
گنجور غیب بود دل خلق پرورش
مکنون کن فکان به دم مستجاب داد ...
عرفی » قصیدهها » شمارهٔ ۱۶ - تجدید مطلع
... از آن نفس که برون داده اند گوهر تو
بگنج صنع نمانده تعلق گنجور
شعاع شعله قهر تو گرفتد بسحاب ...
میرداماد » دیوان اشراق » قصاید » شمارهٔ ۲
... چو نبی به زور دین از که زکیش باستانی
ز دلم به فقر گنجور به خزاین معادن
ز ضمیر من به فاقه کف گنج شایگانی ...
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در ستایش طبع شانی تکلو
... خرد پناها ای لال در ثنات خرد
زهی لالی تو گنج فیض را گنجور
رسید مژده که چون ابر رحمت ازلی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷۲
... در میان ننهند صایب راز را با اهل قال
غیر مهر خامشی این گنج را گنجور نیست
گرچه آن بیدرد صایب یاد ما هرگز نکرد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵۳
... آتش ز سنگ و آب ز آهن کشیده اند
گنجور گوهرند گروهی که همچو کوه
درزیر تیغ پای به دامن کشیده اند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱۶
... غافل مشو از خرقه پشمینه مستان
گنجوری گوهر طلبد حوصله بحر
هر دل نشود محرم گنجینه مستان ...
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲
... نگشود لب شکایت ما
گنجوری حاتم حیا داشت
حرصم به نمک چشی فرستاد ...
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۴
... یادگیر از صبحدم جویا سبکروحی که صبح
گشته گنجور عجب نقدی ز نسپردن به خویش
جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۵ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین علی ابن طالب علیه الصلواة و السلام
... غنوده دختر رز در مشیمه انگور
به چشم صبح که گنجور نقد خورشید است
کشیده اند ز خاک در تو سرمه نور ...
... رسد به عالم دل پیروت به آسانی
که گنج مخفی اسرار را تویی گنجور
سفیدبختی اعدای تیره باطن تو ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در توصیف شعر خود و مدح حضرت امیرمؤمنان (ع)
... عفوش سرود بر لب زنهار بشکند
گنجور کارخانه یزدان که هر نفس
نطقش در خزینه اسرار بشکند ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح حضرت احمد بن موسی الکاظم علیه السّلام
... رنگین گل همیشه بهار ریاض قدس
یکتا در خزانه گنجور بحر و کان
دیباچه سعادت و مجموعه شرف ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - قصیده در مدح پادشاه و ذم حاج آقا محمد
... غافل از غارتگر گنجت مباش
ورنه گنجور تو را مغبون کند
گنج حالی گرده آید سوی تو ...
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۳
... پی دانه کشتن زمین می شکافت
که گنجوری از خاک امین تر نیافت
بآن کشته دادی از آن رود آب ...