گنجور

 
۲۱۴۱

قائم مقام فراهانی » منشآت » نامه‌های فارسی » شمارهٔ ۱۱۰ - خطاب به آصف الدوله

 

... بعد از ورود ارض اقدس محمدحسین خان هزاره را با ارباب قربان آدم شیر محمد خان و آقا بیک کرانی قوشچی باشی که چند بار بشهر هرات و میان جمعیت اویماقات رفته معرفت و معروفیتی داشت روانه هرات کردیم و یار محمدخان وزیر را نگاه داشتیم که اگر فرمان اختیار نامة از دربار همایون برسد با قرارنامه صلحی که بهمین شروط است و از آن طرف حجت گرفته ایم بکمال امیدواری و سرافرازی روانه نماییم و اگر مژدة امداد بهار برسد وزیر را از دست ندهیم وکیل هرات وسرخیل جمشیدی و عباس خان فارسی و سایر افغان ها که بما متوسلند خرج بدهیم دل خوش و سرگرم بمانند تا پنجاهم بهار و سپاه امداد بفضل الهی و توجه شاهنشاهی برسد و امسال که چهار طرف هرات را مشکل نمیدانیم چیزی که امسال باعث اشکال شد سفر خلاف فصل بود که اواخر تابستان قرار مراجعت نواب غفران مآب از دارالخلافه شد و همان وقت که ما را مأمور فرمودند سنبله بود که حاصل صحرا کلا بانبار قلعه رفته قشون گرسنه بودند ودشمن سیر و از اردوی ما تا جایی که آبادانی خراسان باشد کمتر از شصت و هفتاد فرسخ نبود آوردن ذخیره سهل است قورخانه و جبه خانه و پاافزار و ملبوس سرباز صعوبت داشت اسب سواره از بودن سرما ونبودن خوراک طوری ناتوان میشد که اگر رستم بود از کار میافتاد

اما چون امسال در هرات زردی و سرما بحاصل شتوی و سیفی زده و قشون ما و خودشان خرابی بسیار به باغات و شلتوک و آذوقه دهات کرده و بالفعل قحط و غلای آنجا بمرتبه کمال است هرگاه چهل پنجاه روز از بهار گذشته ان شاءالله قصد آنجا شود که حاصل گرمسیرات بدست سکنه آنجا نیفتد محال است که تاب بیارند و برخلاف امسال به عون الله المتعال سیری یا فشون پادشاهی و گرسنگی با یاغی دولت خواهد بود بتاج و تخت همایون سوگند که با وصف قضیه نواب غفران مآب اگر امید جو و نان بود و بیم سرما و باران نبود محال بود که هرات نگرفته مراجعت کنیم خصوصا آخر بار که قشون امداد رسد و سوار اویماقات پاشید و هر چه افغان بود یا بغور و قندهار گریخت یا بتنگنای قلعه خزید و فارس های هرات کلا بمیل و رغبت و شوق و ارادت ملتجی شدند و متعهد بودند که با تفنگچی و بیل دار خود بمارپیچ و کوره خندق را پر کنند و سرباز را براهنمایی و بمیل خودشان داخل قلعه نمایند قشون ما هم تا نزدیکی قلعه رفته بود واحدی را قدرت نوبد که سر برآرد چه جای آن که خیال ستیز و آویز کند بلی تقدیر سبحانی و گردش آسمانی این طور اقتضا کرد و سال آینده علی الظاهر این طور است که مرقوم داشتیم اما زمام کار در دست خداست

چه داند کسی غیر پروردگار ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۲

قائم مقام فراهانی » منشآت » دیباچه‌ها » دیباچه سیم

 

... لهذا هر یک از علمای راشدین و حکمای متقدمین که فصلی در علم دین نگاشته اند و متون صحایف بفنون ظرایف مشحون داشته در تحقیق این مسیله طریق ایجاز و اقتصار پیش گرفته روشنی روز و تابش مهر جهان افروز را که خود روشن تر از هر دلیل وموجب ایضاح هر سبیل است محتاج بدلیل اظهر و ایضاحی دیگر ندانسته اند و شاید در آن عهد و زمان عیار طبایع و افهام و بازار علوم و آداب بدین حد فاسد و کاسد نبوده که مدعیان ذوق سلیم را فرق مابین کتاب خالق وکلام خلایق ممکن و مقدور نباشد ومعجز مبین در مصحف متین به برهان شهود شاهد و مشهود نبینند و لکن در این عهد و ایام بمرور شهور اعوام رسوم علوم واسباب آداب بکلی مهمل و مندرس مانده و فهم مدرک با وهم مهلک مشتبه وملتبس شده علم معانی را دور جوانی گذشته است و فن بدیع را فصل ربیع منقضی گشته نه از رسم بیان اسمی در میان است نه از قواعد حکمت و کلام حرفی در زبان چهره فصاحت هر قدر جلوه صباحت کند موقع قبولی نخواهد یافت و شاهد عبارت هر چند حلیه بلاغت پوشد مورد التفاتی نخواهد گشت و جایی که ذوق طبایع مردم زمانه از درک صنایع ظاهر بقاصر آید ظاهر است که در فهم معجزات تنزیل و کشف بواطن تفسیر تاویل چگونه خواهد بود و هر که لطف عبارت نداند حسن اشارت چه داند

پس در شرح دلایل معجزات و اثبات نبوت سید کاینات صلی الله علیه و آله مزید نبیین و تفصیلی ضرور است که هم کاشف استار حقایق و اسرار باشد و هم نزدیک بفهم مردم روزگار تا صورت استقامت این طریقت بر وجه حقیقت بر مرآت ضمیر عارف و عامی در بادی نظر ظاهر و جلوه گر گردد و هیچ کس را از مسلمان و کافر و مصدق و منکر بیم خطره وشبهتی و راه دعوی و حجتی نماند حق جل و علا حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را از سایر پیغمبران بایتان معجزه باقیه مخصوصه ممتاز کرده و مصحف پاک را در عالم خاک چون شمع در جمع و مهر بر سپهر بطرزی لامع و ساطع نموده که پرتو نور و جلوه ظهور آن در دیده هیچ ناظر و صفحه هیچ خاطر پوشیده و پنهان نمیتواند بود و تا آخر این عهد وزمان این معجزه مبین در ساحت زمین خواهد ماند و بر خلق جهان اتمام حجت و ایضاح محجت خواهد کرد و این نکتة مقرر است که اگر دیده اعمی چهره بیضا نبیند یا سمع اصم سجع نغم نیابد یا مشام مزکوم از عرف مشموم محروم ماند نه از نقص نور شمس و آهنگ چنگ و نافه مشک است بل بواسطه علتی در آلات حواس و قوی است که موجب حرمان گردد و چاره و درمان خواهد ولی از گردش های زمانه دور نیست که بالمثل ضریری عدیم البصر بر انکار شمس و قمر حجت کند و بوهم گمراه خویش طریق جدل پیش گیرد و اباطیل چند که مایة تمسخر و ریشخند است در حضرت ناقدان بصیر و ناظران خبیر عرض دهد و بر اثبات وجود مهر و ماه گواه خواهد چنان که در همین اوقات یک نفر پادری انگلیس هنری مارتن نام که با دین مبین اسلام حقدی تمام داشت بقصد مکر و دستان از ممالک انگلستان بدارالملک فارس نقل و تحویلی کرده چندی در صحبت علمای آن دیار بسر برد و اظهار میل بشریعت اسلام را بهانه ساخته برسم استدعا و استفاده زاهدی ساده را بر این داشت که شرحی بر اثبات نبوت خاصه مرقوم دارد و حقیقت طریقه اسلامیه را بر او مدلل و معلوم سازد تا در شعار ملت اسلام در آید و از باطل بحق گراید زاهد مزبور نیز باقتضای زاهد التزام جهدی نموده دفتری پریشان از اخبار قدما و اقوال علما جمع کرد که حالی وصمت تفریق را آماده بود و خصم منافق کار خود را با مراددل موافق دیده بیک بار پرده از روی کار برگرفت و بذل کید و کد در باب بحث و رد نموده و شرحی بر خلاف قاعده و ضابطه از اساطیر جدل و مغالطه پرداخت و در ممالک اسلام سایر و منتشر ساخت و هیچ یک از علماء اعلام ترهات او را در خور التفات و حرف ناصواب را قابل رد و جواب ندیده صمت و سکوت را اصلح و انسب دانستند تا حقیقت این ماجرا بواسطه پیشکاران پیشگاه در پایه تخت خدیو فیروزبخت خسرو دنیا و دین شهریار زمان و زمین آسمان عقل و عدل آفتاب فضل و بذل ابر نیسان بر و احسان سد طوفان کفر و کفران تاج و هاج شوکت و دولت بحر مواج نعمت ونقمت سایه رحمت و رافت اله شاهنشاه اسلام پناه فتحعلی شاه که تاابد تخت و بختش پاینده باد و عمر و ملکش فزاینده معروض شد غیرت دین داری و با همت شهریاری قرین گشته بر حسیب امر واشارت همایون تکلیف تحقیق این مسیله بر کافه افاضل و زمره ارباب فضایل رفت و قرعه این فال بنام حکیم عهد و وحید عصر و دانای جهان و بینای نهان استاد حکمت ربانی ارشاد طاعت یزدانی تاج الحاج محمد رضای همدانی افتاد که هم منطق قول فصل بود و هم مجمع فرع و اصل و هم صارم بحث و جدل و هم عارف ملل و نحل ولیت شعری بای نطق و لسان و ای بنان و بیان اخکی و اکتب نبذا و جزء امن کماله و خصاله و فضله و افضاله و هی مما لاتدرکها اللخط و لا یجمعها اللفظ و لاتدج فی العباره و لا تشرح بالاشاره تجل عن التمثیل و یزید علی التفصیل و لا ادری کیف اصنع واحتال فی هذه الحال الا انی افنع بقلیل عن قلیل و اقتدی بحکم ماقبل مالایدرک کله لایترک کله اقول عارفا فاحد نفسی معترفا به قصوری و عجزی انه عالم العلوم و سماءالنجوم و شمس الفلسفه و نفس المعرفه و معجزه الدهر و استاد الکل و منقبه الفضل و معراج العقل و منهاج العدل ومقیاس الفواید انفاسه کالنفس اذا تصفت و القلب اذا تانس و الروح اذا تقدس و الصبح اذا تنفس والاخلاق یحیکیها الصبح لو لایتبعه الروح والورد لو لا تخدشه الریاح و المسک لولا یعرضه السواد و الدر لولا یدرکه النفاد

والهمم کانها الژبحرالخضم والسیل العرم لبحر فی انقلابه والسیل فی اضطرابه و لشمایل کانها طلایع الشمس فی مطلع الفجر و مخایل البدر فی لیله القدر لولا برحت الشمس عن بیت الشرف و ععری البدر عن و سمه الکلف والعمری لیس ماکتبت بالغا بوصف کنهه لایقا لعز وجهه بل هو ضرب من ضروب المثل و شان من شیون الکسل اشبه صفاته بشیء ثم انزه ذاته عنه و ما زلت مترد دافی رایی متحیرا فی امری متقلبا بین التشبیه و التنزیه التجنیس و التقدیس ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۳

قائم مقام فراهانی » منشآت » دیباچه‌ها » دیباچه ششم

 

... مسیح روشن نفس که جان رفته باز پس دادی و بنفس مقدس علاج اکمه و ابرص فرمودی در مهد صبی بامر خدا اعلام بعثت خود کردو سالی چند آزردگان رنج ضلال را داروی پند میداد که شاید دل های مرده زنده آید و درد لجاج را تدبیر علاجی رسد عاقبت بی مجاهده یهود عنود کشف اسرار حق و نشر آثار دین مشهود نگشت

و چون نوبت دعوت بحضرت خاتم انبیاء و سید اصفیا سبب خلق عالم شرف نسل آدم سفینه نجات نوح سکینه حیات روح رسول رب جلیل دلیل راه خلیل گشاینده نطق کلیم طرازنده باغ نعیم تازگی نفس قدسی زندگی جان عیسی رهنمای سبل پیشوای رسلمحمد مصطفی علیه و آله آلاف التحیه و الثناء رسید که جامع حکم حکم بود و خواجه علم و علم گردش چرخ گردان دگرگون شد و رونق بازار مجاهدت افزون گشت چه در عهود سلف هداه امم را غالبا اقامه امر مدعا باصابت تیر دعا و وساطت اسبابی دیگر بود و حاجت بجهاد سیف کمتر اگر فرزندی با پدر مخالف میشد مهاجر میگشت نه مشاجر و اگر آتش طغیانی برمی خاست بجنبش طوفانی فرو مینشست شوکت خار انگاری بجلوه باغ گلزاری رفع میشد سطوت خصم قهاری بلطمه رود خون خواری پست میگشت اقامه حکم ربانی از اعاده روح حیوانی دست میداد

خلاف این عهد که خواجه ما را حجت نبوت از سیف شاهراست و پایه فتوت از عزم قاهر لایکلف الله نفسا الا وسعها اختلاف شیون و احوال باقتضای ازمنه و اوقات است که وقتی آدم صفی را مقتضی برق عصیان بود و این عهد آیینه نور ایمان گشت و هم چنین هر یک از رهبران جهان باقتضای زمان آیتی مبین داشتند که حجت اثبات رسالت و قاهر ارباب ضلالت میشد ...

... تیغ جهادش شحنه بازار دین شد و صیقل زنگار کین دور زمانش محیی رسم جهاد گشت و مظهر آثار عدل و داد کار گیتی بساز راستی باز آورد عرصه آفاق از گرد نفاق پیراسته خواست

باغ از زاغ تهی کرد زغن بر سر و سهی نماند شاخ بلا برید تیغ ستم بر کند پای فتنة شکست دست رخته ببست غبار ظلمت زدود فروغ ایمان فزود سرایمان بغیبت ظاهر ساخت جهان از علت وعیب بپرداخت گردش زمان را گوشمالی سزا داد مزاج روزگار را اعتدالی روا دید که هر چه زاید امن و امان باشد و هر چه آرد اسلام و ایمان

روزگار آخر اعتبار گرفت ...

... اللهم اید الدین بنصر اعلامه و ابدالا من بطول ایامه و متع المسلمین ببقایه و نورالعالمین بلقایه مادام الدین سبیلا و الحق دلیلا و الامن سرورا و الایمان نورا

کارسازان کارگاه قدم که نقش جهان از کتم عدم برآوردند همان در عالم علم ازل که مدت عهد دول مرتب میشد بهردوری نشاء طوری دادند و هر دهری در خور بهری دیدند بر همان نظم وبر همان ترتیب گردش ادوار و دهور در رشته سنین و شهور کشیدند

و چون نوبت این عهد خجسته که با عهد ابد پیوسته باد در رسید چنین در خور افتاد که پایه این دولت عظمی بر سایر دول چون ملت سید بطحا بر سایر ملل رتبه برتری یابد پس جهاد قوم طغیان در زمان عهد میمونش بر کلک تقدیر رفت که هر چه در ملک سلطانی بامر یزدانی از پرده نهان بعرصه جهان آید همه ایت خیر وصواب باشد و مایة اجر وثواب ...

... جداول معانی روان کرده فواکه فواید ببار آورده خمایل فضایل پیراسته حدایق حقایق آراسته

من شقیق و اقحوان وورد و خزامی و نرجس و بهار عیون نواظر در ریاضی نواضر متنعم داشته طیور بلاغت بر غصون عبارت مترنم گشته من حمام و بلبل و یمام و هزار و هدهد و قماری ساغر لفظ از باده فضل گران ساخته و بر دست سقات سطور در بزم کتاب مسطور بگردش در انداخته گویی رشحه فیض قدس است که از مبداء اسباغ جود بر عالم امکان وجود رسیده یا شربت ماء معین که ساقی حور عین بر معشر خلق زمین پیموده

وین پر از میو ه های گوناگون ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۴

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » رساله عروضیه

 

... لودنوت انمله لاحترقت

دور زمانه دشمنم گردش چشم یار هم

یار کمر بقتل من بسته و روزگار هم ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۵

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت اول

 

... نفسی فداوک من سار علی ساق

حسن را از چالاکی عشق و بی باکی او شگفت آمد و گفت فردا موعد ورود دار خلافت است و میزبان را تمهید رسوم ضیافت باید همان بترکه اکنون چابک و چست جانب شهر شتافته نخست از وضع آن ملک استعلام کنی و زان پس عموم خلق را از قدوم ما اعلام عشق مسکین که در مدت التزام رکاب هرگز مورد خطاب نگشته بود و پیوسته دل در بند حیرت بسته داشت و دست از دامن امید گسسته بیک بار از استماع این امر در حال وجد آمد وبر غور و نجد میرفت تا سواد باره بدید و بر در دروازه رسید شتابان داخل شهر شد و در کوی و برزن همی گشت ارکان شهر از صدمت گام و تندی خرام او تزلزل یافت و هر سو ولوله افتاد که اینک زلزله آمد شهر مشرف بخراب شد شهریان عرصه اضطراب عشق چندان که گردش مینمود و پرسش میفزود مردمی محو و مدهوش میدید و منطقی از جواب خاموش نه هوشی در خور اعلام حال بود نه گوشی قادر فهم سوال لاجرم در ورطه تعجب ماند که این قوم را باعث درماندگی کیست و موجب آشفتگی چه گاه سودا و تفکر داشت گاه در تاب تحیر بود تا طلیعه رایات حسن نمودار شد و صف های سپاه بر گرد حصار برآمد همانا پیک نسیم شمال بوی امید وصالی رساند که بار دیگر سرتاسر شهر از راحت و امن بهر یافت و والی روح را نوبت فتح آمد خواست تقدیم رسوم استقبال کند پای رفتارش نمانده بود مانند طفلان بسینه می رفت و افتان و خیزان میشتافت تابه باب حصار رسید و رخصت بار گرفت شاه خوبان در حایط مدینه داخل شد و آیت سکینه نازل گشت گوهر وجود آدم را نسخه تمام عالم یافت سر این راز از پیر خرد باز جست گفت کشور خلافت را از سایر ممالک نوع امتیازی بایست که هر چه در هر جا هست فرد کامل آن بر وجه احسن بیک جا مجموع باشد و در آنجا موجود

لیس علی الله بمستنکر ان یجمع العالم فی واحد ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۶

قائم مقام فراهانی » منشآت » رساله‌ها » شمایل خاقان - قسمت دوم

 

... که همین خسرو و آن شیرین است

در بدایت حال که خسرو حسن درملک وجود آدم مقام کرد و نوع بشر در روی زمین منتشر گردید دور عالم را اول گردش بود و ابنای آدم را آغاز حضانت و پرورش خلق گیتی را هنوز چندان حوصله و طاقت نبود که نظاره جمال حسن توانند نمود لاجرم مانند بعضی از عزیزان که تازه بثروت رسیده اند و جامه زرد و سرخ دیده چنان در ورطه غرور افتادند که موج غیرت اوج گرفت و طوفان در عرصه خاک پدید آمد

باده خاک آلودتان مجنون کند ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۷

قائم مقام فراهانی » منشآت » دیباچهٔ محمودخان ملک الشعراء بر کتاب منشات قائم مقام

 

الحمدالله رب العالمین والصلوه والسلام علی سیدالاولین والآخرین محمد و علی وآلهما الطیبین الطاهرین

اما بعد بر نفس روحانی و عقل آسمانی و فکر ثاقب و رأی صایب آنان که در کشف معضلات و حل مشکلات مقصود قاصدانند و منتجع رایدان یعنی اصحاب فطنت و ذکاء و ارباب کیاست و دهاء – که فکر گره گشایشان میزان کم و کیف است و رأی صواب نمایشان معیار نقد و زیف مستور و مکتوم نیست بل که پیدا و معلوم است که بعد از ملکه حکمت یعنی علم اسماء و شناخت حقایق اشیاء که بحقیقت روح روح انسانی و سرمایه فتوح جاودانی است فصاحت زبان و بلاغت بیان را تقریرا بر هر حرفتی و صناعتی مزیت است و هیچ محبوب را جلوه جمال این حسنا و هیچ مشروب را نشاه ذواق این صهبا نتواند بود چه انسان مدنی الطبع در رفع حاجت شخصی بافراد نوعی محتاج است و مقصود خواطر و مکنون ضمایر بی مدد تقریر زبان و معونت تحریر بنان از قومی بقومی و از یومی بیومی متصل نشود و بلاغت تقریر چون صرامت شمشیر است و تقریر معلول را در هنگام مقال و شمشیر مفلول را در هنگامه قتال هنری مشهور و اثری مذکور نخواهد بود و درین عهد که بحسن اصطناع دارای دانا و شهریار توانا صاحب ملک قویم و وارث تاج وتخت قدیم مالک سوط و سیف و دافع ظلم و حیف حارس جمله بلاد و سایس کافه عباد مبتغای راجیان و مستغاث مظلومان شاهنشاه ممالک محروسه ایران السلطان بن السلطان و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان السلطان ناصرالدین شاه قاجار لازال للدین ناصرا و للکفر کاسرا و للعدل ناشطا و للظلم کاشطا و للبلاد حارسا و للعباد سایسا و علی سریر الملک قاعدا و علی معارج العز صاعدا ما تعزد الاطیار عند تنسم الصباح و تمایل الاشجار عند تنسم الریاح – که دانش بنظر عنایت ملحوظ و دانا بدولت قربت محظوظ و ربع فضایل مریع و مخصب و فقر رذایل ممحل و مجدب است نواب اشرف والا ذوالعز الباهر و العرض الوافر والوجه البهیج والرای النضیج و النسب المذکور و الحسب الموفور و الکواکب المسعوده و المقام المحموده و المنزل الرفیع الشامخ و المحل المنیع الباذخ قربت یافته بارگاه منظور عنایت پادشاه شاهزاده آزاده نایب الایاله الباهره معتمدالدوله القاهره فرهاد میرزا – که با قربت درگاه و قرابت شاهنشاه و تحمل فادحات حکومت و باهظات ریاست از تصحیح کلام فارسی زبانان بلخی و هروی و عربی دانایان بدوی و قروی و فصحای خزاعه و عدنان و بلغای قزاره و قحطان خود را چون صبح از خندیدن و مهر از تابیدن و صحاب از سخاوت و بهار از طراوت و روی معشوق از صفا و دل عاشق از وفا باز نتواند داشت از این جمله یک چند محض بث فواید فصاحت و نشر فوایح بلاغت و سوختن این عود و ساختن این سرود و رواج این نقد و نظام این عقد خاطر دریا ذخایر برگماشت و رسایل و مفاوضات و فرامین و نامة جات و حکایات بهجت انگیز و نوادر طیبت آمیز از مکتوبات سید بزرگوار و وزیر عالی مقدار حاصل گردش گردون نتیجه ادوار و قرون طرازنده معانی مسلم اقاصی وادانی داهیه عصر باقعه دهر جناب رضوان مآب میرزا ابوالقاسم قایم مقام – لازال مستغرقا فی بحار النعیم و مستروحا بنسیم التنسیم – که منتشر و متفرق بود اوقات گرامی خرج و درین مجموعه درج کرد والحق تامتر سلان دکان ادب گشاده و متاع هنر بر وی نهاده و نامة بلاغت را بخط آراسته و خامة فصاحت را بقط پیراسته اند دست خرد را چنین وزیری و ملک ادب را چنین مشیری و باغ فضل را ثمری بدین شیرینی و کان علم را گوهری بدین رنگینی نشان نداده اند و فاضلان بخرد و دانایان نیک و بد که صرافان رسته براعت و نقادان هر صناعت اند چون بنظر تحقیق خالی از خیال باطل و شغل شاغل و هم مغفل در بدایع انی صحایف و روایع این لطایف از تامین خایف و استمالت متمرد و تحبیب اجانب و تقریب اباعد و تسلیه محزون و تنبیه غافل و تذکره عاقل در نگرند دانند که درین حقه چه گوهرها و درین طلبه چه عنبرها و درین دل چه رازها و درین پرده چه آوازهاست و معلوم شود که هیچ یک از مترسلان سلف و خلف چهره بیضاء صفحه را بدین خوشی نیاراسته و لمه سودای خط را بدین دلکشی نپیراسته اند و هیچ س از ارباب صناعت بلاغت و بضاعت براعت معنی جلیل را در لفظ قلیل و مقصود دقیق را در قالب رقیق ببیانی حلو المذاق و تبیانی عذب المساغ بحیث یحلو اعلی الافواه لفظه و یلذعلی الاذهان حفظه بدین لطافت ایراد نکرده در حقیقت کلام این استاد رضوان معاد در روانی و سلامت و سادگی و لطافت آب قراح باران است و وجوه صباح یاران که این بی آلایشی در حق تشنگان گواراتر است و آن بی آرایشی در چشم عاشقان زیباتر اگرچه شاهزاده آزاده لازال مویدا لرفع علم العلوم و تصفح المنثور و المنظوم در نظم این فراید خراید و جمع این اوابد شوارد از عهدة طلب تفصی کرد ولی چون سلاله خاطر و زاده طبع آن سید عالی مقام در اطراف ایران بل اکناف جهان پراکنده و متفرق بود و چنان که علاقه در و رشته گوهری که منصرم و منفصم شود و هر دانه در رخنه یا شکافی ضال و مجهول الحال بماند جمعش متعسر باشد تدوین این جمله متبددات نیز متعذر می نمود بدان چه درین مجموعه مضبوط و مثبت است اقصار کرد و همین قدر بر فضل آن جناب برهانی است وافی و اقتضای کتاب و اقتدای اصحاب را کافی که دامنی از گل های بستان و ترانه ای از ترانه های هزار دستان باز نماید که این باغ را چه رنگ ها و این مرغ را چه آهنگ هاست

امید که در سایه عنایت شاهنشاه اسلامیان پناه – که روزگارش بکام و عهدش تا ابد بر دوام باد – این شاهزاده آزاده بر مراد دل و کام خاطر روزگار گذراناد و از طوارق لیالی و بوایق ایامش کراهتی مرساد ما ترادف اللیل و النهار و تعاقب القرون والاعصار ...

قائم مقام فراهانی
 
۲۱۴۸

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... زین همه روز خلق شب زان همه شام تا سحر

نام مبر به دور می گردش آفتاب را

دل به هوای بوسه بست هوس در آن دهان ...

یغمای جندقی
 
۲۱۴۹

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

... قال و قیل نو مبارک زاهد فرزانه را

تا نگه دارم شمار گردش پیمانه را

راست گویم دوست دارم سبحه صد دانه را ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۰

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

... مدار جام را پایندگی باد

ز گردش گر بماند چرخ غم نیست

مرا دیوانه خواند عاقل شهر ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۱

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

... این است که ماهی چو تو بر بام ندارد

ز آن روز که در گردش جام آمده یغما

دیگر غمی از گردش ایام ندارد

یغمای جندقی
 
۲۱۵۲

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

... گریه و چرخ صراحی و قدح بین که تو را

خنده بر گردش پیمانه افلاک آید

صید آنم که اگر مرغ همایونش بدام ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۳

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... ته جامی به فلک ده بود از بی خبری

دوره ای بر روش گردش پیمانه رود

رشک بر قرب کسم نیست که گر خود دل ماست ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۴

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

... آفتابش می و برجش خم و چرخش ساقی

ای خوش آن عمر که در گردش ساغر گذرد

در ره توسنش ار گرد بر آید زجهان ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۵

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

... به مثل وقتی اگر شیشه به خارا زده ای

دور آن دور غم و گردش ای گردش کام

به چه نسبت مثل چرخ به مینا زده ای ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۶

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

... به سر رحمت او باده بیار ای ساقی

گردش دور فلک بین و بگردیدن جام

عمر در وجه تعلل مگذار ای ساقی ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۷

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱

 

... مبادت غم از آن غمگین چه پرسی

چو شد از گردش دوران به باقی

قدح آب شهادت مرگ ساقی ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۸

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت

 

... برون کرد اختر برگشته اقبال

به یک گردش ز قیدم صید آمال

چو برخی زین نمط آه و فغان کرد ...

... غراب از من نیاید زهره ام رفت

سرم در گردش آمد همچو چرخاب

فرو رفتم به خود مانند گرداب ...

یغمای جندقی
 
۲۱۵۹

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷

 

... که یارب چند کف مغزی توان خورد

یکی گوید فغان کز گردش هور

فزرت ما بکلی گشت قمصور ...

... دریغ آن بر وثاق ما شبیخون

دریغ آن گردش اختر دگرگون

دریغا آن زمان کز ترس بستو ...

یغمای جندقی
 
۲۱۶۰

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۲

 

... یکی باره زافکندنی شد بلند

به گردش وی اندر میان چله بند

چو هنگامه چله آمد بسر ...

یغمای جندقی
 
 
۱
۱۰۶
۱۰۷
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۳۰